درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


روحانيت‌ در حال‌ تحول

اين مقاله در سالهاي آغازين انقلاب اسلامي نگاشته شده و به همان صورت ارايه مي‌گردد.

از ديرباز در ميان‌ روحانيت‌ شيعه‌ و بزرگان‌ اين‌ قوم‌ مشهور بوده‌ كه‌ دين‌ از سياست‌ جداست‌ و گاه‌ تنها بعضي‌ از افراد ـ آن‌ هم‌ نه‌ در سطح‌ عالي‌ ـ به‌طور كامل‌ اين‌ مسير را دنبال‌ كرده‌اند؛ خواه‌ مورد پذيرش‌ قرار گيرند يا خير.

اين‌ امر، سيره‌ي‌ موجود و در هر صورت‌ واقعيتي‌ انكارناپذير است‌ . حال‌ اين‌ كه‌ حق‌ يا باطل‌ است‌، يا مطابق‌ آموزه‌هاي‌ ائمه‌ي‌ دين‌ عليهم السلام در زمان‌ غيبت‌ مي‌باشد يا نه‌، مطلب‌ ديگري‌ است‌ كه‌ فعلا به‌ آن‌ نمي‌پردازيم‌ و تنها به‌ تصور آن‌ نظر داريم‌ و نفي‌ و اثبات‌ و حق‌ يا باطل‌ بودن‌ آن‌ مورد نظر نيست‌.

گاه‌ در بعضي‌ افراد به‌طور پراكنده‌ چنين‌ برداشت‌ محركي‌ از بعضي‌ اهل‌ دين‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ است‌ و به‌ خصوص‌ از پانزده‌ خرداد چهل‌ ويك‌ تحت‌ افكار امام‌ و روحانيت‌ كم‌كم‌ وضع‌ خاصي‌ پيدا نمود و حالت‌ سابق‌ خود را مورد ترديد قرار داد و به‌ فكر مقابله‌ با زور و دخالت‌ در سياست‌ افتاد. البته‌، ابتدا جز حضرت‌ امام‌(مد ظلّه‌ العالي‌) و عده‌اي‌ از روحانيان‌ جوان‌ و كم‌ سواد و معمولي‌ و عده‌اي‌ از مردم‌، كسي‌ ديگر موافق‌ نبود. پيران‌ و بزرگان‌ خود را به‌ قدر امكان‌ از اين‌ آتش‌ دور مي‌داشتند و گاهي‌ با رد يا قبول‌، اظهار نظر و يا اقدامي‌ را روا مي‌داشتند، ولي‌ فكر و انديشه‌ي‌ حضرت‌ امام‌ و تبليغات‌ فراوان‌ طلاب‌ جوان‌ و شجاع‌ و ناداني‌ها و فسادِ بسيار شاه‌ و رژيم‌ مانرشي‌ و استبدادي‌ آن‌ علتي‌ شد كه‌ اين‌ انديشه‌ و قيام‌ هرچه‌ سريع‌تر شكل‌ خاصي‌ به‌ خود گيرد؛ به‌طوري‌ كه‌ بزرگان‌ را نيز به‌طور اجبار و يا انكار و اقبال‌ ، كم‌ و بيش‌ و لنگان‌ لنگان‌ به‌ دنبال‌ خود كشيد و هر كس‌ نيز كه‌ توان‌ گام‌ و جرأت‌ اقدام‌ را نداشت‌ با زور و ديگر روش‌هاي‌ افراطي‌ به‌ طي‌ طريق‌ وادار شد؛ به‌طوري‌ كه‌ در اواخر رژيم‌ شاه‌، عالمان‌ غالباً انقلابي‌ شدند و خود را با اين‌ فكر تطبيق‌ دادند و مجتهد و مقلد هر دو با هم‌ خودآگاه‌ و ناخودآگاه‌ اين‌ راه‌ را دنبال‌ نمودند و خود را در مسير قرار دادند تا آن‌ كه‌ انقلاب‌ كبير امام‌ خميني‌ به‌ پيروزي‌ رسيد خون‌ هزاران‌ شهيد به‌ نتيجه‌ نشست‌ و رهبري‌ الهي‌ بر جهاني‌ سراسر كفر پيروز شد اما در اين‌ ميان‌ عالماني‌ نييز بودند كه‌ مي‌گفتند: «اگرچه‌ اين‌ راه‌ و روش‌ اسلام‌ نيست‌ و امام‌ هم‌ با كسي‌ مشورت‌ نكرده‌ و نمي‌كند و خودسر اقدام‌ مي‌نمايد، ولي‌ كاري‌ شده‌ و باري‌ به‌ دوش‌ روحانيت‌ شيعه‌ گذارده‌ شده‌ است‌ و نبايد آن‌ را رها نمود كه‌ به‌ اسلام‌ ضرر وارد خواهد شد و بايد همه‌ كمك‌ كنند».

در اين‌ مقام‌، اين‌ كه‌ بعد از انقلاب‌ چه‌ شد و قدرت‌ چه‌ كرد و مملكت‌ به‌ دست‌ چه‌ كسي‌ افتاد مورد بحث‌ نيست‌، ولي‌ معلوم‌ است‌ كه‌ همه‌ به‌ جنبش‌ افتادند و هر كس‌ براي‌ خود كلاهي‌ دست‌ و پا نمود. البته‌، اگر پيدا مي‌شد وگرنه‌ با نمدِ ماجرا نيز خود را قانع‌ مي‌نمودند.

مردم‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسيم‌ شدند: اكثريت‌ آنان‌ انقلابي‌ و پشتيبان‌ امام‌ شدند، اقليتي‌ مخالف‌ سرسخت‌ و دشمن‌ دين‌ و خدا و انقلاب‌ گرديدند و از اول‌ نيز بي‌دين‌تر شدند و دسته‌اي‌ نيز بي‌تفاوت‌ و ترسناك‌ به‌ آينده‌ نظر داشتند.

دسته‌ي‌ اول‌، كمال‌ ايثار و گذشت‌ را دارند؛ اگرچه‌ عده‌اي‌ به‌ دنبال‌ كلاه‌ مي‌گردند. دسته‌ي‌ دوم‌ تنها جنايت‌ و ضرررساني‌ را به‌ هر نحو ممكن‌ كه‌ بشود دريغ‌ نداشتند و دسته‌ي‌ سوم‌ نيز به‌ فكر حفظ‌ كلاه‌ خود هستند و بس‌.

اما عالماني‌ كه‌ اكثريّت‌ جوان‌ و كم‌سواد بودند در سنين‌ متفاوت‌ به‌ دنبال‌ حضرت‌ امام‌ و اهداف‌ انقلاب‌ به‌ راه‌ ادامه‌ دادند، بيش‌تر آنان‌ با يك‌ بعد، مسير را پشت‌ سر مي‌گذارند و خود را از هر قيد و بند علمي‌ يا شرعي‌ رها مي‌ديدند و گاه‌ هم‌ اين‌ گونه‌ افكار را به‌ ظاهر و يا باطن‌ به‌ تمسخر مي‌گرفتند؛ اگرچه‌ كم‌ و بيش‌، افراد وارسته‌ و مقيد نيز در ميان‌ آن‌ها يافت‌ مي‌شد.

بزرگان‌، عالمان‌ و مراجع‌ با ترس‌ و وحشت‌ و سكوت‌ و احتياط‌ ناراضي‌ بودند، ولي‌ اظهار رضايت‌ مي‌كردند و دم‌ نمي‌زنند؛ زيرا مي‌ديدند كه‌ جريان‌ فكري‌ گردانندگان‌ نظام‌ با انديشه‌ي‌ آنان‌ مطابق‌ نيست‌ و تا جايي‌ كه‌ امكان‌ داشت‌ كناره‌ گرفتند و از دور نظاره‌گر و ناراحت‌ بودند و گاه‌ نيز ناراحتي‌ را در خلوت‌ اظهار مي‌كردند و عقده‌ي‌ خود را نزد اصحاب‌ سِرّ باز مي‌نمودند، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ اكثريت‌ اين‌ قشر به‌ نظرات‌ حضرت‌ امام‌(مدّ ظلّه‌ العالي‌) به‌ عنوان‌ مرجع‌ و عالم‌ استوار احترام‌ مي‌گذاشتند و سكوت‌ خود را چنين‌ توجيه‌ مي‌نمودند كه‌ وظيفه‌ چنين‌ است‌ و تضعيف‌ اسلام‌ به‌ ضرر ايشان‌ مي‌باشد.

نظام‌داران‌ و گردانندگان‌ مملكتي‌ در دو سه‌ سال‌ نخست‌ انقلاب‌ و خارج‌ رفته‌ها و كساني‌ كه‌ به‌ واقع‌ تمايل‌ به‌ روحانيت‌ نداشتند و ديگر گروه‌هاي‌ مذهبي‌ و يا مذهبي‌نما و غير آنان‌ ـ كه‌ پيش‌ از انقلاب‌ نقشي‌ داشتند، بر اثر عدم‌ تطابق‌ فكر و فساد دروني‌ و خيالات‌ واهي‌ يا شكست‌ خوردند يا فرار كردند يا مخفي‌ شدند يا گرفتار گرديدند و يا مُردند و يا به‌ زندان‌ رفتند.

در حال‌ حاضر، از ياران‌ مبارز سابق‌ كسي‌ باقي‌ نمانده‌ و به‌ قول‌ معروف‌، علي‌ مانده‌ و حوضش‌. حضرت‌ امام‌ است‌ و تعداد زيادي‌ آخوند داغ‌ و تازه‌. آخوند محكم‌ و نترس‌ و تمام‌ حكومت‌ و اكثريت‌ راضي‌ و ناراضي‌ مردم‌، و قهراً ديگران‌ نيز با سكوت‌ خود رضايت‌ خود را اعلام‌ مي‌دارند تا آن‌ كه‌ بمانند.

غرض‌ اساسي‌ از اين‌ بحث‌ اين‌ است‌ كه‌ اگرچه‌ در اين‌جا بحث‌ بسيار است‌، آن‌چه‌ مورد نظر است‌، چند مطلب‌ است‌ كه‌ به‌ طور خلاصه‌ بيان‌ مي‌شود:

يكم‌: حضرت‌ امام‌ و روحانيت‌ تندرو و محدود با طلاب‌ جوان‌ و بسيار، با تقليد آن‌ها و تقليد بسياري‌ از مردم‌ از اين‌ شيوه‌ي‌ فكر، در مقابل‌ روحانيت‌ قديم‌ از مراجع‌، علما، اساتيد و بزرگان‌ قديم‌ يا معتقدان‌ آن‌ها چه‌ خواهند كرد و چگونه‌ با هم‌ سازگار خواهند شد؟ خط‌ امام‌ با محتواي‌ مذكور و حاكم‌ با ديگران‌ محكوم‌ و در حال‌ انزوا چه‌ خواهد كرد؟

نظر قشر حاكم‌ اين‌ است‌ كه‌ روحانيت‌ قديم‌ و پيران‌ از علما كه‌ از سابق‌ تا به‌ حال‌ به‌ تفكيك‌ دين‌ از سياست‌ معتقد بوده‌اند و ترس‌ و تقيه‌ را شعار خود داشته‌ و هميشه‌ به‌ فكر بحث‌ و درس‌ و ثمرات‌ علمي‌ برزخي‌ بوده‌ و هستند، به‌ كار سياست‌ و اسلام‌ انقلابي‌ نمي‌آيند؛ زيرا با اين‌ فكر، باز اسلام‌ و روحانيت‌ به‌ حال‌ اول‌ خود باز خواهد گشت‌؛ با اين‌ وضع‌ كه‌ روحانيت‌ حاكم‌ به‌ صورت‌ كلي‌ مشهور به‌ بي‌سوادي‌ و كم‌ تديّني‌ هستند و به‌ عكس‌، روحانيت‌ محكوم‌، مشهور به‌ تديّن‌ و علم‌ تمام‌ و كمال‌ هستند. روحانيت‌ ساكت‌ كارگزاران‌ را عالم‌ و متدين‌ نمي‌دانند و تنها مي‌گويند اين‌ها يك‌ آب‌ از رژيم‌ شاه‌ شسته‌تر هستند و از حيث‌ سواد و يا دين‌ همچون‌ بني‌صدرها، شريعتي‌ها و بازرگان‌ها، دين‌ و اسلام‌ را با كتاب‌هاي‌ فارسي‌ و خودآموز به‌ دست‌ آورده‌ و اسلام‌شناس‌ كتاب‌هاي‌ فارسي‌ و خودآموز هستند و اين‌ها هم‌ همان‌ راه‌ را مي‌روند و تنها چند سالي‌ درس‌ عربي‌ و مقدمات‌ سطحي‌ و دست‌ و پا شكسته‌ را خوانده‌اند، اما داغ‌، بي‌باك‌، خودمدار، معتقد، جسور و نترس‌ و خلاصه‌ انقلابي‌ مي‌باشند. دسته‌ي‌ حاكم‌ درباره‌ي‌ گروه‌ محكوم‌ مي‌گويد: اين‌ بندگان‌ خدا، خدا را در گوشه‌ي‌ خانه‌ ديده‌ و از دين‌ جز انباري‌ از اصطلاح‌ خشك‌ ندارند. ترسو، پرمدعا با علم‌ كاذب‌، تنبل‌، ساده‌ و گاه‌ نيز زرنگ‌ مي‌باشند كه‌ درصدد آباد كردن‌ خود و اطرافيان‌ خود هستند.

اين‌ طلاب‌ جوان‌ و تندرو با آن‌ كه‌ در ظاهر به‌ چنين‌ عالماني‌ احترام‌ مي‌گذارند، اما در واقع‌، احترام‌ از طرفداران‌ اندك‌ آنان‌ است‌ و به‌ ريش‌ همه‌ي‌ آنان‌ مي‌خندند و براي‌ آن‌ها اصلا ارزش‌ رهبري‌ قايل‌ نيستند و احترام‌ ظاهري‌ آنان‌ نيز از ترس‌ مردم‌ و وجود وحدت‌ و كثرت‌ دشمنان‌ مي‌باشد وگرنه‌ جز حضرت‌ امام‌ و ياران‌ خود هيچ‌ كس‌ و هيچ‌ فكري‌ را قبول‌ ندارند و به‌ قول‌ معروف‌، به‌ گفته‌ي‌ خميني‌، درود بر مراجع‌ و هرگاه‌، امام‌ به‌ مناسبت‌، تعريفي‌ از آنان‌ كند، مي‌گويند: غرض‌ در انشاست‌، نه‌ در مُنشأ؛ اما ايرادهاي‌ امام‌ به‌ اين‌ دسته‌ را از جان‌ پذيرفته‌ و هرگز فراموش‌ نمي‌كنند و در كاربرد آن‌ تعلل‌ و كوتاهي‌ روا نمي‌دارند.

نظر اينان‌ نسبت‌ به‌ اين‌ عده‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد با احترام‌ از آن‌ها كار كشيد و تا هر قدر كه‌ ممكن‌ باشد، آن‌ها را كنار نگاه‌ داشت‌ و مردم‌ را از آنان‌ دور نمود و ريشه‌هاي‌ اجتماعي‌ آنان‌ را قطع‌ نمود و در پنهان‌ و گاه‌ نيز بنا به‌ ضرورت‌ در ظاهر، اگر عنوان‌ اجتماعي‌ داشته‌ باشند، با سلام‌ و تكريم‌ از آن‌ها گذشت‌ تا روزي‌ كه‌ از دنيا بروند و هرگاه‌ كه‌ نساختند و بيش‌ از حد مخالفت‌ كردند و سر ناسازگاري‌ برداشتند، آن‌ها را به‌ فور و به‌طور سريع‌ با دست‌ حزب‌الله‌ كوبيد و از صحنه‌ خارج‌ نمود و از آن‌ها اثري‌ باقي‌ نگذاشت‌ و اگر عنواني‌ اجتماعي‌ نيز ندارند، راحت‌ گوش‌ آن‌ها را ماليد و آنان‌ را بايكوت‌ كرد.

در نظر دسته‌ي‌ حاكم‌ بايد با اين‌ دو دسته‌، چنين‌ برخوردي‌ داشت‌ تا كم‌كم‌ تمام‌ شوند و جاي‌ آنان‌ را عالماني‌ جوان‌ و طلاب‌ انقلابي‌ و همفكران‌ امام‌ پر كنند؛ خواه‌ با صلاحيت‌ باشند يا بدون‌ صلاحيت‌. تنها ملاك‌ اصلي‌ فكر و خط‌ است‌؛ نه‌ چيز ديگر؛ زيرا حكومت‌، بازي‌ و شوخي‌ ندارد و دو رئيس‌ و فكر نيز نمي‌تواند وجود داشته‌ باشد و حكومت‌ دين‌ دو مرشد لازم‌ ندارد. خط‌، خط‌ اين‌ها و ديگر هيچ‌. يا آنان‌ بايد ادغام‌ شوند يا از صحنه‌ به‌ آساني‌ خارج‌ گردند و لال‌ شوند وگرنه‌ به‌ عقوبتي‌ گرفتار خواهند شد كه‌ نه‌ دين‌ براي‌ آن‌ها مي‌ماند، و نه‌ آبرو و دنيا و آنان‌ مانند صيدي‌ در چنگال‌ كلب‌ معلّم‌ اسير دست‌ حزب‌اللّه‌ خواهند شد.

دسته‌ي‌ محكوم‌ نيز منتظر هستند تا بعد از حضرت‌ امام‌(مد ظله‌ العالي‌) چه‌ مي‌شود؛ زيرا مي‌دانند تا ايشان‌ در رأس‌ است‌، كاري‌ نمي‌شود كرد و چيزي‌ براي‌ كسي‌ ميسّر نمي‌باشد. حال‌، بعد از امام‌، خودشان‌ باشند يا نه‌، حرف‌ ديگري‌ است‌. البته‌، در هر صورت‌، خط‌ آن‌ها باقي‌ مي‌ماند و هر قدر ناراضي‌ بيش‌تر شود، آن‌ها ميدان‌ وسيع‌تري‌ پيدا مي‌كنند؛ البته‌، در پنهان‌ و پوشيده‌؛ به‌ويژه‌ با كارهاي‌ ناپخته‌ي‌ گردانندگان‌ و كارگزاران‌ موجود كه‌ مناسب‌ با حكومت‌ اسلامي‌ نيست‌؛ زيرا حكومت‌، عقل‌ مي‌خواهد و گذر از جوي‌ آب‌ نيست‌ كه‌ ديوانه‌ رود و عاقل‌ متحيّر باز ماند.

پس‌ هم‌ آن‌ها منتظرند و هم‌ اينان‌ تا چه‌ پيش‌ آيد. انتظار هر يك‌ با رفع‌ ديگري‌ دمساز شود يا انتظار هر دو دسته‌ با دسته‌ي‌ سوم‌ يا در زماني‌ بسيار دور و دراز با ظهور امام‌ زمان‌(عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌)مقرون‌ گردد و آن‌ حضرت‌ همگي‌ را تخطئه‌ نمايد و به‌ قول‌ خيام‌:

قومي‌ متفكرند اندر ره‌ دين‌         جمعي‌ به‌ گمان‌ فتاده‌ در راه‌ يقين‌

مي‌ترسم‌ از آن‌ كه‌ بانگ‌ آيد روزي‌      كي‌ بي‌خبران‌ راه‌ نه‌ آن‌ است‌ و نه‌ اين‌

حال‌ براي‌ اين‌ تحليل‌ و نفي‌ و اثبات‌ هر يك‌ از انديشه‌هاي‌ متفاوت‌ ياد شده‌ جاي‌ سخن‌ بسيار است‌، ولي‌ آن‌چه‌ بايد گفت‌ اين‌ است‌ كه‌ روحانيت‌ اگر بتواند واحد شود و وحدت‌ يابد، نه‌ از اين‌ و يا آن‌، بلكه‌ هر دو يكي‌ شوند، نه‌ اين‌كه‌ اختلاط‌ و سازش‌ كنند، بلكه‌ روحانيت‌ متديّن‌ و عالم‌، غيور و انقلابي‌ شود و يا انقلابيان‌، متديّن‌ و باسواد شوند و دين‌ عالمانه‌ و عادلانه‌ با سياست‌ و انقلاب‌ مقرون‌ شود و هواي‌ نفس‌ ترك‌ شود، آينده‌ي‌ انقلاب‌ تضمين‌ مي‌گردد و در غير اين‌ صورت‌، خير .

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است