در این
نوشتار در پی آنیم فهرستی از مشکلات و آسیبهای
حوزوی را بیان داریم. شناخت مشکلات حوزه از آن رو حائز اهمیت
است که حوزهها جایگاه قلب تپندهی اندیشه و مرکز تفکر دینی
میباشند و با تحقق این مهم، میتوانند سِمَت رهبری فرهنگی
و هدایت انقلاب را عهدهدار گردند. حوزهی قوی، طراح و صاحب
برنامه است که میتواند به عنوان پشتوانهی رهبری دینی
و هدایت آن منظور گردد و رهبری و سکانداری جامعهی اسلامی
را با قدرت وارد میدان عمل نماید و مخالفتها را با بحث و قدرت
استدلال حوزه مهار نماید.
روحانیت
در صورتی میتواند مشکل جامعه را حل کند که نخست از عهدهی حل
مشکلات خود بر آید و در صورتی که نتواند خود را با شرایط
امروز جامعه وفق دهد یا نتواند قدرت طراحی و نظریهپردازی
داشته باشد، به خودی خود از ناحیهی جامعهی علمی
طرد میشود و دینی را که با عالیترین محتوا به
امانت در دست دارد، نمیتواند عرضه نماید.
|
1) مدیران و مسؤولان توانمند
حوزه باید
مسؤولانی توانمند داشته باشد و مدیران آن ارزیابی شوند و
سپس مسؤولیت اداری و اجرایی به آنان داده شود. مسؤولانی
که به مراتب باید کارآمدتر از کارگزاران دولتی باشند نه آن که حتی
دولت حاضر نباشد ادارهی بخشی از ادارات جزو خود را به دست آنان دهد.
مسؤولان حوزه باید افرادی قوی، کاردان و در علم از نخبگان و نیز
آزاداندیش باشند تا بتوانند از عهدهی ادارهی نظام حوزه برآیند
که مدیریت آن از ادارهی
یک دولت برای جهان شیعه مهمتر است. بر این پایه، این
نکته بسیار مهم است و باید مواظب بود تا کارگزاران حوزوی افرادی
ضعیف نباشند که تنها با آویز زرنگی و منگنهی خود به
مراکز قدرت، خویش را بالا کشند. کسانی که ذهنی علمی
ندارند و قدرت طراحی برای حل مشکلات در وجود آنان نیست و تنها
موجوداتی مصرفی و البته مطیع و آلت دست هستند؛ به هیچ وجه
برای مدیریت حوزهها مناسب نمیباشند و هر گونه تصدی
آنان در یکی از بخشهای مدیریتی حوزه به تضعیف
دین منجر میشود.
2)
مصرفی گردیدن در علم
یکی
از آسیبهای فرهنگی موجود در جامعهی علمی ما ـ
البته در حوزهی علوم انسانی ـ مصرفی بودن آن است؛ به این
معنا که دانشمندان آن نوآور و مولد نیستند و تولید علم و دانش ندارند
و تنها بر سفرهی گذشتگان نشستهاند و از میراث آنان بهره میبرند
و آنچه را میگویند که دیگران گفتهاند. طبیعی است
از اولیترین لوازم فرهنگ مصرفی آفتطلبی، تنبلی،
سستی، بیفکری، ضعف و ترس است، در حالی که فرهنگ تولیدی
اینگونه نیست و تلاش، کوشش، تازگی، نوآوری، تحول، تتبع و
خصوصیات زندهی اخلاقی با آن همراه است.
فرهنگ
مصرفی بدترین آسیبها را برای جامعه دارد و آنان را پوک
و میان تهی میسازد که با کمترین تهاجمی از سوی
فرهنگهای دیگر از پا در میآید. در برابر آن، فرهنگ
مولد و زایاست و جامعهای که چنین فرهنگی دارد حق حیات
خود را اثبات میکند. فرهنگ مصرفی، فقط امانتدار میراث پیشینیان
است، از این رو کارآیی متناسب با زمان امروز و حیات فعلی را ندارد.
|
ما این
مطلب را بهطور صریح و بدون هرگونه شائبهی پنهان کاری بیان میداریم. فرهنگ حاکم بر حوزهها ـ
با توجه به رشد و جهش علوم غیر انسانی ـ به نوعی رکود مبتلاست و
علوم آنان همان است که از گذشتگان آموختهاند و همان را به دیگران منتقل میکنند.
متأسفانه این فرهنگ مصرفی بر تمامی بخشهای علمی
حوزه اعم از فلسفه، عرفان، اصول، فقه و تفسیر سایه انداخته است. به بیان
دیگر، این شاگرد چندین سال متمادی پشت به قبله مینشیند
و استاد رو به قبله است و چند سال دیگر این شاگرد استاد میشود
و او رو به قبله مینشیند و شاگردان وی پشت به قبله هستند و
تنها تفاوت سی سال اول با سی سال دوم در همین نکته است وگرنه این
استاد همان مطالبی را میگوید که در سی سال نخست زندگی
از کتابهای پیشینیان آموخته است بدون آنکه قدرت نقد و
بررسی آن مطالب را داشته باشد. برخی حاشیهها و تقریرهایی
که نوشته میشود نیز چنان قوتی ندارد تا بتواند اثری تأثیرگذار
و ماندگار باشد و چنین ثمراتی بسیار جزیی است که
توان تحولآفرینی و نوگرایی متناسب با زمان را ندارد.
برای مصرفی
بودن باید برخی مؤسساتی را مثال آورد که تنها در راستای
منافع مدیر مسؤول تأسیس شده است و حتی توان موازی کاری
نیز ندارد تا چه رسد به نوآوری. بحث از چنین نمونههایی
باید مستند و در جای خود باشد و گفتن کلی آن در اینجا
بدون آن که اسمی از فرد یا مؤسسسهای آورده شود ریشهیابی
مشکل نیست و ریشهی چنین مشکلاتی را باید در
جای دیگر جست و در آنجا میشود به تناسب از این مسأله سخن
گفت. در اینجا تنها میگوییم بهتر است بهجای آن
که هر فرد یک مؤسسه داشته باشد، یک مؤسسهی توانمند، از فعالیتهای
علمی افراد توانمند در تولید علم بر اساس ضوابط معین و آزاداندیشانه
با محور نوآوری در علم، حمایت و پشتیبانی داشته باشد.
حوزهای که
تولید علم و کرسی آزاداندیشی و نظریهپردازی
نداشته باشد و تنها بر محفوظات و معلومات تکیه نماید توان حل مشکلات
خود را ندارد. محفوظاتی که به گذشته و تاریخ حوزه تعلق دارد و برای
امروز قابلیت کاربرد و اجرا ندارد.
3)
حاکمیت نگاههای کمّیگرایانه در پذیرش طلبه
در حال حاضر در
حوزهها کمیّت جریان دارد و پذیرش طلبه کمّی و شمارگانی
شده است و نه کیفی و شمار طلاب بیشترین کمیّت را
داراست اما این شمار بسیار، به هیچوجه کیفیت روحانیت
گذشته را ندارد و کمکاری امروزیان بسیار است.
حوزهها باید
در نوآوری و کیفیت مطلوب به ثبات خود برسد و به کمیت و
افزونی شمارگان طلاب خود بسنده نکند و محور فعالیت خود را بر کیفیت،
بنا نهد و از نیروهای مولد و تولیدگر خود پشتیبانی
و حمایت لازم را داشته باشد و البته چنین است که هر کس مسؤولیتی
در این امور دارد، مأموریتی سنگین را عهدهدار شده است.
4)
شناخت موضوعات نوپدید
موضوعهای
بسیاری برای جامعهی امروز ما وجود دارد که در فقه و اصول
و نیز فلسفه و عرفان گذشته، تبیین و تحلیل نشده است. برای
مثال، شیوهی بایسته و موزون روابط اجتماعی زن و مرد یا
روابط اخلاقی و نیز روابط خانوادگی به طور ملموس در جایی
نیامده است و مسائل فراوانی که در این موضوع وجود دارد پاسخی
در خور و علمی برای آن نیست و این امور محتاج تحلیل
و بازگشایی بهطور باز و سالم است و این یک فرهنگ مولد و
نوزاست که میتواند به چهرهگشایی از این مباحث در کتابهای
حوزوی بپردازد و این امر نیازمند نوباوری و نوآوری
نسبت به مبانی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دینی،
روانی و اخلاقی است.
پس نخست باید نسبت به هر مسألهای که
به نام دین مطرح میشود دید آیا در واقع دینی
هست یا سلایق شخصی و ذایقههای نفسی است و نیز
آیا این بحث جهانشمولی است یا منطقهای و محلی،
اجتماعی، خانگی یا فردی و سپس به ابعاد دیگر آن
پرداخت.
باید دانست
که تحقیق در این موضوعات که به تولید دانش نیاز دارد
برخلاف نظری است که به صورت کلی میگوید به آنچه خداوند
و پیغمبر فرمودهاند باید ایمان آورد؛ هرچند ندانیم آن
آموزهها چیست. درست است اقرار به «ما جاء به النبی» و به دین،
آنگونه که وارد شده کمترین درجه و نصاب ایمان است، ولی این
امر برای جامعهی علمی کافی نیست.
بعضی از
بحثهایی که در کتابهای حوزوی است به تقریر و تعمیم نیاز دارد. گاه برخی مباحث، تحقیق
کافی دارد و تقریر آن مناسب است اما برخی سطحی و به دور
از بررسی لازم عنوان شده است. برای نمونه، مرحوم شیخ اعظم؛
انصاری رحمهالله در کتاب «المکاسب المحرمة» معاطات را به زیبایی
و با بیانی وافی تقریر کرده، و به تعبیر عالمان «غایة
ما فی الباب» را بیان داشته است، ولی چنین تقریری
در دیگر ابواب و مسائل فقه وجود ندارد و بحث «جهاد» و «امر به معروف و نهی
از منکر» و نیز «حدود» و «قصاص» به صورت کامل تحقیق نشده و مسائل مطرح
در آن بسیار سطحی است و در واقع، بسنده نمودن به نقل متن روایات
بدون درونپژوهی آن است و چون همین احکام است که شکل قانون به خود
گرفته، مشکلات فراوانی را برای جامعه سبب شده است. حوزهها نتوانسته
است تاکنون در این بابها به دلیل مشکلاتی که داشته؛ بهویژه
نداشتن قدرت در دورههای تاریخی گذشته، احکامی مدون و از
پیش تحقیق شده ارائه دهد و قاضی به ناچار مطابق با فتاوای
موجود در این بابها، که سطحی است نه تحقیقی و متناسب با
جامعه، حکم میدهد.
امروزه
هر حکم و فتوایی که حوزه میدهد به صورت مستقیم دستکم
بر هفتاد میلیون و در شعاع گسترده بر چند صد میلیون و
در شعاع جهانی بر قضاوت میلیاردها انسان نسبت به دین
تأثیرگذار است و هر حکمی که پشتوانهی محکم استدلال با توجه
به مسائل روانشناختی و جامعهشناختی را نداشته باشد، ضررهای
جبرانناپذیری بر روح و جسم مردم و بر فرهنگ جامعه وارد میآورد.
حوزه باید چنان توانمند در این مسائل وارد شود که بتواند سِمَت مدیریت،
خطدهی و پیشتازی نسبت به جامعه را داشته باشد. اینگونه
است که حوزهها در موقعیت فعلی،
نقشی بسیار ضروری برای جامعه دارند و پیشرفت
و رونق یا رکود و شکست دین و مردم به آنان بستگی دارد.
|
5) تعطیلیهای فراوان
از آسیبهای
متوجه به نظام علمی حوزهها، تعطیلی فراوان آن است. آدم باور نمیکند
دستی ورای دستها هست که مواظب آدمی است. متأسفانه قدر وقتها
دانسته نمیشود. میگویند یک سال قیامت پنجاههزار
سال دنیاست. من چنین برداشتی را درست نمیدانم، بلکه میگویم
یک توجه در این عالم به اندازهی پنجاههزار سال قیامت میتواند
کار نماید و توجههاست که سرنوشتساز و آفرینندهی کیفیتها
میگردد.
گاه یک
لحظه بهاندازهی پنجاه سال بر آدمی استرس و تنیدگی وارد
میآورد. به هر روی، حوزههای علمیه صاحب دارد و برای
آن حساب و کتابی خاص باز است و طلبه باید به این باور برسد که
به خود تعلق ندارد و برای مولای خویش حضرت صاحب الامر (عجل
اللّه تعالی فرجه الشریف) میباشد. طلبه وقتی چنین
باوری دارد نمیتواند دست به هر کاری بزند و باید مصداق
«کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا» باشد. البته ممکن است در این مسیر
مورد توهین و آزار واقع شود و اهل دنیا او را بیازارند، ولی
این آزارها و فحشها و دشنامها نیز به او باز نمیگردد و سرمایهای
است برای آخرت او.
طلابی
که به حوزههای علمیه میآیند دیگر به خود یا
به همسر یا به پدر و مادر و یا به دوستان و آشنایان خود تعلق
ندارند و تمامی وجود آنان و هر یک
از نفسهای ایشان به آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه
الشریف) تعلق دارد و این نان آقا امام زمان علیهالسلام است
که وجود آنان را ساخته و هر کسی کمترین آسیب حیثیتی،
جسمی یا روانی به آنان وارد آورد روز قیامت باید
پاسخگوی آن باشد که چرا این سرمایه را که متعلق به آن حضرت
(روحی و ارواح العالمین له افداء) است تضییع نموده و نسبت
به او قصد سوء یا بیحرمتی داشته است و ذمهی فرد به آن
مشغول میشود.
|
طلبه تا عالمی
دینی گردد باید دهها سال زحمت بکشد و برای وی هزینههای
بسیاری گردد و کسی که به عالمی دینی کمترین
بیحرمتی را نماید، روز قیامت، دستکم برای تضییع
این همه سرمایه، باید پاسخگو باشد. ما حتی نسبت به
آخوندهایی که مشکل دارند نیز باید با احتیاط سخن
بگوییم و بدون در دست داشتن دلیل بیّن هر سخنی را
نگوییم.
6)
خودآموز گردیدن و نداشتن استاد و مربی واحد
اگر بخواهم یکی
از جدیترین آسیبهای دورهی تحصیلی
طلاب را نام ببرم باید دور شدن نظام آموزشی حوزه از شیوهی
استاد محوری را بگویم.
طلبههایی
که به حوزه میآیند به صورت غالبی طلبگی را کمال میدانند
و آن را دوست دارند و طلبگی را از این جهت که فرد در اختیار
حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) قرار میگیرد
و سرباز آن حضرت شناخته میشود و صاحب و مولای او آن حضرت است، افتخاری
برای خود میدانند و افرادی که بعدها نسبت به این مسأله بیتفاوت
میگردند کم هستند. اشتیاق در وجود بیشتر طلبهها هست و آنان
«طلبگی» را میخواهند و کسی نیست که از خیر خود صرف
نظر نماید. اما در طلبگی مهم
این است که طلبه نمیتواند خودآموز باشد و نیاز به «مربی»
و «استاد» دارد و طلبه باید «استاد محور» باشد و تحصیل خود را بر محور
یک استاد برنامهریزی کند. طلبگی از آنجا که کاری
سنگین است، پرداختن به آن به صورت خودآموز نوعی ریسک و قمار است
و طلبهای که با مربی همراه میشود میتواند سیری
طبیعی داشته باشد.
طلبه باید
به مربی خود بسیار نزدیک باشد و هر دو به هم اعتماد داشته باشند
تا وی بتواند به مشی تحصیلی، شیوهی مطالعه و
تحقیق و روش استنباط او آشنا گردد. همچنین طلبه باید تربیتپذیر
بوده و از مربی خود شنوایی داشته باشد نه آنکه در عرض او حرکت
نماید. همچنین باید به وقت مربی تعهد داشته باشد و چنین
نباشد که به راحتی سر کلاس درس حاضر نشود. طلبه اگر به کار خود عشق داشته
باشد هیچگاه از جدیت و قوت دور نمیگردد.
7)
نداشتن تخصص در رشتهای معین
با توجه به رشد
علوم و دور شدن آن از بساطت و پر مسأله شدن آن، تخصصی شدن رشتههای
حوزوی بسیار حائز اهمیت است. افزون بر این، برای
درس خواندن باید ذهنی خلوت داشت تا تمرکز و استجماع حاصل شود و ذهن
شلوغ که معلوماتی فراوان دارد هیچگاه به توان تولید علم دست نمییابد.
در حال حاضر، حتی
مدلهای مختلف یک گوشی تلفن همراه برای خود متخصص دارد و
متخصصان هر مدل گوشی که در کار خود بسیار حرفهای هستند در کار
دیگری که از آن آگاهی ندارند دخالت نمیکنند اما درسهای طلبگی تخصصی نشده
است و یک طلبه از هر چیزی میخواهد آگاهی داشته
باشد. طبیعی است این آگاهیها سطحی میگردد و
نمیتوان آن را در جایی به کار گرفت. چنین درس خواندنی
ذهن طلبه را مانند آشپزخانه میکند که هر چیزی در آن یافت
میشود.
هر
طلبهای باید بر روی یک دانش تمرکز نماید تا در
آن متخصص گردد و گرنه کسب کشکولی علم برای معرکهگیری مناسب
است. بله، اگر طلبهای از محبوبان باشد، از آنجا که دانش وی اعطایی
و موهوبی است، میتواند در بیشتر رشتهها تخصص داشته باشد
اما چنین فردی در هر قرنی به ندرت یافت میشود.
|
طلبهها به صورت
عموم باید انرژی خود را بر یک جا متمرکز نمایند وگرنه
توان خود را هدر میدهند. البته، تخصص یافتن در یک علم مجوز آن
نمیشود که متخصص در یک علم به دیگر علوم بیحرمتی
نماید و هر دانشی در جای خود محترم است.
8)
دنیاگرایی و نداشتن روحیهی قناعت
آنچه در این
زمان برای طلبه بسیار لازم است «قناعت» است، وگرنه برای تأمین
هزینههای زندگی ناچار میشود به هر رَطب و یابسی
دست بزند؛ آن هم قناعتی که همسر و فرزند آن را اختیار کنند، نه آنکه
بر آنان به اجبار تحمیل شود. توقع همسر و فرزندان را نیز باید
با اخلاق خوب و تربیت نیکو با خود همراه کرد.
9)
ضعف اقتصادی حوزههای علمیه
اقتصاد حوزهها ضعیف
است و به طلبهها امکانات لازم را نمیدهند. با شهریهای که
طلاب میگیرند حتی نمیشود خانهای را اجاره کرد تا
چه رسد به آنکه بتوان با آن زندگی نمود. البته هر وجهی را نباید
از هر کسی به عنوان وجوهات گرفت. فقرا الطاف الهی هستند که خداوند به
شاکران آنان صبر داده و هیچ مقامی بالاتر از فقر آنان نیست. همین
فقر ظاهری نمادی از بینیازی عارفی است که
سالها سینه چاک نموده تا به آن دست یابد. البته در برابر فقر باید
تحمل خدایی داشت و آبروی خود را حفظ نمود و از حد عفاف و کفاف بیرون
نرفت.
این چنین
نیست که دنیاداران در راحتی باشند، و البته چنین نیست
که فقر خوب باشد. فقر با آنکه سخت است، شیرین
است و باعث طهارت فقیری میشود که خودنگهدار و صبور باشد اما
برخی دارایان با هیچ چیز تطهیر نمیشوند.
مسؤول یکی از بانکها میگفت یکی از ثروتمندان در اینجا
حسابی داشت و وی میگفت من سود پولهایم را نمیخواهم
و آن را برای همین بانک هزینه نمایید و ما بدون اینکه
از او امضایی بگیریم از سود وی هزینههای
داشتیم. وی بعد از مدتی فوت نمود و وارثان وی خواستار پول
او شدند و تمام سود آن را نیز از ما خواستند؛ حتی فرزند وی به
صراحت میگفت پدر من بیخود کرده که سود آن را نخواسته است و مسؤول
بانک مورد مؤاخذه واقع شد. بله، این پول اقتضا نداشته که در امر خیری
هزینه شود.
سخن من این
است که در اخذ وجوهات باید به این مسائل توجه داشت و در هزینهی
آن نیز دقت داشت تا کار به جایی نرسد که در میان طلاب،
کسانی باشند که حتی کفش تا به تا میپوشند. مصرف اولی
وجوهات تأمین هزینهی زندگی طلاب موجود است و نباید
آن را در غیر این مورد؛ به ویژه ساخت بناهای خیریه
و عبادی هزینه کرد. ما حتی با توجه به نیاز طلاب، مصرف
وجوهات در ساخت مدارس را درست نمیدانیم.
10)
تشخیص نادرست اولویت طلبگی
برای طلبه
چیزی بالاتر از تحصیل علوم دینی نیست و خوب نیست
درس و تحصیل حتی به بهانهی پرداختن به امور معنوی مانند
اعتکاف یا رفتن به مسجد جمکران تعطیل شود؛ چرا که تحصیل و درس
خواندن سختترین عمل و بهترین ریاضت برای طلبه است.
افراط و زیادهروی،
در عبادت و عزاداری نکوهیده است و هر چیزی مرزی
دارد که فراتر از آن ناموزون و ناشایست است. اگر کسی بخواهد عبادت
مولا حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام
را داشته باشد اشتباه میکند؛ چرا که هر کس استعداد و ظرفیتی
دارد. شما در این صورت از حق دیگران کم میگذاری و به مثل
همسر و فرزند خود ظلم خواهی کرد. این حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است که هم توان عبادتهای
سنگین را دارد و هم توانهمسرداری. روزه و هر عبادتی نباید
سلامت انسان را به مخاطره بیندازد. شریعت، روزهی مضر را نمیپذیرد
و آن را باطل میداند.
البته در کنار
علم باید تزکیه و تربیت باشد، تا علم، ما را به غرور، سختی،
درشتی و تکروی و به اصطلاح روانشناسی به «خودشیفتگی»
مبتلا نسازد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَاتَّقُوا
اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ». علمی که خداوند به انسان میدهد
همان صفای الهی و نور باطنی است که قدرت انشا و ایجاد میآورد.
انسان میتواند به جایی برسد که به اندازهی خداوند ببیند،
بشنود و بداند. یکی از اوصاف حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام «عین اللّه» است.
البته کسی میتواند به اندازهی خداوند ببیند که سینهی
وی حتی قدرت تحمل نشست و برخاست با ابن ملجم را نیز داشته باشد.
هر کسی باید خود باشد و هر کسی را باید در جای خود
دید و انتظار نداشت از میلیونها نفری که در زمینهای
خاکی یا چمن، بازی میکنند، همه قهرمانان دنیای
فوتبال باشند.
علم
به معنای صفا، انکشاف و روشنایی
است. نوری صافی که هیچ تاریکی در آن نیست.
بر این اساس، علم امری انشایی میگردد که برای
یافت آن باید استجماع داشت. طلبگی به این نیست که
انسان فقط در کلاس درس حاضر شود و تسبیح به دست گیرد و ذکر بگوید،
بلکه طلبه برای درس باید استجماع نماید و تمامی فسفرهای
مغز خود را به کار گیرد و کار عملی، تحقیق و تفکر داشته باشد
و با مطالب کشتی بگیرد و عالمان پهلوان را به سوی خود بخواند
و آنان را با قدرت نقد خود به میدان مسابقه آورد.
|
طلبه باید
همواره تازه، سالم، صالح و زنده باشد. زندگی طلبگی نباید به
خانه و مسجد و پیچ و خمِ ولاالضالین ختم شود که در این صورت زندگی
تکراری و مبتلا به روزمرّگی و بیمزهای خواهد داشت. ما
باید در چارچوب فهم و اندیشه قرار بگیریم.
11)
ابتلا به جهل مرکب
مهمترین
مانع در دستیابی به علم درست، جهل مرکب است؛ یعنی کسی
به صورت واقعی عالم نباشد، اما خود را عالم و آگاه بپندارد. چنین کسی
حلال و حرام خدا را به صورت واقعی نمیشناسد، اما خود را مقید
به انجام واجبات و ترک محرمات میداند.
12)
افراط و تفریط در معاشرتهای اجتماعی
در مسیر
تحصیل علم، اگر طلبه بخواهد طلبگی نماید و به معنای واقعی
درس بخواند، وقتی برای معاشرت با دیگران ندارد. وقت طلبهها نباید
با تلویزیون، رادیو، اینترنت، ایاب و ذهاب، میهمانی،
شبنشینی با رفقا، منبر و غصه یا تلاش برای رزق و روزی
گرفته شود. کسی که طلبه میگردد و بر تحصیل تمرکز میکند،
به نوعی انزوا و غربت مبتلا میشود؛
اما در این راستا باید از افراط و تفریط بر حذر بود و چنین
نباشد که رفت و آمدهای ضروری با فامیل را ترک گوید و
انزوا و عزلت ناخواستهی طلبگی نباید سلامت را از انسان بگیرد
و او را در مخاطره قرار دهد.
طلبه
برای مصون ماندن از آسیبهای اجتماعی باید زرهی
از عقلانیت داشته باشد. حتی در ترویج دین اسلام، باید
آن را در لایهای از عقلانیت تبلیغ نمود وگرنه آنچه به
عنوان دین تبلیغ میشود به عزلت و انزوا دچار میگردد و
خواهانی نخواهد داشت. زرهای که امروزه هر مسلمان و بهویژه
متولیان امور دینی باید بر تن داشته باشند «عقلانیت»
و «معنویت» است. هر عالمی که این دو سلاح را نداشته باشد از
ردهی اعتبار خارج است و منزوی میگردد و با انزوای
عالمان دینی، به طور قهری این دین است که منزوی
میشود.
|
این که
امروز اسلام در مخاطره قرار گرفته، مشهود همگان است اما این که مسلمانان خود
را در میدان جنگ نمیبینند و زره نمیپوشند، واقعیتی
دیگر است.
تعقل و خردورزی
میتواند همه را بر گرد یک کلمه که برای همه مستوی است
گرد آورد: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ
سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ». محوریترین امر برای
زندگی یک طلبه باید عقلانیت باشد و در زندگی نباید
مطالعه، درس، حرکت و قیافهی ما بهگونهای باشد که آن را تابلو
و انگشتنما سازد که در این صورت از عقلانیت به دور است.
مطالعه و عبادت
باید با زره عقلانیت همراه باشد و عرفان همان کتمان است و اظهار و آشکارسازی در آن نیست.
معرفت امری است که کتمان و پنهانی را بهراحتی میپذیرد
و معرفت در اصل امری کتمانی است و آنکه اظهار دارد معرفتی
ندارد. معرفت گاه به رمز تعبیر میشود و آنچه اظهار در آن باشد، رمز
نیست. طلبه باید همانند مردم زندگی کند و خود را از فرهنگ زمانه
ممتاز و منزوی نداند و روایت «انا معاشر الانبیاء أمرنا أن
نکلّم النّاس علی قدر عقولهم» منحصر
به گفته نیست و شامل دیگر رفتارها و کردارها نیز میگردد.
روحانیون
امروز در زمانی زندگی میکنند که تمامی مردم به اعصاب
آرام نیاز دارند و ظاهر آنان نباید به هیچوجه بوی امری
غیر عادی را دهد. آنان باید با لایهای تمام عقلانی
کارهای خود را دنبال کنند تا دیگران نیز با الگوگیری
از ایشان در پی عمل به شریعت برآیند و دنبالهرو عالمان
گردند.
عزلت و کنارهگیری
برای ضعیفان شایسته است و چیزی، حتی اعتکاف و
روزهداری برتر از درس خواندن برای طلبه نیست. طلبگی اگر
بر زیّ طلبگی باقی باشد به خودی خود ریاضت، سختی
و انزوا را دارد. کسی که طلبه میشود اگر بخواهد درس بخواند وقتی
برای او نمیماند تا با فامیل، دوست و آشنا معاشرت و رفت و آمد
کند و این امری طبیعی است، ولی لازم نیست
تابلویی در خانهی خود بالا برد که هیچکس به خانهی
من نیاید که من طلبه شدهام و من هم به خانهی هیچ کس نمیروم.
هر کسی باید با دیگران برخوردی عادی و منطقی
داشته باشد و جامعه نباید نسبت به طلاب چنین برداشتی داشته باشد
که آنان افرادی عزلتی و گوشهگیر هستند، بلکه جامعه باید به این فکر
برسد که طلابی که به درس تعهد دارند وقت آن را ندارند که به دید و
بازدید روند.
13)
فرار از قوانین حاکم بر نظام فعلی حوزهها
درست است روش
آموزشی حوزه اشکال دارد و از روش استادمحوری دور افتاده است، اما اینجا
نظام و قانون دارد و طلبه نمیتواند بیرون از این نظام، به صورت
مستقل زندگی کند. طلبه باید خود را به امتحانات حوزه مقید
بداند. اگر ما نتوانیم خود را با کمترین حد نصاب حوزه که امتحان است
هماهنگ کنیم، دیگر نمیتوانیم خود را هماهنگ کنیم و
به ماجراجویی گرفتار میشویم. کمترین امر طلبگی
هماینک امتحانهای حوزه است و رویگردانی از آن در هر
صورت اشتباه است. زندگی طلبه باید یک زندگی عادی
انسانی و عقلایی باشد. هر پیر و مرشدی که طلبه را
از نظام امتحانات حوزه منصرف نماید، ناسالم است؛ هرچند این نظام هزار
و یک اشکال داشته باشد. درست است نظام امتحانی حوزه بهویژه
امتحانات شفاهی آن بسیار علیل و ناکارآمد است و کمتر طلبهای
است که برای امتحان ترس، تحقیر و خودکمبینی و در امتحان
شفاهی موضعی ضعیف نداشته باشد؛ اما گریز از نظام فعلی
نیز اشتباه میباشد.
نخستین
سخن من با طلبههایی که اینجا میآیند این
است که اگر کسی نتوانست روی زمین راه برود، به حتم نمیتواند
به آسمانها راه یابد.
|
نخستین
عارضهی سوء گریز از امتحان این است که به شما تهمت بیسوادی
را وارد میآورند. این مانند آن است که کسی در این
کشور زندگی کند و شناسنامه یا
پایان خدمت نداشته باشد که در این صورت هیچ کاری به او
سپرده نمیشود و وی حتی ازدواج خود را نیز نمیتواند
به صورت قانونی ثبت کند. باید نظم داشت و به صورت متعارف زندگی
کرد. کسی که میخواهد طلبه شود از امتحانات آن گریزی
ندارد.
14)
همراه نکردن تدین با تمدن
طلبه باید
در این زمان قدرت تفکر و نوشتن داشته باشد. او باید بتواند فکر کند،
طرح بدهد، خوب بنویسد و خوب بگوید. این را حتی با تمرین
و به زور هم که هست باید به دست آورد وگرنه تنها هزینهای بر
آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تحمیل نموده است.
باید این ضعفها را برطرف کرد وگرنه رفتن طلبه ثواب دارد. ما مثل امام
خمینی قدسسره را طلبه میدانیم
و به کمتر از آن نیز نباید راضی شد؛ چرا که با این کمبود
برای دین نمیتواند در دنیای علمی امروز
کارآمد باشد؛ بهویژه آنکه امکاناتی که طلبههای امروز در اختیار
دارند برای مثل حضرت امام نبوده است. حوزه باید طلبههایی
تربیت نماید که قدرت اندیشیدن، توان طراحی و تمدن و
تحصیل تدین را با هم داشته باشند.
15)
غفلت از پیرایهزدایی
یکی
از وظایف بسیار مهم حوزههای علمیه در حال حاضر، که رسالتی
بسیار سنگین نیز هست و مجاهدت علمی فراوان و تحمل سختیهای
زیاد را میطلبد، «پیرایهزدایی از معارف و
آموزههای دینی» است. به عبارت دیگر، حوزهها باید
آنچه را به نام دین شناخته میشود اما دینی نیست و
به مرور زمان به متون دینی راه یافته است ـ مانند اسرائیلیات
ـ شناسایی نماید تا حجم بزرگی از مبلغان حوزه که گاه کمتر
تحقیق میکنند و بیشتر سخن میگویند، آن مسائل را
به اشتباه در قالب دین تبلیغ نکنند و طبیعت ساده و هماهنگ با
فطرت مردم را، که تنها دین را میپذیرد نه امور غیر دینی،
به مخالفت با دین برنیانگیزانند.
باید دلایل
عقلی که از معارف دینی بحث مینماید با معیارهای
منطقی صحیح، مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد و
توهمات و خیالها، لباس خردورزی به خود نپوشد و نیز دلایل
نقلی با قرآن کریم و فرهنگ دینی به محک گذاشته شود و
گزارههایی که با روح و فرهنگ دینی و با قرآن کریم
مغایر دانسته میشود را عنوان دینی نداد.
دین ما حیثیتها
و نیز کیفیت بسیار پیچیده، بلند و رسایی
دارد که در طول تاریخ و با گذر زمان از ناحیهی برخی از
افراد مغرض یا دوستان ناآگاه پیرایههای فراوانی
به خود گرفته است. ما به چنین
مطالبی که از دین نبوده و به دین ورود پیدا کرده است «پیرایه»
میگوییم.
|
متخصصان و
کارشناسان هر رشتهای باید پیرایههای موجود در
دانش خود را مورد شناسایی قرار دهند. شناخت پیرایههای
کلامی، فلسفی، عرفانی، تفسیری و فقهی کاری
بسیار مهم، سنگین و ضروری است. این کار نخست باید
از کتابهای مورد تأیید و درسی آموزش و پرورش و آموزش عالی
شروع شود و به کتابهای حوزوی ختم گردد. در فقه، قاعدهای با
عنوان «تسامح در ادلهی سنن و مستحبات» وجود دارد و همین امر سبب شده
است برخی پیرایهها شکل استحباب به خود بگیرد. در حالی
که استحباب، حکمی دینی است که در مقام عمل قصد قربت نیاز
دارد، از این رو نیازمند دلیل محکم شرعی است.
شناسایی
پیرایهها و تقریر دلیلی که با آن به مخالفت برخیزد
بسیار سخت و طاقتفرسات؛ چرا که گاه
پیرایهای، تاریخی هزار ساله دارد و مبارزه با آن، یعنی
مبارزه با هزار سال پیشینه که هرچه به پیش میرفته، قویتر
میشده و نفوذ بیشتری در روح و جان فقیهان و جامعه مییافته
است. نقد چنین گزارهای که به نام دین شناخته میشود نیازمند
بررسی آن در طول تاریخ آن و نقد و اصلاح تمامی آرایی
است که به آن فتوا دادهاند و برای آن دلیل آوردهاند.
یکی
از این پیرایههای شناخته شده «نزح ماء بئر» است. آب چاه
به فتوای گذشتگان از علما، هرچند سه وجب و نیم به طول، در سه وجب و نیم
به عرض، در سه و وجب و نیم به ارتفاع باشد با افتادن سگی درون آن نجس
میشده است و در نهایت، علامهی حلی رحمهالله با آن به مخالفت برخاست و آن را تصحیح
کرد.
پیرایهشناسی
نیازمند بررسی و تحقیق گسترده و قدرت نقد، تقریر، تحلیل
و نوآوری و نیز شجاعتی است که بتواند به مخالفت با افراد سرشناس
و کتابهای قوی برود. برای موفقیت در این راه نیز
باید بنیهی علمی در رشتهی مزبور داشت و به شدت باید
از برخوردهای عامیانه و سطحی نسبت به گزارههای دینی
پرهیز داشت و به زودی و بدون تحقیق لازم و بدون در دست داشتن
دلایل درست، شعلهی مخالفت را با چیزی که از متن دین
دانسته میشود نیافروخت که آتش آن بر جان مخالف خواهد افتاد. در این
راه باید موضوع احکام را به نیکی شناخت و هیچگاه در پی
تحقیق حکمی بر نیامد که موضوع آن برای فرد، مجهول و
ناشناخته است و ابعاد و جوانب مختلف آن را در دست ندارد. در منطق میگوییم:
تصدیق فرع بر تصور است؛ یعنی باید نخست موضوع را تصور
نمود تا بتوان آن را حکم داد و تصدیق کرد. در اینجا نیز نقد
فرع بر تحلیل است.
در پیرایه
شناسی باید نخست تحلیل درستی از موضوع داشت و موضوع
شناخته شده و حکم آن را مورد بازشناسی قرار داد. نقدی که بر تحلیل
تکیه نداشته باشد ارزشی ندارد. در نقد مطلب نیز باید
نسبت به شخصیت افراد نهایت ادب را رعایت نمود و به هیچوجه
به شخصیت کسی صدمهای وارد نیاورد و از ترور شخصیتها
باید به شدت پرهیز داشت که با روح علمی منافات دارد. در بحث
علمی نباید غرض، کینه و حب و بغض را دخالت داد. لزوم حفظ حرمت
عالمان دینی بر جای خود محفوظ است و نباید آن را با
اشتباه علمی آنها خلط کرد و به جسارت و هتک حرمت رو آورد. نقد، باید نسبت به دانش افراد باشد، نه نسبت
به شخصیت آنان. سقیم یا عقیم بودن مطالب علمی ربطی
به شخصیت آنان ندارد و علم متعلق به تمامی افراد جامعه و سرمایهای
ملی و همگانی است.
|
16) آفت کتابمحوری حوزویان
از آسیبهایی
که نظام علمی حوزویان با آن مواجه است عادت «کتابمحور بودن» در نظام
آموزشی است. طلبهها چند سال وقت میگذارند تا کتابی را بخوانند
و سپس آن را مباحثه میکنند و بعد از چند سال نیز ممکن است بر تدریس
همان کتابهایی که خواندند همت نهند.
اگر این
روحیهی انقیاد و انفعال نسبت به کتابهای موجود، از حد
متعادل خود بگذرد مضر است و مانع از آن است که فرد ذهن خود را بر مسألهای
متمرکز کند و آن را تحلیل و تقریر نماید و بر آن نقد وارد آورد
و نقاط قوت و ضعف آن را بشناسد و ذهن را به فکر و تلاش وا دارد. روحیهی
کتابخوانی، قرائت و امتحان اگر تعادل نداشته باشد عمر طلبه را ضایع میسازد
و او را مصرفیِ صرف تربیت میکند، نه نیروی زایا
و تولیدگر.
گویی
او هاردی سخت است که تصورات و تصدیقات دیگران را نگاهداری
میکند. هارد و حافظهای که به مراتب ضعیفتر از حافظهی یک
رایانه عمل میکند. چیرگی چنین روحیهی
مصرفی، هیچ کاربرد و فایدهای برای فرد و جامعه
ندارد و تنها به تضییع عمر، هزینه و وقت وی میانجامد
و نفس طلبه را نیز بیمار میسازد و او را از تکامل روحی
باز میدارد.
خواندن و مطالعهی
کتاب، بهتنهایی هنر نیست. هماینک طلبهها در طول ده سال
فقط کتابهای مقدمات تا سطح عالی را میخوانند و آن را با جزوه
امتحان میدهند و نمرههای خوبی نیز میگیرند،
اما آنچه حائز اهمیت است قدرت تحلیل گزارههای این کتابهاست.
در درس خارج نیز به نوشتن دفترچهای که درس خارج استاد در آن نتبرداری
شده است بسنده میشود. طبیعی است در چنین نظامی اگر
کتابی نیز نوشته شود تکرار مکررات کتابهای پیشینیان
است و نوآوری خاصی، جز در برخی موارد که در پردازش عبارت وجود
دارد، دیده نمیشود.
طلبه باید
باور کند وقت وی برای تحقیق و نوآوری است و او باید
تمرین کند و ریاضت کشد که صاحب فکر و دارای قدرت اندیشه
شود و بتواند فکر کند و بنویسد. گاه انسان باید ده ساعت فکر کند تا
بتواند یک خط گزاره بنویسد تا با مبانی منطقی، هم از لحاظ
صورت و هم از لحاظ ماده سازگار باشد و بهویژه نقدی محتوایی
بر آن وارد نباشد.
اگر
عبارت با پشتوانهی فکر و اندیشه نگارش یابد، ماندگار میشود.
نویسندهای ممکن است در باب یک موضوع چندین جلد کتاب
بنویسد ولی با مرگ نویسنده، آن کتاب نیز به محاق میرود
و نویسندهای دیگر
ممکن است کتابی پالتویی را به نگارش در آورد که در تاریخ
به یادگار بماند. عالمی مانند آقا ضیاء رحمهالله مقالات کوچکی
در باب اصول و با عبارات مغلق مینویسد، اما این کتاب جاودانه
است؛ چرا که چکیدهی اندیشه و کار مغز اوست که بر کاغذ آمده
است.
|
خواندن کتابهای
حوزوی لازم است اما این کار دورهای دارد و باید در دورهای
پنج ساله به اتمام رسد، نه آنکه تمام عمر جوانی طلبه را به خود مشغول دارد
که در این صورت روحیهی او منفعل و بسته میشود و خاصیت
زندگی و زنده بودن را از مغز او میگیرد و آن را فسیل میسازد.
طلبه باید
اصل و سبک کار خود را بر اساس تقریر، تحلیل و نقد بنا نهد و هیچگونه
اهمال، اجمال و سستی در این کار نداشته باشد.
16)
فردیاندیشی و نداشتن هماندیشی و تبادل فکر
طلبه باید
کار خود را بر پایهی تعاون با دیگران قرار دهد و تفکر بر روی
مسائل باید در حوزه همگانی و با مشورت با بزرگان و آنان که این راه
را رفتهاند باشد تا نتیجهای مطلوب از آن به دست آید.
در این مسیر،
یکی از کارهای لازم، تهیهی نمایهای
از اشکالات و شبهات مطرح در هر مسأله و رشتهای است و هر کس نیز خودش
باید اشکالات و نقدهایی که به نظریات موجود دارد یادداشت
نماید و با تعیین درجهی ضرورت پرداختن به آن، نخست شبهاتی
را که دارای اولویت اولی است مورد تحقیق قرار دهد و سپس
به امور ثانوی و فرعی بپردازد.
این کار نیازمند
فکر، پژوهش، تحقیق و نوآوری متناسب با حوزههای شیعی است و این مهم با تقلید
از گذشتگان یا جامعهی غرب سامان نمییابد.
17)
آسیب استبداد علمی
از مشکلاتی
که در برخی مراکز علمی وجود دارد و سبب دینگریزی
افراد جامعه و بهویژه جوانان میشود، داشتن روحیهی
استبداد است. البته روحیهی استبداد ریشهای تاریخی
دارد و از حکومت چند هزار سالهی شاهان در این مملکت ناشی شده
است و برخی نیز به صورت طبیعی، چکیدهی آن
روحیه هستند.
من از استبداد بسیار
تنفر دارم. اگر به من بگویند فلانی دین ندارد، اینقدر
ناراحت نمیشوم که بگویند او مستبد است! شاهان قلدر این مملکت
زورگویی را در صلب همه ریختهاند و این آسیب در برخی
بسیار به چشم میآید. این در حالی است که در حوزهی
علمیه، که همهی طلاب و روحانیان فرزندان امام عصر (عجل اللّه
تعالی فرجه الشریف) دانسته میشوند، همه باید با هم
تفاهم، مرحمت، محبت داشته باشند و از همه مهمتر حرمت یکدیگر را پاس
بدارند.
من حاضر نیستم
هزار جلد کتاب نوشته شود اما در آن نسبت به کسی کمترین بیحرمتی
شود، چون این کتابها آنقدر اهمیت ندارد که به کسی توهین
شود. باید یاد بگیریم نسبت به کارها اصرار نکنیم و
اجبار و استبداد نداشته باشیم؛ هرچند حق با ما باشد. مگر بناست همهی
افراد جامعه تمامی حرفهای ما را گوش بدهند! اگر کسی چنین
فکری داشته باشد و مدام تذکر و پیغام دهد، اشتباه میکند. اگر
کسی چنین توقعی داشته باشد که دیگران باید همهی
حرفهای او را چه در خانه و خانواده
یا در جامعه گوش دهند به خاطر آن که وی درسی خوانده و
ملا شده است یا دو سال و اندی بالاتر یا بزرگتر است، نباید
انتظاری جز دعوا داشته باشد، چون هیچکس، هیچگاه به تمامی
حرفهای دیگران گوش نمیدهد.
بزرگترین
مشکل اخلاقی که علم و دانش با آن روبهروست استبداد و خودبزرگبینی
است. ما حتی در خانواده و زندگی شخصی خود نباید زور بگوییم
و دیگران را اذیت و آزار کنیم یا در حق آنها اجحاف روا داریم
و مزاحم دیگران شویم و اعتقاد خود را به دیگران تحمیل کنیم.
اگر به اینها اهتمام داشته باشیم، بسیاری از نزاعها میخوابد.
همچنین باید
یاد بگیریم دعوا نکنیم و عصبانی نشویم و در
کارهای خود، حتی نسبت به زن و بچهی خود اصرار و سپس اجبار
نداشته باشیم.
نباید گمان
کرد آنچه ما میفهمیم خیر و صواب است و آنچه دیگران میگویند
اشتباه مطلق است. اگر خداوند بخواهد آرای کسی کارایی
نداشته باشد، وی هرچه هم زحمت بکشد بینتیجه است. عالمان فراوانی
در فقه کتاب نوشتهاند ولی این «المکاسب المحرمه» ی شیخ
انصاری است که باقی مانده است و شاید علت آن نیز صفای
مضاعف شیخ بوده است. چرا در میان تمامی کتابهای دعا تنها
«مفاتیح الجنان» شیخ عباس قمی است که جاودانه دست به دست در هر
خانوادهای وجود دارد. ما باید یاد بگیریم دیگران
را اذیت نکنیم و زور نگوییم و حتی به کسی بیحرمتی
نداشته باشیم وگرنه تمامی زحمات ما تلف میشود و هدر میرود.
سخن پایانی
اینکه باید توجه داشت که هر کس مسؤولیتی در حوزه دارد،
مأموریتی سنگین را عهدهدار شده است و در فردای قیامت،
پاسخگویی ویژه از او خواهند خواست و نیز چنین است
که حوزهها دارای صاحب است و چنین نیست که حوزهها در عصر غیبت
بدون آقا و متولی اصلی باشد و کسی بتواند با زرنگی، خود
را بر جای عالمان حقیقی بنشاند و دست تدبیر صاحب آن به
تنبیه وی نرسد.