عاليترين
پديدهاي كه در ميان آفريدههاي الهي يافت ميشود انسان است. آدمي سرآمد
تمامي پديدههاي ربوبي است كه مقام خلافت الهي را دارد و در رأس اين
عاليترين مخلوق، اولياي معصومين عليهم السلام قرار گرفتهاند. اولياي معصومين
عليهم السلام كساني هستند كه از جانب خدا و بهوسيلهي ولي معصوم عليه
السلام پيش از خود معرفي ميگردند. بنابراين، كسي نميتواند از طرف خود داعيهي
عصمت و خلافت الهي داشته باشد؛ زيرا عصمت، تنها طريق شناخت معصوم عليه
السلام از از ادعاهاي جعلي و دورغين است.
اولياي
معصومين عليهم السلام منحصر در حضرات انبيا و امامان بحق هستند. ائمهي اطهار
دوازده نور پاكند كه آقا حضرت علي عليه السلام و فرزندان بحق ايشان تا حضرت
مهدي امام زمان عليهم السلام ميباشند.
در زمان
غيبت، راهنمايي و نجات مؤمنان با واسطه انجام ميپذيرد كه همان چهرههاي
ديني ـ علمي حقيقي حق از صاحبان بصيرت ديني هستند و احكام الهي را از
طريق كتاب و سنت به دست ميآورند و در اختيار همگان ميگذارند. البته، در
زمان غيبت افرادي صاحب دم و داراي مقامات ربوبي ميباشند و افرادي نيز
داراي كسوت اجتهاد هستند. اين دو، كمتر در فردي جمع ميشود، ولي اگر جمع
گردد، نور علي نور ميباشد.
در زمان
غيبت، مقامات معصوم عليه السلام به ظهور تنزيلي صورت تجزيه به خود گرفت:
دستهاي اهل طريق و بخشي اهل شرع گرديدند؛ حال اين دو گروه ـ كه تجزيهي
ظهوري مقامات معنوي ائمهي هدي عليهم السلام هستند و هر كدام دستههايي
گرديدهاند، اگر بي پيرايه و بحق باشند، مشكلگشاي خلق هستند و پيروي از آنها
رواست، وگرنه حرمان و تباهي آنان، مؤمنان را به انحراف و گمراهي ميكشاند.
به هر حال،
پيروي از عقل، انديشه، عصمت و معصوم عليه السلام بالاترين ضريب اطمينان را
دارد. بنابراين، عاقل هيچگاه خود را بينياز از امامان معصوم عليهم السلام و
سفيران آنان نميبيند.
راه استفاده
از معصوم در زمان غيبت منحصر به طريق علمي و در اختيار مجتهدان آگاه و
مؤمن است كه صاحبان شريعت و حامل احكام الهي هستند. به همين دليل، در
زمان غيبت نميتوان مسايل ديني و احكام الهي را بدون مجتهدان متخصص به
دست آورد.
هرچند حقيقت
دين و احكام الهي به استنباط احكام فرعي فقه منحصر نيست، بدون اين امر
نميتوان به دين عمل كرد و از معصوم پيروي نمود. اگرچه حقايق ربوبي و
صفات كمال آدمي در قواعد فقهي منحصر نيست و مجتهدان ما به طور عموم به آنها
احاطهي تمام ندارند و بايد در جهت وصول به آن كوشش مخصوص داشت، در هر
صورت، تز و ايدهي «روحانيت منهاي آخوند» مساوي تز «ديانت منهاي معصوم»
است و اين گونه افكار، نادرست، انحرافي، بلكه نغمههاي استعماري و انحرافي
است؛ زيرا كتاب و سنّت الهي در زمان غيبت از طريق حاملان آن ـ كه همان
عالمان ربّاني هستند ـ به ما ميرسد؛ خواه در جهات فقهي و صوري باشد يا در
جنبههاي ربوبي و معنوي.
روحانيّت
و كميّت و كيفيّت آن
شايسته
است در اين گفتار كوتاه از چگونگي و بايستههاي كمي و كيفي روحانيّت بحثي
به ميان آيد تا هيچ فردي در شناخت هرچه بيشتر اين قشر به خطا و اشتباه
نيفتد.
اگر به
فرض، صدهزار روحاني داشته باشيم، نصف آنها را بايد هيچ انگاشت؛ هرچند اين
عده نيز ميتوانند با برنامهي صحيح، بهرههاي جزيي براي دين داشته باشند،
ولي آنها زيانباريهاي كلي براي جامعه دارند و هميشه موجب جمود و كندي
رشد ذهن عموم هستند.
سيهزار تن
از نيم ديگر اين قشر را بايد عالم معمولي به حساب آورد كه زيان چنداني
ندارند و ميتوانند براي ديگران مفيد باشند.
از بيستهزار
روحاني باقي مانده، پانزدههزار نفر عالمند و پنجهزار نفر آخر، صاحب فكر و
طرح مفيد براي جامعه ميباشند. حال از اين پنجهزار نفر كه جامع علوم و
كمالات و حاميان اصلي ديانت، پاكي و رشد عمومند ـ فقط پنجاه تن را ميتوان
از نخبگان بشري و مبتكران آدمي و صاحبان نبوغ و فكر و فرهنگ شمرد و تنها
پنج تن از اين افراد را بايد حاملان كمال و پاكي انديشه و معرفت دانست.
اين پنج نفر هر يك ستارهاي فروزان در راه رشد و تعالي آدمي ميباشند.
اگرچه اين
نهاد اصيل، هميشه درگير حوادث شوم تاريخي بوده و دشمنان داخلي و خارجي
خودجوش و بيگانه مشكلاتي را در درون و برون و در مقابل آن به بار آوردهاند،
هميشه سالم و استوار باقي مانده و پيكرهي اصيل و اصلي آن از گزند حوادث
مصون مانده است.
با آن كه
همگوني صوري ميان تمامي طبقات روحانيّت برقرار است و تمامي روحانيت از يك
نوع عقايد كلي حمايت ميكنند و پيرو كتاب و سنت هستند، هرگز همگوني نوعي در
كار نيست و اقشار مختلف آنها از فقيه و متكلم و فيلسوف و عارف، هر يك
زمينههاي ذوقي و ذهني خود را دنبال مينمايد؛ بهطوري كه برخوردهاي سدههاي
گذشته و درگيريها، دشمنيها و اختلافات جناحي و گروهي، هر يك افكار و پيرايههاي
خود را به كار برده و براي ديگر اقشار اين صنف مشكلات اساسي ايجاد كرده
است.
همانطور
كه بيان شد، پيكرهي اصيل و اصلي اين نهاد علمي ـ ديني از درصد كمتري
نسبت به افراد ديگر اين گروه برخوردار است و در مقابل، افرادي كه كارآيي
و علم كمتري دارند، از درصد بالايي برخوردارند و متأسفانه همواره مزاحمتها
و گرفتاريهاي فراواني از سوي اين كميّت بالا براي آن كيفيّت بالا وجود
داشته است.
اگر از
كيفيّت بالاي علمي ـ ديني روحانيّت حمايتهاي لازم به عمل آيد و از قشر
بيسواد آنها كاسته شود و در جهت نفي آنها كوشش شود، ممكن است بگوييم:
روحانيّت، تنها چهرهي سالم، اصيل و پوياي دنياي مذهبي ـ علمي جهان است
و در آن صورت، ميتوان اميد فراواني به آيندهي آن بست؛ ولي با وضعيت
سابق و حتّي وضعيّت موجود، نبايد پيشدرآمد چندان روشني در آينده از آن
انتظار داشت؛ چرا كه مشكلات و مزاحمتهاي فراوان قشر سطحي و ديرباور، مجال
و تواني براي روحانيّت علمي و پيشتاز باقي نميگذارد و آنان را با ترفندهاي
عمومي و خصوصي ـ مانند ريا و پيرايه ـ از ميدان به در ميكنند و آنگاه خود
را تعزيهدار علم و دين معرّفي ميكنند و شاخص ديانت قلمداد مينمايند.
اميد است
اولياي دين و روحانيّت در جهت تحقّق هرچه سالمتر اين نهاد بكوشند و با
درايت و قوّت مشكلات واقعي آن را برطرف سازند.
از آنچه
گذشت بهطور خلاصه به دست ميآيد: حق تعالي همهي عوالم را آفريد و انسان
كامل و معصوم را سرآمد پديدههاي خود قرار داد و معصوم را به خلافت خود در
ميان آدميان برگزيد. در زمان غيبت، راه علم را منحصر به برهان و تشرّف به
حضور معصوم عليه السلام قرار داد ـ كه راهي عمومي نيست؛ بهطوري كه كمتر
كسي توفيق تشرّف پيدا ميكند. خداوند راه علمي را براي همگان آسان ساخت
تا در جهت قرب به مباني دين و معارف آن از اهل باطن ـ كه صاحب معارف و
حامل شريعت هستند ـ استفاده كنند؛ يعني افكار عالم ربّاني و حكيم صمداني
را تحت عنوان علم و اجتهاد به نيابت از معصوم بپذيرند و او را ملاك و مناط
كردار خود سازند و خود را هرچه بيشتر به واسطهي روحانيّت اصيل و اصلي با
دين و قرآن كريم و سنّت حضرات معصومين عليهم السلام آشنا سازند، بدون آنكه
ريا، تزوير، سالوس، جمود، پيرايه و استثمار، آنان را گرفتار كند؛ زيرا دين
عاري از هر گونه كجي و كاستي است و قرآن مجيد سفرهي كرامتي است كه هيچ
كس را محروم نميسازد و راهي ميسّر و ممكن براي همهي آدميان ميباشد.
دستهي
اندكي از روحانيّت كه حاملان حقايق قرآني و تجسّم سالم دين هستند، ميتوانند
احكام الهي و آيات قرآني را به حركت درآورند و روح آدمي را با آن دمساز
نمايند و جامعه را با فرهنگ حقايق ديني آشنا سازند.
هنگامي كه
از روحانيّت و عالم و مجتهد و عارف و سالك سخن ميرانيم، مراد ما چنين
افراد كامل و سالمي است؛ نه دستههاي ضعيفي كه گاهي از بسياري از افراد
عادي بي اساستر ميانديشند؛ اگرچه ممكن است در ظاهر فرقي با صاحبان انديشه
نداشته باشند و طمطراق و داعيهي آنها بيشتر از اهل معنا باشد!
اين دسته
در مَثَل همچون پرستاري ميمانند كه در بيمارستان، لباسي سفيد همچون طبيب
در بر دارد و به خيال خود تجربهاش را بيشتر از طبيب ميداند؛ خود طبابت ميكند
و مردم نيز از روي ناآگاهي او را دكتر ميخوانند و از او طبابت ميپذيرند.
به همين
دليل بايد عموم مردم آگاه شوند و دين و روحانيّت شيعه را به آنچه گه گاه
در ده و شهر خود ميبينند منحصر نكنند. مردم بايد براي آگاهي دقيق و هرچه
بيشتر از دين تحمّل زحمت كنند و همچون مشكلات دنيوي، آگاهي ديني را يكي
از كارهاي روزمرهي زندگي خود به حساب آرند و ارتباط خود را با قرآن كريم
و سنّت حضرات معصومين عليهم السلام از طريق عالمان آگاه برقرار سازند تا نه
خود را از دين دور كنند و نه گرفتار پيرايه و ناداني شوند.
مردم بايد
به دنبال كساني باشند كه قرآن كريم آنها را ميخواند؛ نه كساني كه قرآن
ميخوانند. بايد كساني رادنبال كنند كه بيان آنان عطر عصمت داشته باشد؛ نه
آناني كه گفتاري ناهنجار را با نمودي از ظواهر علم و دين مطرح ميسازند.
باشد تا روزي حقايق ربوبي از زبان اهل دل و صاحبان دليل بر همهي مردم
ارايه گردد.