درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی > مقالات

فلسفه‌ي‌ نوين‌

انديشه‌ي‌ انسان‌ در طول‌ تاريخ‌ بشر، تحولات‌ گوناگوني‌ را پيش‌ رو داشته‌ كه‌ ساختار و شاخص‌ آن‌، تشكيل‌ فلسفه‌ و برداشت‌ و جهان‌ بيني‌ انسان‌ از پديده‌هاي‌ هستي‌ است‌. پيچيده‌ترين‌ اين‌ انديشه‌ها را مي‌توان‌ در فلسفه‌ي‌ دنياي‌ اسلام‌ ديد كه‌ فراواني‌ افراد و افكار متفاوت‌ و مكتب‌ها و دوره‌هاي‌ گوناگون‌ آن‌ چشم‌گير است‌. نوشتار حاضر به‌ بررسي‌ انديشه‌اي‌ نوظهور از اين‌ سلسه‌ مي‌پردازد كه‌ پس‌ از مكتب‌ نوصدراييان‌ قم‌ كه‌ به‌ احياي‌ مكتب‌ فلسفي‌ ملاصدرا پرداختند، با تحليل‌ و نقد اين‌ مكتب‌، داده‌هاي‌ متفاوتي‌ را با تكيه‌ بر عقل‌ خردگرا و شهود خردپذير و نفي‌ انديشه‌هاي‌ خرد ستيز ارايه‌ داده‌ و در اين‌ ميان‌، تنها درصدد ارايه‌ي‌ مطالب‌ بنيادين‌ از تازه‌هاي‌ اين‌ مكتب‌ است‌ و در اين‌ زمينه‌، اختصار و كوتاه‌ نويسي‌ را ارج‌ مي‌نهد. تفصيل‌ اين‌ مباحث‌ را بايد در ديگر نوشته‌هاي‌ فلسفي‌ و عرفاني‌ نگارنده‌ ديد كه‌ تعداد مجلدات‌ آن‌ به‌ ده‌ها جلد مي‌رسد.

نگارنده‌ براي‌ تحليل‌ و نقد آزاد مكتب‌هاي‌ فلسفي‌ گذشته‌، نخست‌ مباحث‌ مبنايي‌ و اصل‌ را از مباحث‌ بنايي‌ و فرعي‌ با رده‌بندي‌ درجه‌ي‌ اهميت‌ و نقش‌ آن‌ در ديگر مباحث‌ مشخص‌ نموده‌ و بحث‌هاي‌ غير فلسفي‌ و مربوط‌ به‌ دانش‌هاي‌ ديگر را از آن‌ پيراسته‌ است‌. آن‌گاه‌ مباحث‌ زنده‌، پويا و به‌ روز آن‌ را در اولويت‌ قرار داده‌ است‌. بر اين‌ اساس‌، اگرچه‌ متون‌ فلسفي‌ گذشته‌ به‌ چالش‌ كشيده‌ مي‌شود، نمي‌توان‌ به‌ كتاب‌هاي‌ شاخص‌ آن‌؛ بويژه‌ اسفار و ديگر نوشته‌هاي‌ حكمت‌ متعاليه‌ بي‌ توجه‌ بود. البته‌، بحث‌هايي‌ كه‌ نتيجه‌ي‌ فلسفي‌ ندارد، مشخص‌ گرديده‌ و گزاره‌هاي‌ تقليدي‌ آن‌؛ به‌ويژه‌ قياس‌هاي‌ صوري‌ كه‌ به‌ تقليد از ابن‌ سينا عمري‌ به‌ دارازاي‌ بيش‌ از هزار سال‌ دارد، از فلسفه‌ خارج‌ شده‌ است‌.

مجموعه‌ي‌ نقدهاي‌ فلسفي‌ كه نگارنده بر فلسفه‌ي قديم دارد، اگر پي‌گيري‌ شود، تحولي‌ عظيم‌ و شگرف‌ در فلسفه‌ به‌ وجود مي‌آورد و بسياري‌ از ناهماهنگي‌هاي‌ آن‌ را هموار مي‌سازد.

البته‌، بايد اين‌ نكته‌ را خاطر نشان‌ نمود كه‌ فلسفه‌، منش‌ عقلاني‌ انسان‌ است‌ و نبايد به‌ هيچ‌ ديني‌ نسبت‌ داده‌ شود؛ زيرا مباحث‌ فلسفي‌، نتيجه‌ي‌ دليل‌ و برهان‌ است‌ و موضوعات‌ ديني‌ به‌ وحي‌ تكيه‌ دارد؛ هرچند مباني‌ ديني‌ غير از مسايل‌ و قواعد ديني‌ است‌ و قواعد و مباني‌ ديني‌ زمينه‌ي‌ عقلي‌ دارد و بر اين‌ اساس‌، برخي‌ از گزاره‌هاي‌ فقهي‌، افزوده‌ بر تكيه‌ بر نقل‌، پشتوانه‌اي‌ عقلي‌ دارد.

تفاوت‌ مباحث‌ فلسفي‌ با ديگر علوم‌ در اين‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ بار اثباتي‌ دارد و براي‌ نمونه‌ مي‌گويد: شانس‌، بخت‌ و اقبال‌ بي‌پايه‌ است‌ و تمامي‌ امور هستي‌، علل‌ و ابزار خود را دارد، ولي‌ اگر گفته‌ شود شانس‌ درست‌ است‌، اثبات‌ آن‌ نيازمند دليل‌ است‌. از اين‌ رو، كار فيلسوف‌ نفي‌ يا اثبات‌ است‌ و مي‌گويد كه‌ چه‌ چيز هست‌ و چه‌ چيز نيست‌؛ در حالي‌ كه‌ دين‌ بر وحي‌ تكيه‌ دارد و ميان‌ اين‌ دو امر تفاوت‌ بنيادي‌ وجود دارد. متأسفانه‌، بحث‌هاي‌ فلسفي‌، كلامي‌ و عرفاني‌ با هم‌ خلط‌ گرديده‌ و بحثي‌ كه‌ به‌ علم‌ كلام‌ مربوط‌ است‌، به‌ فلسفه‌ آمده‌ يا از فلسفه‌ به‌ عرفان‌ كشيده‌ شده‌ و اين‌ امر، مشكلات‌ بسياري‌ را پديد آورده‌ و سبب‌ هرج‌ و مرج‌ بسياري‌ گرديده‌؛ زيرا منش‌ بحث‌ كلامي‌ غير از بحث‌ فلسفي‌ است‌؛ همان‌طور كه‌ منش‌ فلسفي‌ غير از شيوه‌ي‌ عرفاني‌ است‌، ولي‌ با اين‌ حال‌، مانند مباحث‌ يك‌ علم‌ به‌ طور مشترك‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌.

بعد از تحقيق‌ و بررسي‌ مباحث‌ نظري‌، بايد اعتقاد سالم‌ و كامل‌ را برگرفت‌ و روشن‌ ساخت‌ كه‌ كدام‌ يك‌ از طرف‌ انديشه‌ درست‌ و اصل‌ است‌ و كدام‌ يك‌ نادرست‌ و يا فرعي‌ است‌ و نيز كدام‌ يك‌ فلسفي‌ يا كلامي‌ و عرفاني‌ است‌ تا در نهايت‌ بتوان‌ به‌ هرج‌ و مرج‌ علوم‌ در زمينه‌ي‌ علوم‌ عقلي‌ پايان‌ داد.

بايد مباحث‌، به‌ طور ريشه‌اي‌ انتخاب‌ گردد و با دليل‌هاي‌ محكم‌ و منطقي‌ بيان‌ شود تا عقايدي‌ كه‌ ريشه‌ ندارد و يا ريشه‌هاي‌ فرعي‌ دارد و يا دلايل‌ محكمي‌ ندارد معلوم‌ گردد. اين‌ كم‌ترين‌ حقي‌ است‌ كه‌ به‌ گذشتگان‌ خود داريم‌ و بيش‌ترين‌ خدمتي‌ است‌ كه‌ مي‌توانيم‌ به‌ آيندگان‌ خود داشته‌ باشيم‌.

اموري‌ چون‌ ماهيت‌، كه‌ به‌ نظر ما در فلسفه‌ موقعيت‌ اثباتي‌ ندارد و از مباحث‌ مفهومي‌ است‌ بايد از فلسفه‌ زدوده‌ شود و مباحثي‌ كه‌ پويا، زنده‌، روشن‌، بلند مرتبه‌ و نوپديد است‌ و در كتاب‌هاي‌ فعلي‌ ما خبري‌ از آن‌ نيست‌، دنبال‌ شود. نوشتن‌ پي‌ در پي‌ مطالب‌ تكراري‌ و يا بازگويي‌ طوطي‌وار فلسفه‌ فايده‌اي‌ ندارد؛ بلكه‌ بايد از اين‌ باب‌ كه‌ وارث‌ هستيم‌، مطالب‌ فلسفي‌ را باز انديشي‌ و باز پيرايي‌ كنيم‌ تا جان‌ تازه‌اي‌ در كالبد كم‌ رمق‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ دميده‌ شود.

بايد به‌ عنوان‌ وارث‌، اين‌ ميراث‌ را تصفيه‌ نمود و به‌ عنوان‌ انسان‌ متفكر و زنده‌، مباحث‌ زنده‌ و تازه‌ را بيان‌ كرد. بر اين‌ اساس‌، لازم‌ است‌ پاره‌اي‌ از مباحث‌ كهنه‌ كه‌ به‌ فلسفه‌ ارتباطي‌ ندارد يا كاربردي‌ نيست‌، از آن‌ خارج‌ شود و مباحث‌ نو و تازه‌اي‌ در آن‌ داخل‌ گردد.

فلسفه‌اي‌ كه‌ امروزه‌ در اختيار ماست‌ تا حدي‌ مباحث‌ آن‌ خانگي‌ است‌. از ابتدا تا پايان‌ فلسفه‌، مباحث‌ محدودي‌ چون‌ ماهيت‌، وجود، جعل‌ و... مطرح‌ مي‌گردد كه‌ اين‌ مباحث‌ براي‌ دوره‌هاي‌ پيشين‌ مناسب‌ بوده‌ و به‌ عنوان‌ ميراث‌ به‌ دست‌ ما رسيده‌ است‌ و ما كه‌ وارثيم‌ نبايد تنها از ميراث‌ استفاده‌ كنيم‌، بلكه‌ وارث‌ افزوده‌ بر اين‌ كه‌ از ميراث‌ استفاده‌ مي‌كند؛ بايد خود نيز توليد را دنبال‌ نمايد و اين‌ امر، در تمام‌ مباحث‌ عقلي‌ و نقلي‌ لازم‌ است‌.

حال‌ جاي‌ اين‌ پرسش‌ است‌ كه‌ اگر بخواهيم‌ ميراث‌ خود را تقرير نماييم‌، بايد از كجا شروع‌ كنيم‌؟ با كمال‌ احترامي‌ كه‌ لازم‌ است‌ به‌ بزرگان‌ و عالمان‌ داشته‌ باشيم‌ و با همه‌ي‌ مشكلاتي‌ كه‌ آنان‌ داشتند، زحمات‌ علمي‌ آنان‌ را ارج‌ مي‌نهيم‌ و آن‌چه‌ كه‌ در هزار سال‌ پيش‌ نوشته‌اند را پاس‌ مي‌داريم‌، اما ضرورت‌ دارد نوشته‌ها، سخنان‌ و مشكلات‌ آنان‌ به‌ فراخور حال‌، به‌ تفصيل‌ مورد نقد و باز انديشي‌ قرار گيرد. اگرچه‌ بزرگاني‌ هم‌چون‌ فارابي‌، ابن‌ سينا، زكرياي‌ رازي‌، ابوريحان‌ بيروني‌، بهمن‌يار، قطب‌ الدين‌ شيرازي‌، خيام‌، شيخ‌ اشراق‌، جلال‌ الدين‌ دواني‌، شيخ‌ بهايي‌، ميرداماد و صدر المتألهين‌ همان‌ عظمتي‌ را كه‌ داشتند، همچنان‌ دارند، لازم‌ است‌ كاستي‌هاي‌ انديشه‌هاي‌ آنان‌ دور از نظر نماند و مورد نقد و بررسي‌ قرار گيرد؛ چرا كه‌ با گذشت‌ زمان‌ و گشوده‌ شدن‌ درب‌هاي‌ مختلف‌ علم‌ و آگاهي‌، كاستي‌ها و مشكلات‌ علوم‌ گذشتگان‌ خود را بخوبي‌ نشان‌ مي‌دهد.

جناب‌ صدرا مثل‌ شيخ‌ اشراق‌ نوآوري‌هاو تخريب‌هايي‌ در فلسفه‌ي‌ گذشته‌ي‌ خويش‌ ايجاد نمود و خود را نه‌ مشايي‌ دانست‌ و نه‌ اشراقي‌، بلكه‌ با اهل‌ حق‌ خواندن‌ خود، مطالب‌ مفيد كلام‌، عرفان‌ و فلسفه‌ي‌ مشا و اشراق‌ را برگزيد و با ديدي‌ گزينشي‌ به‌ فارابي‌ و ابن‌ سينا نگريست‌. از همين‌ روست‌ كه‌ جناب‌ صدرا را بايد براي‌ فلسفه‌، شارحي‌ بسيار قوي‌ دانست‌ ؛ اگرچه‌ ايشان‌ در بعضي‌ از باب‌هاي‌ فلسفه‌، تركيب‌ و تحليل‌ علمي‌ قابل‌ اهتمام‌ دارند و تأليفات‌ ايشان‌ به‌ طور جدي‌ قابل‌ مراجعه‌ و دقت‌ است‌.

در واقع‌، هر چه‌ در كتاب‌هاي‌ مشايي‌، اشراقي‌، كلامي‌ و عرفاني‌ هست‌ در كتاب‌هاي‌ جناب‌ صدرا وجود دارد و هيچ‌ حكيم‌ و فيلسوفي‌ از مراجعه‌ به‌ كتاب‌هاو افكار ايشان‌ بي‌نياز نيست‌. جناب‌ صدرا، چهره‌اي‌ علمي‌ و موفق‌ بوده‌ است‌؛ زيرا هم‌ دوره‌ي‌ تحصيل‌ خود را بخوبي‌ طي‌ كرده‌ و هم‌ دوره‌ي‌ رياضت‌ خوبي‌ داشته‌ و هنگامي‌ كه‌ مشغول‌ تأليف‌ گرديده‌، جز تاليف‌ كار ديگري‌ نداشته‌ است‌. هم‌ استاد خوب‌ داشته‌ و هم‌ شاگردان‌ خوبي‌! كتاب‌هاي‌ ايشان‌ دايرة‌ المعارف‌ علوم‌ عقلي‌ و الهي‌ است‌ و به‌ نوعي‌، تمام‌ تاريخ‌ فلسفه‌ي‌ گذشتگان‌ است‌.

جناب‌ صدرا، عمر خود را به‌ فراگيري‌ كلام‌، فلسفه‌ي‌ مشا، اشراق‌ و عرفان‌ گذرانده‌ و اين‌گونه‌ نبوده‌ كه‌ خود را درگير و مشغول‌ ديگر علوم‌ و غرق‌ در فقه‌ يا اصول‌ نمايد؛ بلكه‌ وي‌ موقعيت‌ و استعداد خود را به‌ نيكي‌ دريافته‌ است‌.

عمده‌ مآخذ و منابعي‌ كه‌ ايشان‌ عمري‌ به‌ دنبال‌ آن‌ بوده‌ و از آن‌ استمداد مي‌جسته‌ را مي‌توان‌ چنين‌ دانست‌: شرح‌ مقاصد تفتازاني‌، شرح‌ مواقف‌ قاضي‌ عضد ايجي‌، شرح‌ تجريد علامه‌ و حواشي‌ دواني‌ بر تجريد، كتاب‌هاي‌ فخر رازي‌ هم‌چون‌ مباحث‌ مشرقيه‌ كه‌ عمده‌ي‌ عبارت‌هاي‌ آن‌ در اسفار آمده‌ است‌، اثولوجياي‌ فلوطين‌ كه‌ ايشان‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را به‌ ارسطو نسبت‌ داده‌ و كتاب‌هاي‌ فارابي‌، ابن‌سينا، شيخ‌ اشراق‌، محي‌الدين‌ و ميرداماد.

خاطرنشان‌ مي‌گردد سندهاي‌ تاريخي‌؛ هم‌چون‌ نقل‌ گفته‌ي‌ افلاطون‌ يا ارسطو و ديگران‌ براي‌ ما اعتبار چنداني‌ ندارد؛ زيرا معلوم‌ نيست‌ اين‌ نسبت‌ها درست‌ باشد.

ملاصدرا، كتاب‌هاي‌ ابن‌ سينا، شيخ‌ اشراق‌، خواجه‌، غزالي‌، رسايل‌ اخوان‌ صفا، فتوحات‌ مكيه‌، فصوص‌، كتاب‌هاي‌ قونوي‌، شرح‌ مقاصد، شرح‌ مواقف‌ و... را به‌ قوت‌ مطالعه‌ كرده‌ و اهل‌ زحمت‌ و تلاش‌ بوده‌ است‌.

ايشان‌ دوران‌ سه‌ گانه‌اي‌ تحصيل‌، خلوت‌ و تحقيق‌ را پشت‌ سر گذارده‌ و سپس‌ به‌ نوشتن‌ انديشه‌ها و يافته‌هاي‌ خود به‌ صورت‌ نظام‌مند رو آورده‌ است‌. او در اصل‌ فيلسوفي‌ اشراقي‌ است‌ و از اين‌ رو، رد پايي‌ از انديشه‌هاي‌ عرفاني‌ را در آثار خود دارد.

از ويژگي‌هاي‌ وي‌ داشتن‌ اساتيدي‌ هم‌چون‌ شيخ‌ بها و ميرداماد در منقول‌ و معقول‌ و پرورش‌ شاگرداني‌ مانند ملا محسن‌ فيض‌ كاشاني‌ و فياض‌ لاهيجي‌ است‌.

تأليفات‌ ايشان‌ فرهنگ‌ فلسفه‌ي‌ گزينش‌ شده‌ي‌ اسلامي‌ است‌ و به‌ عبارت‌ ديگر، مرحوم‌ صدرا خلاصه‌ و گزيده‌ي‌ همه‌ي‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ است‌ و بعد از ايشان‌ ديگر كسي‌ كار چنداني‌ در فلسفه‌ نكرده‌ است‌ و منظومه‌ي‌ مرحوم‌ حاجي‌ سبزواري‌، گزيده‌ي‌ اسفار است‌. وي‌ با اين‌ كه‌ شاگرد مستقيم‌ صدرا نبوده‌، بيش‌ از شاگردان‌ صدرا به‌ وي‌ انقياد داشته‌ است‌.

مخالفت‌هايي‌ كه‌ با مرحوم‌ صدرا شده‌، عميق‌ و اساسي‌ نبوده‌ و مباحثي‌ كه‌ وي‌ بيان‌ كرده‌ با خصوصياتي‌ كه‌ دارد، باعث‌ بروز مشكلاتي‌ در كتاب‌ها و افكار ايشان‌ شده‌ است‌.

فيلسوفان‌ پساصداريي‌

جناب‌ صدرا فلسفه‌ي‌ متألهان‌ را با كاستي‌هايي‌ طرح‌ كرده‌ است‌ و گروه‌ كمي‌ با وي‌ مخالفت‌ كردند، ولي‌ ديگران‌ در طول‌ راه‌ با ايشان‌ همراه‌ و هماهنگ‌ شدند. البته‌، بسياري‌ از مخالفت‌ها بر پايه‌ي‌ ادراك‌ و آگاهي‌ نبوده‌ است‌ و بيش‌تر سطحي‌، مسلكي‌ و خطي‌ عمل‌ مي‌كرده‌اند، و از اين‌ رو ارزشي‌ نيافته‌ است‌. از طرف‌ ديگر، بعد از مرحوم‌ صدرا تاكنون‌ بسياري‌ از حكما و بزرگان‌ و حتي‌ عارف‌ مسلكان‌ از كتاب‌ها و افكار ايشان‌ تقليد نموده‌اند و نقد، بررسي‌ و اشكالات‌ جدي‌ از آن‌ نداشته‌اند.

كارهاي‌ انجام‌ شده‌ پس‌ از ايشان‌، بيش‌تر حاشيه‌اي‌، ذيلي‌، شرحي‌ و توصيفي‌ بوده‌ است‌ و اگر در آينده‌ نيز اين‌گونه‌ پيش‌ رود، فلسفه‌ از آثار تاريخي‌ شمرده‌ مي‌شود و زندگي‌ و نشاط‌ خود را از دست‌ مي‌دهد؛ اگرچه‌ فلسفه‌ي‌ جناب‌ صدرا كه‌ ميراث‌ اسلامي‌ است‌، براي‌ عصر خود بزرگ‌ بوده‌ است‌، براي‌ زمان‌ ما كافي‌ نيست‌.

همان‌گونه‌ كه‌ گذشت‌، نوشته‌هاي‌ فلسفي‌ پساصدرايي‌، چيزي‌ جز شرح‌ و بسط‌ مطالب‌ وي‌ نيست‌؛ براي‌ مثال‌، كتاب‌ بداية‌ الحكمة‌، چكيده‌ي‌ منظومه‌، و كتاب‌ نهاية‌ الحكمة‌، چكيده‌ي‌ اسفار است‌، ولي‌ پس‌ از اين‌ دو كتاب‌ نوآوري‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌ از آن‌ جهت‌ كه‌ منظومه‌ سنگين‌ بوده‌ و اسفار مفصل‌ است‌، علامه‌ي‌ طباطبايي‌ اين‌ دو كتاب‌ را خلاصه‌ كرد؛ به‌گونه‌اي‌ كه‌ عبارات‌ را فصل‌ به‌ فصل‌ و بخش‌ به‌ بخش‌ بيان‌ كرده‌ است‌. مرحوم‌ علامه‌ نه‌ در بدايه‌ و نه‌ در نهايه‌ نوآوري‌ چنداني‌ ندارند و تنها گزيده‌ و خلاصه‌اي‌ از مباحث‌ منظومه‌ و اسفار را آورده‌اند. ايشان‌ در اين‌ دو كتاب‌ از بحث‌هاي‌ طبيعيات‌ و مباحث‌ معاد ياد نمي‌كنند؛ حتي‌ در ذيل‌ اسفار، هنگامي‌ كه‌ به‌ مبحث‌ معاد مي‌رسد، تعليقه‌اي‌ بر آن‌ نمي‌افزايد.

ويژگي‌هاي‌ فلسفه‌ي‌ نوين‌

خلاصه‌ اين‌ كه‌ براي‌ ارايه‌ي‌ فلسفه‌اي‌ نظام‌مند و نو بايد بخشي‌ از مباحث‌ فلسفي‌ بعد از نقادي‌ حذف‌ گردد و نوآوري‌هايي‌ در آن‌ انجام‌ شود تا فلسفه‌ از حالت‌ ركود، تقليد و انقياد در آيد و چنين‌ نباشد كه‌ همان‌ چيزي‌ را كه‌ مرحوم‌ صدرا در چهارصد سال‌ پيش‌ گفته‌ است‌، بيان‌ گردد. براي‌ توفيق‌ چنين‌ مهمي‌ امور زير بايسته‌ است‌:

الف‌: بسياري‌ از علاقمندان‌ به‌ فلسفه‌ و عرفان‌ تنها نوآموز در فلسفه‌ و عرفان‌ مي‌باشند و به‌ حفظ‌ آن‌چه‌ در كتاب‌هاست‌ بسنده‌ مي‌نمايند، اما خود فكر تازه‌ و خلاّقي‌ ندارند. چنين‌ افرادي‌ باعث‌ تقليد در فلسفه‌ اسلامي‌ شده‌ و زيان‌ فراواني‌ به‌ آن‌ وارد كرده‌اند. فيلسوفان‌ و عارفان‌ اين‌ گروه‌، فيلسوف‌ و عارف‌ منفصل‌ هستند و هر چه‌ ديگران‌ گفته‌اند، مي‌گويند، ولي‌ از خود، فكر، تحقيق‌، تلاش‌، كوشش‌ و تكاپو ندارند و تنها حافظان‌ و امانت‌داران‌ ميراث‌ گذشتگان‌ بوده‌اند؛ بي‌ آن‌ كه‌ در آن‌ دخالتي‌ داشته‌ باشند.

تقليد در فلسفه‌ در موارد زير ديده‌ مي‌شود:

نخست‌ ـ بسياري‌ از مطالب‌ كتاب‌هاي‌ فلسفي‌ تكراري‌ است‌. و تفاوت‌ آن‌ تنها در اجمال‌ و تفصيل‌ است‌. بسياري‌ از نوشته‌هاي‌ فلسفي‌ يا دروس‌ اساتيد فلسفه‌ نيز درگير اين‌ آفت‌ است‌ و حتي‌ تفاوت‌ اجمال‌ و تفصيل‌ را نيز ندارد.

دوم‌ ـ پذيرش‌ اصول‌ موضوعي‌ و مبادي‌ فراوان‌ و اطمينان‌ به‌ انديشه‌هاي‌ ديگران‌ در فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ كم‌تر تحقيقي‌ را پيش‌ مي‌آورد.

ب‌: مرزهاي‌ فلسفه‌ با ديگر دانش‌ها آميخته‌ است‌ و از طب‌ تا منطق‌، و از عرفان‌ تا منجمي‌ و موسيقي‌ را در يك‌ كتاب‌ فلسفي‌ مي‌توان‌ ديد و لازم‌ است‌ مطالب‌ غير فلسفي‌ از فلسفه‌ جدا گردد.

ج‌: در فلسفه‌ و بويژه‌ عرفان‌، متني‌ جامع‌، سالم‌، گويا و پيراسته‌ از مطالب‌ غير علمي‌ وجود ندارد. براي‌ مثال‌، با اين‌ كه‌ نوشته‌هاي‌ محي‌الدين‌ و قونوي‌ از بهترين‌ متن‌هاي‌ عرفاني‌ است‌، اما اشكالات‌ اعتقادي‌، فلسفي‌، عرفاني‌، ديني‌ و عقلي‌ فراواني‌ را در خود جاي‌ داده‌ است‌ و هيچ‌ يك‌ متني‌ شيعي‌، ولايي‌، فلسفي‌ و اعتقادي‌ منقّح‌، جامع‌ و كامل‌ نيست‌؛ به‌ همين‌ دليل‌، مشكلات‌ عرفان‌ بيش‌ از فلسفه‌ است‌ و علاقمندان‌ اين‌ دانش‌، به‌ اجبار از آن‌ استفاده‌ مي‌كنند.

د: فلسفه‌ زماني‌ شكل‌ فلسفي‌ خود را مي‌يابد كه‌ چينش‌ منطقي‌ داشته‌ باشد و بر مباني‌ منطقي‌ استوار باشد؛ همان‌طور كه‌ در فقه‌ مي‌گوييم‌: فقيه‌ داراي‌ فقه‌ پويا كسي‌ است‌ كه‌ اصول‌ وي‌ منقح‌ و قوي‌ باشد و اگر فقيهي‌ اصولي‌ نباشد، فقهي‌ عاميانه‌ دارد؛ فيلسوف‌ هم‌ هنگامي‌ فيلسوف‌ توانايي‌ مي‌شود كه‌ منطقي‌ باشد.

هـ : فلسفه‌ي‌ رايج‌، فلسفه‌اي‌ بسته‌ و محدود است‌؛ به‌ اين‌ معنا كه‌ ارتباط‌ مستقيمي‌ با ديگر فلسفه‌هاي‌ روز دنيا ندارد. اگر مباحث‌ فلسفي‌ از ابتدا تا به‌ آخر نگريسته‌ شود، تنها از ماهيت‌، وجود، جعل‌ و ديگر واژه‌هاي‌ مشابه‌ آن‌ بحث‌ مي‌نمايد؛ حال‌ آن‌ كه‌ فلسفه‌، آزاد است‌ و نبايد آن‌ را محدود كرد، بلكه‌ بايد مباحث‌ زنده‌ و تازه‌ را؛ خواه‌ از مواد خام‌ ديني‌ باشد يا از مباحث‌ آزاد و زنده‌ي‌ دنيا وارد فلسفه‌ كرد. فيلسوف‌ بايد بداند كه‌ در دنياي‌ امروز از چه‌ اموري‌ و از چه‌ موضوعاتي‌ بحث‌ مي‌شود كه‌ متأسفانه‌، فلسفه‌ي‌ موجود ما ارتباطي‌ با دنياي‌ روز ندارد. اگر به‌ فهرست‌ كتاب‌هاي‌ فلسفي‌ دنياي‌ غرب‌ نگاهي‌ شود، به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ بسياري‌ از مباحث‌ روز يا در كتاب‌هاي‌ ما وجود ندارد و يا شيوه‌ي‌ بحث‌ در آن‌ بسيار كهنه‌ و عتيق‌ است‌. وقتي‌ مي‌گوييم‌: فلسفه‌ مادر علوم‌ است‌، بايد در واقع‌ نسبت‌ به‌ علوم‌ ديگر مادر و مربي‌ جامعه‌ و علوم‌ باشد؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ سياست‌، ديانت‌، طبيعت‌، اجتماع‌ و مردم‌ ما همه‌ از فلسفه‌ بهره‌مند شوند. در اسلام‌ و بويژه‌ فرهنگ‌ اصيل‌ و گسترده‌ي‌ شيعه‌، مواد خام‌ فراواني‌ است‌ كه‌ مورد تحليل‌ قرار نگرفته‌؛ چنان‌كه‌ لازم‌ است‌، مناط‌هاي‌ احكام‌ شرعي‌ و فلسفه‌ي‌ احكام‌ دين‌ در دانشي‌ ويژه‌ مورد تحقيق‌ و پي‌گيري‌ كامل‌ قرار گيرد.

و: عالمان‌ فلسفي‌ در تحقيقات‌ عقلي‌ و امور ديني‌ و عرفاني‌، منزوي‌، گوشه‌نشين‌ و تك‌ رو بوده‌اند و در انزوا فكر مي‌كردند و به‌ تنهايي‌ مي‌نوشتند و تنها بحث‌ را با شاگردان‌ خود پي‌ مي‌گرفته‌اند و با همرديفان‌ و رقيبان‌ خود تعاون‌ و نشست‌ علمي‌ در سطح‌ كلان‌ نداشتند تا مشكلات‌ را با تفاهم‌ برطرف‌ نمايند و همين‌ روش‌ علمي‌ سبب‌ شد كه‌ آن‌ها انزوايي‌ و تك‌ انديش‌ شوند.

ز: برخي‌ از بحث‌هاي‌ فلسفي‌ ناقص‌ طرح‌ شده‌ و از حالت‌ موزون‌ و اعتدالي‌ خود بيرون‌ رفته‌ و گاه‌ چنان‌ پر فروع‌ گرديده‌ كه‌ اصل‌ بحث‌ از دست‌ خارج‌ شده‌ است‌.

ح‌: افراد غير كارشناس‌ و غيرمتخصص‌ در بسياري‌ از مباحث‌ تخصصي‌؛ بويژه‌ در مباحث‌ عرفاني‌ دخالت‌ كرده‌اند و براي‌ نمونه‌، درباره‌ي‌ عالم‌ برزخ‌ يا معراج‌ يا هر يك‌ از اصول‌ و فروع‌ دين‌ براحتي‌ سخن‌ سر داده‌ و نظريه‌ ارايه‌ كرده‌اند و چون‌ كسي‌ آنان‌ را كنترل‌ يا تربيت‌ نكرده‌، مشكلات‌ و پيرايه‌هاي‌ بسياري‌ را در اين‌ زمينه‌ موجب‌ شده‌ است‌.

از همين‌ روست‌ كه‌ نگارنده‌ تأكيد دارد كه‌ بايد پيرايه‌ها شناسايي‌ و زدوده‌ شود و مسايل‌ نو و جديد پي‌گيري‌ شود كه‌ در غير اين‌ صورت‌، محافل‌ فلسفي‌ به‌ مراكز خانگي‌ تبديل‌ مي‌شود و سپس‌ مباحث‌ نو ظهور فلسفه‌ تحقيقي‌ ارايه‌ شود و نه‌ به‌ صورت‌ تقليد.

لازم‌ است‌ در پيراستن‌ فلسفه‌ از هر گونه‌ اهمال‌ يا هوا و هوس‌ يا بغض‌ و عناد دوري‌ نمود. عالم‌ فرزانه‌، دلي‌ صافي‌ دارد تا جايي‌ كه‌ عنادي‌ به‌ دشمنان‌ خود ندارد و به‌ دشمنان‌ دين‌ و عدالت‌ به‌ لحاظ‌ فعل‌ آن‌ها دشمن‌ است‌ و نه‌ به‌ هويت‌ شخصي‌ آنان‌ كه‌ بندگان‌ خدايند و ممكن‌ است‌ به‌ لحظه‌اي‌ به‌ خوبي‌ها بپيوندند.

براي‌ زدودن‌ پيرايه‌ها بايد دقت‌ بسيار نمود و برخي‌ از عناويني‌ كه‌ در مباحث‌ عمده‌ي‌ فلسفي‌ آمده‌ است‌ را نمي‌شود از فلسفه‌ خارج‌ نمود؛ اگرچه‌ مشكلات‌ علمي‌ فراوان‌ داشته‌ باشد. به‌ طور مثال‌، ابن‌ سينا در فلسفه‌ مشكلات‌ علمي‌ دارد ولي‌ در تحقيق‌ فلسفي‌ نمي‌توان‌ از كتاب‌هاي‌ وي‌ غافل‌ شد؛ چرا كه‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ بر خلاف‌ فلسفه‌ي‌ غرب‌، داراي‌ چينش‌ منطقي‌ است‌ و آثار علمي‌ آن‌ منبعي‌ براي‌ تحقيق‌ است‌. در نمونه‌اي‌ ديگر، كتاب‌هاي‌ مرحوم‌ صدرا را بايد نام‌ برد كه‌ در حال‌ حاضر برتر از آن‌ جود ندارد و ميراث‌دار گذشتگان‌ فلسفه‌؛ بويژه‌ فلسفه‌ي‌ شيعي‌ است‌ و در واقع‌ با مراجعه‌ به‌ كتاب‌هاي‌ وي‌ به‌ فلسفه‌هاي‌ پيش‌ از اسلام‌ و بعد از آن‌ دست‌ مي‌يابيم‌ و بعد از خود نيز حمايت‌ بزرگان‌ فلسفي‌ را به‌ همراه‌ دارد.

خاطرنشان‌ مي‌گردد هرچند فيلسوف‌ به‌ عنوان‌ وارث‌ نبايد به‌ ميراث‌ فرهنگي‌ خود بي‌تفاوت‌ باشد كه‌ در غير اين‌ صورت‌، در مرتبه‌ي‌ هزار سال‌ پيش‌ آنان‌ مي‌نشيند؛ اما اين‌ به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ مسايل‌ چند صد سال‌ گذشته‌ را كه‌ خوراك‌ ديگران‌ بوده‌ است‌ مصرف‌ نمايد و مطالب‌ نادرستي‌ را كه‌ مرحوم‌ صدرا يا محي‌ الدين‌ در ساليان‌ پيش‌ بيان‌ نموده‌اند، تكرار كند.

ط‌: در حوزه‌ي‌ فلسفه‌ بايد استادي‌ ماهر ديد و كساني‌ كه‌ به‌ خاطر سهل‌ انگاري‌ و نداشتن‌ ذهن‌ آماده‌ و فعال‌ به‌ درس‌ استاد حاضر نمي‌شوند، آدم‌هايي‌ عافيت‌ طلب‌ هستند كه‌ هميشه‌ مي‌خواهند بخوانند و گوش‌ دهند و حال‌ آن‌ كه‌ دانشجوي‌ فلسفي‌ بايد استادي‌ ماهر داشته‌ باشد و اگر استاد ماهر نباشد، ذهن‌ را بشنود از فلسفه‌ آزرده‌ مي‌گردد و دلزدگي‌ از مطالب‌ عقلي‌ را به‌ دنبال‌ مي‌آورد.

ي‌: فلسفه‌آموزان‌ بايد افزوده‌ بر حضور در محضر استادي‌ ماهر، خود بينديشند، تحقيق‌ كنند، مولد باشند و يافته‌هاي‌ خود را ارايه‌ دهند و تنها به‌ مصرف‌ ساخته‌هاي‌ ديگران‌ بسنده‌ ننمايند.

تحقيق‌، خواندن‌ كتاب‌ نيست‌، بلكه‌ بخشي‌ از آن‌ فكر كردن‌ است‌. اگر فلسفه‌آموزان‌ و بويژه‌ طالبان‌ عرفان‌، فقط‌ مطالعه‌ داشته‌ باشند، فكر آنان‌ رو به‌ انعطال‌ مي‌رود. دانشجوي‌ فلسفه‌ و عرفان‌ بايد تنهايي‌، خلوت‌ و بي‌ خوابي‌ داشته‌ باشد و در شبانه‌ روز، زماني‌ را به‌ فكر كردن‌ ويژگي‌ دهد و در آن‌ زمان‌ نه‌ نماز مستحبي‌ و نه‌ قرآن‌ بخواند و نه‌ مطالعه‌ كند، بلكه‌ بايد كاري‌ جز فكر كردن‌ نداشته‌ باشد تا ببيند به‌ چه‌ چيزهايي‌ مي‌رسد.

تفاوت‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ و فلسفه‌ غرب‌

فلسفه‌، علمي‌ عقلي‌ و موضوع‌ آن‌ كلي‌ است‌ و موضوع‌ علوم‌ متأخر از بحث‌ فلسفه‌ است‌.

فلسفه‌ مباحث‌ و پرسش‌هاي‌ كلي‌، مشكل‌ و پيچيده‌ را دنبال‌ مي‌كند و عهده‌دار پاسخ‌ به‌ سؤال‌هاي‌ كلي‌ هستي‌ و آفرينش‌ است‌.

فلسفه‌ي‌ غرب‌، فلسفه‌اي‌ متناقض‌ و متضاد است‌ و از همين‌ رو، فلاسفه‌ي‌ غربي‌ هميشه‌ با يك‌ديگر درگير مي‌باشند؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ وجه‌ مشترك‌ يا اصل‌ موضوعي‌ و حقيقت‌ پذيرايي‌ از فلسفه‌ي‌ آن‌ها به‌ دست‌ نمي‌آيد. اما در فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ ملاصدرا، ابن‌ سينا را بسيار ارج‌ مي‌نهد و وي‌ را يك‌ فرهنگ‌ مي‌داند و مطالعه‌ و تحقيق‌ فراواني‌ بر كتاب‌هاي‌ وي‌ دارد و بنابراين‌، فلسفه‌ به‌ معناي‌ فكرهاي‌ مشكوك‌ و مردود نيست‌. البته‌، فلسفه‌ي‌ ما اگرچه‌ دست‌آوردهاي‌ گويايي‌ دارد، مقلد بودن‌ فيلسوفان‌، نقص‌ آن‌ است‌؛ همان‌طور كه‌ فلسفه‌ي‌ غرب‌؛ اگرچه‌ زمينه‌ي‌ گويايي‌ ندارد و چندان‌ هدفمند نيست‌، فيلسوفان‌ آن‌ از يك‌ديگر تقليد ندارند و بيش‌تر، شك‌ را موضوع‌ قرار مي‌دهند.

فيلسوفان‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ همه‌ي‌ عمر خود را به‌ فلسفيدن‌ اختصاص‌ مي‌داده‌اند، ولي‌ فلاسفه‌ي‌ فعلي‌ غرب‌ بيش‌تر، فلسفه‌ شغل‌ دوم‌ آن‌ها بوده‌ است‌ و در زمان‌ بازنشستگي‌ فيلسوف‌ مي‌شده‌اند و كم‌تر كسي‌ بوده‌ است‌ كه‌ از ابتدا فيلسوف‌ باشد و فيلسوف‌ از دنيا برود. در حقيقت‌، فلسفه‌ حكم‌ انبار ضايعات‌ را داشته‌ و فلسفه‌ براي‌ باز نشسته‌ها بوده‌ است‌ و به‌ جاي‌ آن‌كه‌ در سنين‌ بالا خاطرات‌ بنويسند، فلسفه‌ رقم‌ مي‌زده‌اند.

افزوده‌ بر اين‌، فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ فلسفه‌اي‌ عقلي‌ و منطقي‌ است‌ تا فلسفه‌اي‌ تجربي‌.

البته‌، فلسفه‌ي‌ تجربي‌ از اين‌ جهت‌ كه‌ با واقعيت‌ها همراه‌ است‌، در صورتي‌ كه‌ روش‌ منطقي‌ داشته‌ باشد، حسن‌ آن‌ است‌، ولي‌ كم‌تر فيلسوف‌ غربي‌ است‌ كه‌ منطقي‌ بينديشد.

در حال‌ حاضر بها ندادن‌ فلسفه‌ي‌ اسلامي‌ به‌ علوم‌ تجربي‌ و استقرا و تجربه‌ و پي‌گيري‌ امور كلي‌، باعث‌ انزواي‌ آن‌ شده‌ است‌.

فلاسفه‌ي‌ ما به‌ جهت‌ آن‌ كه‌ به‌ كليات‌ پناه‌ برده‌اند و از علوم‌ تجربي‌ بريده‌اند، منزوي‌ شده‌اند و كسي‌ آن‌ها را محل‌ مراجعه‌ي‌ خود قرار نمي‌دهد.

فلاسفه‌ي‌ اسلامي‌ بايد علوم‌ عقلي‌ و تجربي‌ كه‌ راه‌ قرآن‌كريم‌ است‌ را دنبال‌ كنند تا كارگشاي‌ مشكلات‌ جامعه‌ باشند. معارف‌ و علوم‌ اسلامي‌ به‌ همراه‌ تقوا، انصاف‌ و انتقاد و نه‌ با بي‌تقوايي‌ و تقليد و ناآگاهي‌ يا بي‌ عفتي‌، جهان‌ اسلام‌ را متحول‌ مي‌سازد و مسلمين‌ را سرافراز مي‌كند و بر اين‌ اساس‌، فيلسوف‌ بايد افزوده‌ بر مباحث‌ كلي‌ با ابزار تجربي‌ كار نمايد و بريده‌ از تجربه‌ نباشد.

متأسفانه‌، حوزه‌هاي‌ ما مقلد فيلسوفان‌ و اهل‌ ظاهر شده‌اند و به‌ كليات‌ پناه‌ برده‌اند؛ حال‌ آن‌ كه‌ اسلام‌ اين‌ گونه‌ نيست‌ و فلسفه‌ي‌ تمام‌ ذهني‌ و غير قابل‌ كاربرد فلسفه‌ نيست‌. فيلسوف‌ بايد هم‌ امور عقلاني‌ و كلي‌ را بداند و هم‌ از امور جزيي‌، تجربي‌ و استقرايي‌ آگاه‌ باشد و هم‌ داراي‌ قدرت‌ نقد باشد و هم‌ عبادت‌ را ترك‌ نكند و هم‌ مباحث‌ شك‌ در وجود خداوند متعال‌ را پي‌گير باشد تا رفع‌ شك‌ كند. شك‌، انسان‌ را كافر نمي‌كند. حضرت‌ ابراهيم‌ هم‌ شك‌ مي‌كند و شك‌ ايشان‌ شك‌ مقدس‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: «ليطمئنّ قلبي‌» . فيلسوف‌ بايد به‌ ديگر علوم‌ و امور اجتماعي‌ به‌ همان‌ قدر توجه‌ كند كه‌ به‌ عقلانيات‌ توجه‌ مي‌كند تا از واقعيت‌ها نماند.

فلاسفه‌ي‌ غرب‌؛ اگرچه‌ به‌ علوم‌ تجربي‌ رو آوردند؛ اما چون‌ معارف‌ را اساس‌ انديشه‌ي‌ خود قرار ندادند، فساد، چپاول‌، ظلم‌، خيانت‌، خشونت‌ و سكس‌ را براي‌ جامعه‌ي‌ خود به‌ ارمغان‌ آوردند.

فلاسفه‌ي‌ و عرفاي‌ اسلامي‌ از ابن‌ سينا تا محي‌ الدين‌ و ميرداماد و ملاصدرا، همه‌ و همه‌ در تاريخ‌ منزوي‌ بوده‌اند، به‌ همين‌ جهت‌، دنيا نمي‌داند كه‌ ملاصدرا كيست‌؛ حتي‌ ايراني‌ها نيز نمي‌دانند كه‌ ملاصدرا چه‌ شخصيتي‌ بوده‌ است‌.

فلسفه‌ي‌ منزوي‌ نمي‌تواند مديريت‌ جامعه‌ را به‌ عهده‌ گيرد و حال‌ آن‌ كه‌ فيلسوف‌ بايد مدير جامعه‌ باشد. انبياي‌ الهي‌ مديران‌ جامعه‌ بوده‌اند. امروزِ جهان‌ و اقتصاد و فرهنگ‌ آن‌ ثمره‌ي‌ فلسفه‌ي‌ غرب‌ است‌؛ فلسفه‌اي‌ كه‌ معارف‌ و ديانت‌ اصل‌ و موضوع‌ آن‌ قرار نگرفته‌ است‌، بلكه‌ با معنويات‌ مبارزه‌ مي‌كند و اين‌ امر، ضرورت‌ ارايه‌ي‌ فلسفه‌ي‌ كه‌ بتواند مديريت‌ جهان‌ و فرداي‌ دنياي‌ امروز را به‌ دست‌ گيرد، بيش‌ از پيش‌ آشكار مي‌سازد.

 

 

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2013 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است