درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


حوزه‌ی قم؛ تنگه‌ی احد مدینه

حوزه‌های علمیه، تنها مراکز اسلامی است که بار فرهنگ شیعی را بر دوش دارد و نمی‌شود حوزویان؛ این تنها مرزداران هویت شیعی مورد عنایت خاص و توجه ویژه‌ی آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نباشند و حوزه‌هاست که در عصر غیبت مظهر و ظهورگاه حضرت بقیة اللّه (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است.

این مطلب به صورت کلی درست است، ولی به صورت جزیی، ممکن است با سوء مدیریت برخی، حوزه‌ها به ضعف بگراید و به افول دچار شود، اما حضیض و افول آن دوره‌ای است و ممکن است بعد از افول آن، عالمی مورد عنایت ویژه قرار گیرد و به دانش‌های آن رشد دهد.

مهم‌ترین حوزه‌ی علمی امروز، حوزه‌ی علمیه‌ی قم است.

حوزه برای حفظ دیانت به منزله‌ی «تنگه‌ی احد» و عالمان آن به منزله‌ی پاسداران آن تنگه می‌باشند. اگر عالمی از این حوزه به هر بهانه هجرت نماید و آن را خالی گذارد همانند ترک تنگه‌ی احد در زمان رسول اللّه  صلی‌الله‌علیه‌وآله است و به همان میزان برای دیانت خطرآفرین است.

البته این پاس‌داری در توان عالمان اصیلی است که محیط خانوادگی آنان مذهبی و زحمت کشیده بوده، استعداد خوبی دارند و در تعلیم کوتاهی ننموده و در فراگیری دانش به عافیت‌طلبی دچار نشده‌اند.

برای عالمان حوزوی هیچ  کاری در هیچ جای دنیا مهم‌تر از طلبگی و دانش‌اندوزی آنان نیست که هر یک از آنان در این دنیای پرآشوب می‌تواند به مثابه ی سنگری برای دفاع از دین و پناهی برای مردم باشد و آنان هستند که در برابر بدخواهان، می‌توانند از هویت شیعی و فرهنگ علوی دفاع نمایند و هرگونه هجرت چنین عالمانی به منزله‌ی افتادن شمشیر از دست آنان در برابر دشمن تمام مسلح و خون‌خوار است. چنین عالمانی ستون‌های اصلی دین‌مداری در عصر غیبت هستند و نبود آنان با آوار و فروپاشی بخشی از بنای دین برابر است.

این عالمان هستند که هم‌چون کوه‌ها، برای شیعیان و ایتام آل محمد  صلی‌الله‌علیه‌وآله در عصر غیبت پناه و نگاه‌دارنده به شمار می‌روند. با این وصف، عالمان یاد شده حتی اگر با مشکلات اقتصادی درگیر باشند، مجوزی برای ترک حوزه‌ی علمیه‌ی قم ندارند. البته گناه سختی‌هایی که آنان تحمل می‌کنند بر دوش برخی متولیانی است که بیمارستان، مسجد و مدرسه با هزینه‌های بسیار بالا می‌سازند و از تأمین هزینه‌های این ستون‌های بنای رفیع فرهنگ فاطمی غافل هستند و امید است چنین نباشد که چیره‌ای مقتدر، بزرگی آنان را کوچکی خود ببیند.

متأسفانه، پس از انقلاب اسلامی هر نهاد علمی یا اجرایی بهترین نیروهای حوزوی را جذب می‌نماید و آنان که استعداد و توان دارند برای حوزه‌ها نمی‌مانند و در خدمت اهل سیاست یا دولت و مکنت در می‌آیند و نتیجه آن می‌شود که نیروهای اجرایی که به اقتضای کار اجرایی خود مغزی رونده و پویا ندارند استراتژیست امور علمی و تفسیر آیات، روایات و متون حقوقی و قانونی می‌گردند.

طلبه باید ملاحظه‌ی «الاهم فالاهم» بکند و به مهم‌ترین کار بپردازد، نه به کاری مهم؛ چرا که نفس‌های او به وی  تعلق ندارد تا آن را در هر جایی که بخواهد هزینه نماید، بلکه باید آن را  متعلق به مولای خویش بداند و در جایی که مورد رضایت اوست هزینه سازد. این تنگه خطرناک است و اگر خطری حوزه‌های علمیه را تهدید نماید هیچ نهاد و مرکزی نمی‌تواند از آن دفاع نماید، اما هر جای دیگری مورد تهدید واقع شود، حوزه‌ها می‌توانند از آن دفاع نمایند. طلبه باید در قم بماند تا عالم شود. هر طلبه‌ای که از قم بیرون رود، علم از او رخت بر می‌بندد و یا فضایی مناسب برای جلابخشی و ارایه‌ی دانش خود نمی‌یابد. برای مثال حتی امام خمینی  قدس‌سره تا در زمانی که در قم تدریس داشت شکوه علمی ایشان بر حوزه سایه افکنده بود، اما وقتی تبعید شدند، استفاده‌ای علمی از ایشان نشد و فلسفه، عرفان و نیز فقهی که داشتند عرضه نگردید.

حوزه‌ی قم برای دیانت اسلام و مکتب شیعه مثل پایتخت برای کشور است؛ به این معنا که اگر تمامی شهرهای ایران به آشوب کشیده شود، تنها شهر تهران می‌تواند تمامی این آشوب‌ها را اداره و خنثی کند، اما اگر تهران آفت ببیند، هیچ شهر دیگری نمی‌تواند آن را آرام کند. حوزه‌ی علمیه‌ی قم چنین جایگاهی برای حفظ دین دارد و هیچ عالم توانمندی نباید به هیچ بهانه‌ای درس و بحث و تحقیق علمی خود را در این شهر ترک نماید و به جای دیگری رود و هجرت را باید برای منبریان و آنان که حوصله‌ی درس و بحث ندارند گذاشت. من به هیچ وجه دوست ندارم بیرون از قم باشم و دلم نمی‌خواهد جایی غیر از قم بمیرم تا در حالی به ملاقات خداوند رفته باشم که از این تنگه تکان نخورده باشم.

دوره‌ی آخر الزمان و عصر غیبت است و دست شیطان قوی است و  دعوا هم بر سر ولایت است و کسی با اسلام بدون ولایت  مشکلی ندارد.

ما بیش از پنجاه کشور اسلامی داریم و تمامی دنیا حتی کشورهای اسلامی در برابر ایران است که بازی در می‌آورند. آمریکا خود در افغانستان جمهوری اسلامی درست می‌کند و مدتی طالبان را علم‌دار اسلام می‌نماید و مدتی نیز قدرت را به دیگری می‌دهد.

حضور در این تنگه سخت است و مکافات دارد و ممکن است حتی دوستان بر سر شما بزنند اما باید این‌جا را نگاه داشت. طبیعی است که اهل دنیا و اهل هوا و هوس نمی‌توانند سختی‌های این تنگه را تحمل نمایند؛ در حالی که می‌بینند برخی دیگران سرگرم غنایم هستند و این نیروهای مخلص و رنج‌کشیده هستند که می‌توانند ده‌ها سال در آن‌جا استوار و راست‌قامت بایستند و خم به ابرو نیاورند و دست به دندان نگزند و لب نجوند و در بلاکشی تنی قوی داشته باشند و ریاضت بکشند تا بتوانند با توجه به رشد سریع علم و بالا رفتن توقع جامعه، کاری در خور انجام دهند.

ما روزی می‌میریم و باید بهترین کارها را انجام دهیم و بمیریم؛ همان‌طور که اگر کسی بتواند بچه‌های بسیار خوب و با استعدادی داشته باشد از بی‌عرضگی اوست که فرزند کم داشته باشد. باید برای آخرت کار کرد و کسی که قلم دارد برای آن دنیا بنویسد هرچند در این دنیا در سختی و مشقت زندگی کند که سختی و مشقت زندگی او روزی تمام می‌شود و چیزی که روزی به پایان می‌رسد مهم نیست.

سال‌ها پیش دو تن از آقایان از من خواستند برای وکالت در یک منطقه نامزد شوم، به آن‌ها گفتم من بر خود حرام می‌دانم و وقتی من آن را حرام می‌دانم کسی نمی‌تواند به من تکلیف کند؛ چرا که حفظ این تنگه‌ی  خطرناک وظیفه است. البته بسیار گفته‌ام می‌توانم کارهایی انجام دهم اگر چند محقق با من باشند، اما نیرو و امکاناتی ندارم، با این وجود به تنهایی کار می‌کنم.

شما اگر کتاب احتجاج را دیده باشید، روایتی دارد که می‌گوید حضرت امیرمؤمنان  علیه‌السلام بسیار شکوه و ناله می‌کند و به خلفای جور اعتراض می‌نماید و حق خود را مطالبه می‌نماید. آیا فکر کرده‌اید چرا آن حضرت  علیه‌السلام چنین بلند اعتراض و ناله دارد و اصرار می‌نماید که این حق برای من است و آن را باز گردانید؟ آن حضرت آینده‌ی مسلمانان و بدبختی‌ها و بیچارگی‌های آنان را می‌دید که ما امروزه شاهد بخشی از آن هستیم. به این علت بود که چنین فریاد می‌زدند، نه برای خود. آن حضرت  علیه‌السلام می‌دانست اگر زمام امور و حکومت به دست این نااهلان جاهل باشد چیزی برای مسلمانان جز بدبختی ندارد. بدبختی‌هایی که فردا به آن گرفتار خواهند شد و آن وقت دیگر از دست ایشان هم کاری ساخته نیست. البته تقدیرات الهی تکلیف را از ما نمی‌گیرد و ما همواره به آن‌چه وظیفه داریم مکلف می‌باشیم.

به هر حال، این تنگه را نباید ترک کرد. نظام، دولت و دستگاه‌های اجرایی در جذب نیروهای خود نباید نیروهایی را که در این تنگه هستند گلچین نماید و به جایی برسد که محصلی چند کتاب غربی خوانده، حوزویان را به تحدی بخواند. متأسفانه هستند برخی حوزویانی که در شبکه‌های مختلف رادیو و تلویزیون سخن می‌گویند اما بد سخن می‌گویند. آنان نمی‌توانند نماینده‌ی حوزه به شمار روند و برخی آنان حتی در تکلم خود نیز مشکل دارند و افرادی عادی در علم دانسته می‌شوند و نه از مبارزان و طلایه‌داران و  محافظان این تنگه.

کسانی که در این تنگه حضور دارند، هجرت یا مرگ آنان است که «ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدّها شیء»  و قلم آنان است که بر خون شهیدان برتری دارد. برای تبیین موقعیت و جایگاه ارزشی چنین عالمان دینی اگر در متون روایی ما چیزی نبود جز این روایت که می‌فرماید: «فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء»، برای دانستن قدر آنان کافی است و ارزش کار آنان را بیان می‌دارد. باید توجه داشت این روایت از مداد عالمان دینی و قلم آنان سخن می‌گوید، نه از شخصیت وجودی ایشان، همان‌طور که آن را با خون شهیدان مقایسه می‌کند، نه با شخصیت وجودی آن‌ها. سخت‌ترین کار عالم، نگارش است. نگارش نیز امتداد دیانت است. مداد عالم است که به کار او امتداد می‌دهد. نگارش و آوردن جوهر قلم بر کاغذ سفید از شهادت سرخ سخت‌تر و سنگین‌تر است. رزمنده از همه چیز خود، در آنی می‌گذرد و با یک تیر که از سوی دشمن می‌آید به سرعت به وصول دست می‌یابد، اما عالم دینی به اقتضای فعالیت فکری که دارد باید دست‌کم چهل یا پنجاه سال خود را نمدمال کند، بارها و بارها مرگ را پیش چشم ببیند، بارها و بارها بمیرد، دوباره زنده شود و آن‌گاه قلم به دست گیرد تا بتواند دقیق‌ترین عبارات علمی و فنی را بر کاغذ آورد. اگر به کسی این دو را پیشنهاد کنند و دوره‌ی آزمایشی نیز برای آن بگذارند، او رفتن به جبهه را که بسیار راحت‌تر است بر می‌گزیند و کم‌تر کسی است که بتواند ابتلاهای کار فکری را به جان بخرد.  اگر به کسی بگویند تو باید بمیری، اما خودت برگزین که تو را با تیر بکشیم یا پنجاه سال تو را نمدمال می‌کنیم تا بمیری، کدام را بر می‌گزیند؟

حال: «فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء»  که مرکب قلم عالمان دینی را بر خون شهیدان ترجیح می‌دهد به این سبب است. عالم اگر بخواهد کتابی بنویسد که فرهنگ شیعی را به واقع امتداد دهد و آن را ترسیم کند، ابتلاءاتی بدتر از نمدمال شدن می‌بیند.

اگر ما به همین مقدار که به شهدا و خانواده‌های آنان احترام می‌گذاریم، بر اساس این روایت به عالمان دینی احترام بگذاریم و آنان را ارج نهیم، موقعیت علوم انسانی بهتر از اکنون خواهد شد. اگر به عالمان واقعی احترام شود و از دانش آنان بهره برده شود، ناآگاهان، با تبلیغ و پول، بساط خود را پهن نمی کنند و اگر افراد جامعه نیز به مفاد چنین روایاتی توجه می‌کردند معیار علم را می‌دانستند.

اگر بر معنای این حدیث بسیار مهم؛ یعنی: «فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء»  دقیق شویم و به معنای بسیار بالا و بلند آن فرود آییم، به این واقعیت عینی می‌رسیم که نگارش متن‌های دینی با نویسنده و محقق دینی چه می‌کند؛ به‌ویژه نگارش عباراتی که افزون بر دقت علمی، زیبا و فصیح باشد. نوشته‌هایی که درستی محتوا داشته باشد و معنا را نیز با کمالی که دارد به لفظ آورد. هم‌چنین چگونه بر اعصاب و مغز او و نیز بر تمامی شؤون زندگی وی تأثیر می‌گذارد و آرامش و راحتی را از او می‌گیرد. 

این حدیث چنین ارج و قرب و ارزشی برای نویسنده قائل شده است، در حالی که رزمنده‌ی جبهه که گاه در بحرانی‌ترین و سخت‌ترین شرایط اقلیمی و فیزیکی قرار می‌گیرد، این‌قدر خسته نمی‌شود و چنین به روح و روان و به مغز او فشار وارد نمی‌شود. این مسأله برای عالم دینی، به‌ویژه در بحث توحید و ولایت فشارهای افزونی ایجاد می‌نماید، به‌گونه‌ای که او را از مسیر طبیعی زندگی خارج می‌سازد و التیام ضایعات وارد آمده بر او، زمان‌بر است.

عالم دینی، رزمنده‌ی جهاد اکبر است و رزمنده‌ی جبهه‌های خاکی در جهاد اصغر است. در جهاد اصغر، گاه به انسان درجه و مدال می‌دهند و چه بسا حقوق می‌دهند و در میدان اکبر دینی، گاه انسان را با انگ فسق و فجور و ضدیت با اسلام و مانند آن به انزوا می‌کشانند و تمامی شریان‌های حیات اجتماعی را از انسان می‌گیرند. در جبهه‌ی اصغر، خاکی است که آدمی گاه به ریا و غرور مبتلا می‌شود و در این میدان علمی، چنان بلا و ابتلا به سراغ انسان می‌آید و چنان نمدمال می‌شود که غروری برای فرد باقی نمی‌گذارد. وقتی انسان در دل تاریکی شب یا در تنهایی روز می‌نویسد، و برای آن ناسزا و فحش می‌شنود، چه جای ریا و غرور است؟! عالم یا شهیدی که خیال غرور داشته باشد، امتدادی ندارد.

مفاد این روایت این است که هرچند شهید امتداد دارد و می‌تواند در روز قیامت از دیگران شفاعت کند، اما عالم دینی در روز قیامت جایگاهی برتر دارد که حتی می‌تواند از شهیدان نیز شفاعت نماید بدون آن‌که به شفاعت شهید نیازی داشته باشد. همان‌گونه که پیش از این گفتیم، در این روایت میان مداد عالمان دینی  با خون شهید مقایسه شده است نه خود عالم دینی با وجود شهید، و از علم عالم دینی چیزی گفته نشده است. شاید این مقایسه برای آن باشد که بیش‌تر افراد نمی‌دانند حقیقت علم چیست، اما مدادی که در دست عالم قرار دارد را می‌بینند و آن را حس می‌کنند و در واقع این تشبیه از باب تنظیر امر معقول به محسوس است و با آن خواسته است امتداد عالم را بیان دارد. یعنی از امتداد علم دینی با «مداد» یاد کرده است تا حالتی تجسمی به خود گیرد؛ اگرچه خود مداد مراد نیست، بلکه آن‌چه منظور است امتداد آن است که فصل مداد است. هم‌چنین خون شهید را می‌توان مجسم کرد و نشان داد و فهمید.

در فهم معنای این روایت باید توجه داشت مقدس‌ترین، شریف‌ترین و برترین حقیقتی که شناخته‌ایم «شهادت» است، از این رو علمی که چنین عظمتی دارد و برتر از شهادت می‌باشد چنان شگرف است که نصیب هر کسی نمی‌شود و باید درون آدمی چیزی باشد که با وراثت انبیا و اولیای خدا برابری کند و شهیدان نیز نزد آن حقیقت سر تسلیم فرود آورند. به عنوان مثال، اگر در برزخ، شهیدان در جایی جمع باشند و مرحوم حضرت امام خمینی  قدس‌سره بر آنان وارد شود، شهدا در برابر ایشان چه می‌کنند؟ آیا می‌گویند ما شهیدیم و یک کَتی می‌ایستند یا همه سر تعظیم فرود می‌آورند؟! کسی می‌تواند مداد خود را برتر از خون شهیدان بداند که از حیث مغز، محتوا، خلوص، نیت و عمل از شهیدان بالاتر باشد. شهید از همسر، فرزند، خانه، زندگی و همه چیز خود گذشته و به میدان رزم رفته و عالمی برتر از اوست که بر بیش از آن‌چه شهید از آن گذشته است بگذرد. این کار بسیار مشکل است و راحت‌تر آن است که ما از خیر چنین  عالم‌شدنی بگذریم؛ عالمی که باید لحظه به لحظه در طول دست‌کم پنجاه سال از همه‌ی هستی خود دست شوید. بنابراین ما نمی‌توانیم عناوین و فضایل دینی را به‌راحتی یدک‌کش کنیم! اگر کسی توانست چنین عالمی شود از پیامبران بنی‌اسرائیل برتر می‌گردد. عالمی را که امتدادی است و آموزه‌های راستین دین را جاودانه نگاه داشته است نمی‌توان حتی با شهیدانی هم‌چون صیاد، چمران و رجایی مقایسه کرد. در عالَم  برزخ، حقیقت هر چیزی مشخص است و این شهیدان عزیز برای هر کسی پا جفت نمی‌کنند. آنان تا حقیقت را نبینند، به کسی احترام نمی‌گذارند. تنها در دنیا انسانی که صاحب صفاست به هر طلبه و عالم دینی به اقتضای صفای باطنی که دارد احترام می‌گذارد.

زمانی یکی از مسؤولان می‌گفت ما به یکی از طلبه‌ها به جهتی خاص اسلحه‌ای داده‌ایم، اما حالا آن را به ما پس نمی‌دهد و چند بار هم تذکر داده‌ایم ولی توجه نمی‌کند و من هم نمی‌خواهم به او بالاتر از گُل حرف بزنم، ولی او ملاحظه‌ی مرا نمی‌کند. من دلم نمی‌آید به او که سرباز امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است تند شوم و از سویی نیز مجبورم آن را گزارش دهم. این امر صفای باطن آن مسؤول را می‌رساند که حاضر نیست هرچند به صورت قانونی به این طلبه بی‌حرمتی کند. افرادی مثل شهید چمران یا شهید صیاد شیرازی و شهید رجایی اگر طلبه‌ای معمولی را می‌دیدند، به او احترام می‌کردند، اگرچه او را نمی‌شناختند و این امر به لحاظ صفایی بود که در آنان وجود داشت. عالم دینی در چشم آنان هم‌چون پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله جلوه داشت و این به سبب آن بود که چشم آنان با دنیا کور نشده بود. شهادت نیز که نصیب آنان شد، اقتضا و معلول صفایشان بود. چرا صیاد شیرازی باید پس از پایان یافتن جنگ تحمیلی با شهادت از دنیا برود؟ جنگ تمام شده بود! صفایی که در وجود این مرد موج می‌زد کار خود را کرد و باب شهادت را برای او باز گذاشت. جنگ تمام شد و شهادت به صورت رسمی و آیین‌نامه‌ای تعطیل گردید اما برای شهید صیاد تبصره می‌زنند و او را می‌پذیرند. آنان نیز صفا را از عالمان دینی و از حضرت امام خمینی  رحمه‌الله آموخته‌اند. نباید خدای ناکرده نسبت به حوزه‌ها، طلبه‌ها و عالمان واقعی بدبین و سهل‌نگر بود و خود را کسی دانست و آنان را به هیچ انگاشت که این شروع بدبختی است: 

هرگز گمان مبر که بیشه خالی است

 

شاید که در آن پلنگ خفته باشد

 

شروع بدبختی و بیچارگی آدمی این است که بپندارد خودش چیزی است و برای دیگران هیچ خبری نیست که نیست. اگر انسان نسبت به حوزه‌ها و طلبه‌ها کم‌ترین کدورت یا بی‌حرمتی حتی هوس کند که داشته باشد، در نفس او بیماری وجود دارد. باید این‌گونه بود که وقتی انسان طلبه‌ای را می‌بیند، گویی شخص رسول اللّه  صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیده است و در این صورت است که از آن خیر زیارت حضرت رسول اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله را می‌بیند هرچند این شخص، پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله نبوده است.

عالمان شیعه برای حراست و مرزبانی از حریم فرهنگ شیعی زحمت‌ها و سختی‌های فراوانی را بر خود تحمیل کرده‌اند. کسانی که اهل این معنا نیستند توان فهم و درک زحمات آنان و سختی‌هایی را که کشیده‌اند، ندارند. کسانی که اهل قلم هستند و قلم می‌زنند و دقت‌های مضاعف در نوشتن دارند می‌دانند آن عالمان راسخ و نستوه چه  ریاضت‌ها کشیده‌اند. برای نمونه، صاحب جواهر  رحمه‌الله را باید نام برد که بیش از پنجاه پیامبر بنی‌اسرائیل زحمت کشیده تا «جواهر الکلام» را که چهل و سه جلد است نوشته است. نوشتن عبارات فقهی به همراه استدلال و دلیل، بسیار سخت است! مثل صاحب جواهر را باید از اولیاء اللّه دانست. گاه، انسان در نوشتن نامه‌ای معمولی می‌ماند و آنان بیش از صدها جلد کتاب نوشته‌اند.

خدا رحمت کند آقای فیروزآبادی را، که بر کفایه حاشیه دارد. این حاشیه از بهترین شرح‌های کفایه است. روزی در محضر ایشان بودم. او می‌گفت برای نوشتن این شرح بیست سال زحمت کشیده و برخی مطالب آن را تا پنج بار هم پاک‌نویس نموده‌ام؛ چرا که می‌نوشتم و آن را نمی‌پسندیدم و دوباره پاک‌نویس می‌نمودم. البته وی دیدگاه‌های درستی در اصول ندارد اما نگارش وی قوی و بسیار ساده و قابل فهم است. وی، جواهر را نیز تلخیص نموده که این کتاب نیز عباراتی قوی دارد. امور تحقیقاتی، ریزش دارد و مانند آن است که بخواهید در خرّاطی با یک تنه‌ی درخت یک میل درست کنید.

حافظ نیز که دیوان ماندگاری دارد بخش فراوانی از شعرهای خود را دور ریخته و تنها غزل‌هایی را که ناب می‌دیده نگاه می‌داشته است. البته وی استاد مطول بوده و محاسن شعری را به خوبی در دست داشته و توانسته با دیوان کوچک خود دنیایی را حیران و واله خود سازد؛ برخلاف غزلیات شمس تبریزی که مولانا بسیار غزل گفته، اما شمار غزل‌های خوب وی بسیار اندک است؛ چرا که وی دورریز نداشته و او هرچه که می‌گفته می‌نوشته‌اند و نگاه‌داری می‌کرده‌اند. شهرت مولوی برای مثنوی اوست. البته باید گذشت داشت و نوشته‌های  خود را دور ریخت. روایتی در گذشته از حضرت امیرمؤمنان  علیه‌السلام دیدم که می‌فرماید روز قیامت از شما نمی‌پرسند کار خود را در چه مدت زمان انجام دادی بلکه به آن‌جا نگاه می‌کنند که شما چگونه کار کرده‌ای! باید برای هیچ کاری کم نگذاشت و تعهد کاری را در وجود خود داشت.

تحقیق علمی برای محکم شدن، نیاز به صبوری و تحمل بالا دارد. این‌گونه است که: «فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء»  دانسته می‌شود. اگر خاک کف پای عالمی توتیای چشم شود ارزش دارد؛ چرا که او وارث پیغمبران الهی  علیهم‌السلام است؛ اگرچه پایین‌تر از آنان باشد.

عالمانی که در حوزه موفق بوده‌اند مثل حضرت امام خمینی  قدس‌سره یا مرحوم خویی  رحمه‌الله یا مثل مرحوم مجلسی رحمه‌الله دارای عنایتی ویژه بوده‌اند که منبع چنین خدمات بزرگی شده‌اند. در جای خود خدمات مرحوم مجلسی به مکتب امام صادق  علیه‌السلام و دین باید تبیین شود. مرحوم مجلسی به تنهایی با توجه به زحمت بسیاری که کشیده و خون دل‌هایی که خورده تاریخ دویست ساله‌ی شیعه است. چیدن یک عبارت درست و بدون غلط، مغز آدمی را خسته و ناامید می‌سازد، در حالی که این عالمان در تمام عمر مشغول کار، زحمت، تلاش و کوشش بوده‌اند. کار آنان نیز به تمامی، فکری و با مغز بوده است و کاری دنیایی یا جسمی نبوده که پس از خستگی روزانه، آن را با خوردن چای و نان پنیر بیرون کنند و مهربانی را به خانه و به همسر خویش هدیه دهند. کار فکری است که خستگی آن کلافه‌کننده و گیج‌کننده است و هوس هر چیزی را از انسان می‌گیرد. ما  هم‌اینک به کار فکری مبتلا هستیم.

نکته‌ی پایانی این مطلب را تأکید بر تحصیل و مطالعه‌ی دقیق قرار می‌دهم. همواره باید در ذهن هر طلبه‌ای این باشد که دین با خواندن و مطالعه‌ی دقیق و با تحقیق عمیق است که به دست می‌آید و فهمیده می‌شود وگرنه غیر از آن انحراف، سطحی‌نگری و گمراهی است.

می‌گویند مرحوم آقا رضا صدر اگر از طلبه‌ای درس می‌پرسید و آن را نمی‌دانست، او را بیرون می‌کرد. البته باید چنین باشد که این‌گونه افراد هم دین را و هم خود را و هم دیگران را خراب می‌کنند. شاگردان وی برای حفظ آبروی خود هم که بود مجبور  بودند خوب درس بخوانند. عالمان صاحب کتاب که دارای قدرت تألیف بوده‌اند خون دل‌های بسیار خورده‌اند. اگر انسان به قبر آنان احترام کند، کار کمی کرده است. خاک کفش آنان نیز به واقع تربت است.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است