درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


منطق موسیقی

دانش موسیقی یکی از پیچیده‌ترین و مدرن‌ترین علوم روز است و همین پیچیدگی‌هاست که فهم آن را مشکل می‌سازد و مغالطاتی را موجب می‌گردد. پیشینه‌ی این دانش پیچیده، اندیشه‌های بلند حکیمانی چون ابن‌سینا و فارابی را در کارنامه‌ی فلسفه و فقیهان نام‌آوری را در فقه‌پژوهی خود دارد. موضوع این دانش، صوت است. صوت گستره‌ای از صوت حق دارد که نمونه‌ای از آن، وحیِ پیامبران است. صوت‌های بدیع ملکوت که عارفان با سماع معنوی به استقبال آن می‌روند، نمونه‌ای دیگر از صوت است. صوت در طبیعت، جلوه‌ها و چهره‌های بی شماری دارد. صدای خوش و آرام‌بخش شُرشر آبشار و نوای دلنشین و مستانه‌ی چهچهه‌ی بلبل، ناله‌ی حزین باد بر درخت صنوبر، صدای امواج دریاها و خنکای نسیم سحری و لطافت نسیم صبحگاهان، همه موسیقای خاص خود را دارد. صوت نماد حرکت و حیات هر پدیده‌ای است. کسی صوت ندارد که جنبش و رویشی در او نیست. صوت اگر موزون باشد، موسیقی می‌گردد. صوت می‌تواند صوت حق باشد یا صدای باطل. باطل با صوت و صدای خود است که به جبهه‌ی حق می‌تازد و جبهه‌ی حق نیز با صوت خود است که می‌تواند باطل را به محاق برد. ما در این نوشتار، برخی مغالطات رایجی را که در باب فقه غنا و موسیقی قرار دارد، خاطرنشان می‌شویم.

مغالطات غناشناسى

مغالطه‏ ى 1: گناه دانستنِ موضوعىْ ناشناخته

برخی فقیهان غناخوانی را گناه و حرام می‌دانند. بعضی آن را گناه کبیره دانسته‌اند. آنان وعده‌ی عذاب بر غنا را دلیل بر کبیره بودن غنا می‌گیرند. این مطلب درست است، اما بحث بر این است که غنایی که وعده‌ی عذاب بر آن داده شده و حرام گردیده، چیست و کدام است؟ بنابراین باید موضوع این بحث تبیین گردد. برخی می‌گویند در حرمت غنا اختلافی وجود ندارد، این در حالی است که فقیهان، هم در موضوع غنا اختلاف دارند و دیدگاه واحد و یکسانی در ارایه‌ی شناسه‌ی غنا ندارند و هم در حکم آن با هم درگیر می‌باشند. بعضی می‌گویند حکم حرمت گوش دادن به غنا اتفاقی است و در آن اختلافی نیست.

باید توجه داشت چنین حکمی در مورد غنای حرام وجود دارد، نه مطلق غنا که نه موضوع آن تعریف واحدی دارد و امری شناخته شده برای فقیهان است و نه در حکم آن اتفاق دارند.

بعضی غنا را از گناهان کبیره می‌داند که در این راستا نیز باید خاطرنشان نمود که غنای حرام از گناهان کبیره است، نه غنا از آن جهت که غناست که توجه به غنا از این حیث، جای بحث دارد که آیا از گناهان است یا نه، و بر فرض گناه بودن، آیا از کبایر است و یا از صغایر.

«الغناء» که در روایات است، الف و لام آن برای تعریف نیست، بلکه برای جنس است و جنس تا قرینه‌ای نباشد که آن را به نوع تبدیل نماید و مصداق آن را نشان دهد، اهمال یا اجمال دارد و چنین نیست که با عدم قرینه، عمومیت یابد.

یکی از رساله‌های موسیقی، از این ابهام و اجمال چنین گفته است:

«و این نیز ظاهر و هویداست که غنا فی الجمله حرام، و از جمله‌ی معاصی و آثام عظام است. اما خفایی که هست در این است که غنای حرام مذموم کدام است و صوت حسن ممدوح به احادیث، در چه مقام؟ و این به غایتی مشتبه است که بعضی صوت حسن ممدوح در واقع را مذموم شمرده‌اند و بعضی خواندن قرآن را به صوت حسن، بلکه به غنا مستحب دانسته‌اند؛ چه احادیث، امر بدان واقع شده که:

«اقرؤوا القرآن بصوت حسن» و «من لم یتغن بالقرآن فلیس منا.»

در منطق گفته می‌شود که نتیجه تابع اخص مقدمات است و تنها قدر متیقنی که به اجمال در صغرا و کبراست می‌تواند در نتیجه به تفصیل بیاید، نه بیش از آن. در فقه نیز چنان‌چه دلایل ارائه شده اجمال یا ابهام داشته باشد، نمی‌توان به بیش از قدر متیقن آن استدلال نمود. ادعای حرمت ذات غنا و موسیقی باید از تمامی جوانبی که دارد بررسیده شود و با اثبات درستی دلایل ادعا شده، حکم حرمت بر آن بار می‌گردد، اما روایات حرمت؛ اعم از روایت تفسیری و غیر آن اطلاق ندارد و به اجمال یا ابهام گرفتار است، از این رو تنها می‌توان با آن قدر متیقن موضوع و مصداق آن که غنای متعارف در دولت باطل و بیت‌الغناهاست را ثابت نمود و نه غنا از آن جهت که غناست؛ اما فراوانی از ادله، ذات غنا را منظور داشته‌اند. قدر متیقن غنای حرام غنایی است که در خدمت جبهه‌ی باطل و دولت ولایت‌ستیز و جور باشد. یعنی غنای امویان، عباسیان و غنایی که در دست اراذل و اوباش و غنای بیت‌الغناهاست که در آن از انجام هیچ فساد و باطلی فروگذاری نمی‌شده است و می‌خواسته‌اند با آن، مردم را از محور دین و ولایت کلی الهی و از حق دور سازند و بر رونق جبهه‌ی باطل ـ به معنای عام آن ـ بیفزایند. چنین غنایی که خادم دستگاه باطل است، از غنایی که در زمان استقرار حکومت دینی از خداوند، رسول اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان پاک ایشان  علیهم‌السلام، دین، قرآن، کعبه، اهل ایمان، جبهه، جهاد و مبارزه با ظلم سخن گوید و ستم‌زدایی نماید، انصراف دارد، اما آنان پیش از آن که به شناسایی غنا و تبیین موضوع آن بپردازند، حکم غنا و کبیره بودن آن را طرح می‌کنند.

اینان با پیش‌فرض مسلّم حرمت غناخوانی وارد این بحث شده‌اند و سیر بحث را با منطق فقه پیش نبرده‌اند. در بحث علمی، «روشن است که» و مانند آن معنایی ندارد. برای چنین فقیهانی، مهم این بوده است که پیش‌فرض حرمت غنا و موسیقی را به گونه‌ای ثابت کنند. تعصب برآمده از پیش‌فرض‌هایی که مسلم گرفته می‌شود، در بحث فقهی جایی ندارد.

مغالطه‏ ى 2: خلط ميان حكم مخدوم و خادم

برخی حرمت غناخوانی را ضروری مذهب می‌دانند. باید گفت آن‌چه ضروری مذهب شیعه است، حرمت غصب ولایت و گناهانی است که خلفای جور آن را برای خدمت به دستگاه خود ترویج می‌نمودند، نه غنا از آن جهت که غناست و باید دید موضوع روایات حرمت غنا از آن جهت که غناست می‌باشد یا غنایی که همراه با معاصی و در خدمت دستگاه جور و ظلم است و آن معاصی است که غنا را گناه می‌سازد؟ اگر حرمت غنا، ضروری مذهب بود فقیهی ممتاز هم‌چون شیخ انصاری بزرگ و نیز شیخ طوسی، محقق سبزواری و فیض کاشانی، غنا را از آن جهت که غناست، بدون اشکال نمی‌دانستند. به هر روی، ادعای وجود اجماع یا ضرورت مذهب پشتوانه‌ای ندارد. در بحث غنا و موسیقی، از سویی از ضرورت مذهب و روایات مستفیض سخن گفته شده و از سوی دیگر ادعا گردیده است حتی یک روایت صحیح بر حرمت غنا دلالت ندارد؛ چنان‌که مرحوم مامقانی آورده است:

«جناب شیخ اعظم گوید صاحب جواهر بر حرمت غنا، ادعای تواتر روایات را نموده است و مرحوم محقق اردبیلی گفته است: من روایتی را که تصریح بر حرمت غنا نماید ندیدم. او بر این عقیده است کسی که می‌خواهد ادعای حلال بودن قسمتی از غنا را نماید، باید دلیل داشته باشد.

مغالطه ‏ى 3: خلط اجماع مهمل و مدركى با اجماع درست

بعضی حرمت غنا را اجماعی می‌گیرند، اما تبیین نمی‌کنند اجماع بر حرمت چه غنایی وجود دارد. این اجماع، به اهمال مبتلاست. البته، وجود اجماع بر حرمت ذات غنا ثابت نیست، و بر فرض وجود، به دلیل مدرکی بودن و کثرت مستندات آن، اعتباری ندارد. البته، اجماع بر حرمت آن به صورت موجبه‌ی جزییه و در برخی موارد، وجود دارد، اما اجماع در یک مسأله‌ای که مدارک و منابع آن موجود باشد، حجت نیست، بلکه اجماع چنان‌چه قدمایی باشد و در مسأله‌ای ادعا شده باشد که هیچ مدرک و منبعی ندارد، حجت و دلیل است. شهرت فتوایی نیز حجت شرعی به شمار نمی‌رود. هم‌چنین برای اثبات حرمت چیزی نیازی به اجماع اهل بیت علیهم‌السلام نیست ـ که برخی مدعی آن شده‌اند ـ و اگر یکی از آن انوار طیبه  علیهم‌السلام چیزی را حرام معرفی نماید، بسنده است. تکیه بر انواع اجماع لطفی، کشفی و غیر آن از زودباوری و یقین قطاعی ناشی می‌شود؛ در حالی که در بررسی مدارک دینی، حتی اطمینان نیز به سختی به دست می‌آید تا چه رسد به یقین، که کم‌تر دست یافتنی است. هم‌چنین اجماع فقیهان در مسأله‌ای کم‌تر حادث می‌شود؛ آن هم فقیهانی که در شأن اتفاق آنان باید گفت: «اتفقوا أن لا تتّفقوا».

جناب شیخ انصاری در رسایل، بی‌اساسی انواع اجماع عالمان و فقیهان را ثابت نموده است. البته همان‌طور که گفتیم اجماع قدمایی در صورتی که مدرکی نباشد، اعتبار دارد؛ اما مدارک بحث غنا و موسیقی به دست ما رسیده است.

مغالطه‏ ى 4: خلط ظاهرگرايى با فقه

بعضی می‌گویند در حکم غنا و موسیقی باید تابع متن روایات بود. گمان آنان این است که جز متون دینی، یعنی آیات و روایات، نباید کتاب دیگری حتی دانش اصول را خواند و باید چشم بر روی همه‌ی دانش‌های زمانه بست و از شنا در اقیانوس هستی پرهیز کرد و حال آن که راه اقیانوس برای شناگر ماهر و غواص باز است و باید به فهم ظاهرگرایانه‌ی آنان از روایات، طریق اهل بیت علیهم‌السلام گفت؛ در حالی که فقه، فهم مراد اهل بیت علیهم‌السلام است نه فهم ظاهر گفتار آنان و مراد جدی و حقیقی در پس کنایه و استعاره و قراین متصل و منفصل و معینه و منصرفه و دیگر وجوه کلامی پنهان است و نیاز به کشف، با

بررسی‌های علمی دارد. آنان معتقدند باید آن‌چه را اهل بیت نبی علیهم‌السلام فرموده‌اند شنید و آن را برگزید؛ در حالی که نقدهای بسیاری بر فقه آنان وارد است و چیزی را به اهل بیت علیهم‌السلام نسبت می‌دهند و آن را از مذهب آن حضرات  علیهم‌السلام می‌شناسند که از روش آنان نیست. آنان با این که در دام خطا (خطای در اجتهاد) گرفتار آمده‌اند، برداشت‌های خود را محض اسلام و طریق اهل بیت  علیهم‌السلام می‌دانند؛ در حالی که دقت‌های علمی نشان می‌دهد آنان سند و قباله‌ای معتبر و محکمه پسند بر ادعای خود ندارند.

مغالطه‏ ى 5: خلط احتياط با خلاف احتياط

بعضی قائل هستند جواز غناخوانی مخالف احتیاط است! این در حالی است که اثبات حرمت چیزی نیازمند ارایه‌ی دلیل مستقل است و حکم احتیاطی در موردی که شک در اصل ثبوت حکم است، حکم شرعی که وظیفه‌ی مکلف عمل به آن است، دانسته نمی‌شود. غنا در صورتی حرام است که موضوع آن به فرد خاص انصراف نداشته و دارای اطلاق باشد و شک نیز در مکلف‌به باشد، نه در اصل تکلیف و هیچ یک از این سه مورد، در این بحث فراهم نیست. هم‌چنین مقتضای احتیاط این  است که تکلیفی که ثبوت آن معلوم نیست، بر دوش مردم گذارده نشود. کسی در مرز احتیاط گام برمی‌دارد که چیزی را بدون دلیل حرام نسازد.

مغالطه ‏ى 6: خلط ناسازگارى با مرزشناسى درست

برخی می‌گویند حکم به جوازخوانی، در راستای آموزه‌های اهل سنت است. این سخن گرچه درست است، عمومیت ندارد؛ چرا که شیعه بنای ناسازگاری و لجاجت با اهل سنت ندارد تا هرچه آنان می‌گویند، ما برخلاف آنان حکم دهیم. مشترکات میان این دو فرقه، هم در اعتقادات و هم در مسائل فرعی بسیار است! هرچند برخی از نحله‌های اهل سنت بنای ناسازگاری با مکتب تشیع را دارند.

مغالطه‏ى 7: خلط مفهوم و معنا

در منطق گفتیم میان مفهوم و معنا تفاوت است. برخی از قضایا مفهومی است و معنایی از آن در ذهن مخاطب نیست. برخی از عالمان، تنها مفهومی از غنا و موسیقی در ذهن داشته‌اند و به معنای آن راه نیافته‌اند. آنان با صوت و صدا در حد کتاب‌های لغت آشنا بوده و این موضوعات را از نزدیک ندیده و با آن به طور ملموس برخورد نداشته و به‌خاطر صفا و طهارتی که داشته، از این مسائل به‌دور بوده‌اند، از این رو ناشیانه وارد این موضوعات گردیده‌اند. فردی موسیقی‌دان اگر چنین آرایی را تنها از لحاظ شناخت موضوع بررسی نماید ـ نه از جهت حکم فقهی آن که در حیطه‌ی وی از آن جهت که موسیقار است، نیست ـ چنین درمی‌یابد که این آرا فرسنگ‌ها از موضوع صوت و صدا و غنا و زیبایی‌خوانی دور است و ناشیانه از آن سخن گفته شده است؛ چرا که این موضوع، برای صاحب سخن، ناشناخته بوده است.

مغالطه ‏ى 8: خلط دانش عملياتى با دانش محض

بعضی می‌گویند فراگرفتن دانش موسیقی جایز، اما عملی نمودن آن حرام است. این سخن درست نیست؛ زیرا نوازنده‌ای که می‌خواهد آکاردئون یاد بگیرد یا نی بزند، تا آلت موسیقی را به دست نگیرد و آن را ننوازد، نمی‌تواند چیزی یاد بگیرد و خواننده‌ای که می‌خواهد دستگاه چارگاه، سه‌گاه، شوشتری، حجاز یا ابوعطا را یاد بگیرد، باید چیزی بخواند، وگرنه چگونه آن را فرا بگیرد. افشاری درآمد، عراق، اوج، ریز و سپس درآمد دارد. سه‌گاه هم همین‌طور؛ حسینی دارد، راجعه دارد، عشاق دارد، ریز دارد و درآمد دارد و هر دستگاهی برای خود قانونی خاص دارد که باید در مرحله‌ی عمل، بین آن تمایز گذاشت. موسیقی علم محض و دانشی ذهنی، تجردی و تئوری صرف نیست و زمینه‌های عملی قابل تحقق دارد. خواننده یا نوازنده با توجه به موضوع موسیقی که هنر صوت انسان و پنجه‌های اوست می‌خواند و می‌نوازد تا موسیقار شود و کسی به یک بار تمرین، موسیقار نمی‌شود، بلکه باید بارها و بارها خواند و نواخت تا بتوان دستگاهی را یاد گرفت یا صوتی موزون را نواخت.

مغالطه ‏ى 9: استثناى امر ذاتى از ذات

با ثبوت حرمت چیزی، این حکم در همه جا ثابت است؛ مگر آن که دلیل خاصی که دارای ملاک باشد، تفاوت میان دو مصداق از یک کلی را تبیین نماید. بنابراین عنوان «مستثنیات غنا» برای کسانی که اصل غنا را حرام می‌دانند، تعبیری اشتباه است. وقتی کسی قائل شود غنا به صورت ذاتی و مطلق حرام است؛ یعنی هم‌چون ظلم است که حرمت آن اطلاق دارد و همه‌جایی و همه زمانی و همه فردی است.

مغالطه‏ ى 10: خلط مقام استعمال دوره ‏هاى يك واژه

برخی برای تعریف غنا به لغت‌پژوهان مراجعه کرده‌اند. لغت‌شناسان جز بر گزارش‌گری از موارد کاربرد و استعمال لغات به چیز دیگری اهتمام نداشته‌اند. لغویان در شناخت هویت غنا اختلاف فراوانی دارند، چنان‌که فقیهان نیز چنین می‌باشند. فراوانی اختلاف دیدگاه فقیهان در مسأله‌ای گاه به خاطر تعدد دلیل است و گاه به سبب نبود دلیل. پراکندگی نظرگاه فقیهان در چیستی غنا، از نبود دلیل ناشی می‌شود. تشتت بسیاری که در کلام عالمان دینی است، اجمال و ابهام معنای غنا را می‌رساند؛ از این رو، بعضی برای شناخت غنا، عرف را به میان آورده‌اند. آن‌چه برای این بحث مهم است به دست آوردن ماهیت غنا با صرف نظر از این است که چه چیزی موضوع حکم شرعی و حرمت است، از این رو شاید ماهیت غنا موضوعی باشد اعم یا اخص از غنایی که حکم آن در شرع بیان شده است. باید توجه داشت غنایی که موضوع روایات می‌باشد برای عرف آن زمان معهود و شناخته شده بوده است و غنایی که حرام شده است را باید همان غنایی قرار داد که در عرف خاص خویش معهود و شناخته شده بوده است و شأن نزول روایات نیز همان را مورد نظر دارد و روایات به همان منصرف است؛ یعنی غنای دستگاه جور و ظلم. شأن نزول روایات حرمت غنا و موسیقی به چنین غنا و موسیقی اختصاص دارد و از حکومت دینی و خوانندگان مؤمن و مسلمان که در خدمت ترویج آیین اسلام هستند، انصراف دارد. البته، اگر شرایط زمان صدور روایات در حال حاضر نیز پیشامد نماید و غنا و موسیقی در خدمت دولت باطل قرار گیرد، حرمت آن ثابت است؛ چنان‌چه خوانندگان بیگانه‌نشین که در خدمت استکبار قرار دارند، به عنوان گروه ضربت دنیای سلطه عمل می‌نماید و بدیهی است عمل آنان از عظیم‌ترین گناهان است.

مغالطه ‏ى 11: خلط ميان اثر وضعى با حكم شرعى

میان آثار وضعی و پی‌آمدهای غنا با حکم غنا تفاوت است. برخی فقیهان روایاتی را برای اثبات حرمت غنا و موسیقی آورده‌اند که از عوارض غنا می‌گوید. این روایات از عوارض غنای حرام گفته است نه مطلق غنا و نباید میان این دو موضوع خلط کرد. از آثار وضعی یک چیز نمی‌توان حکم شرعی آن را به دست آورد و تعلیل نیز تا منصوص العله نباشد و در متون معتبر دینی نیامده باشد ملاک و معیار استنباط حکم قرار نمی‌گیرد و میان علت تام و حکمت باید تفاوت نهاد و آن دو را خلط ننمود. فقیه باید ترجمان مدارک و حجج شرعی باشد و با فلسفه و حکمت نمی‌توان حکم شرعی را به دست آورد، بلکه فلسفه و حکمت در تبیین حکم شرعی و ایجاد انگیزه بر عمل با بصیرت و نه از سر تعبد محض کارآمد است، اما فلسفه و حکمت نمی‌تواند مشرع و قانون‌گذار باشد. فقه به معنای فهم است و باید حکم شارع را فهم نمود؛ به این معنا که هیچ حکمی بدون ملاک نیست و کشف آن برای فقیه لازم است تا به فهم کامل دست یابد و این امر بدون توجه به حکمت و ملاک حکم میسر نمی‌شود. اما ملاک، مناط، و فلسفه‌ای که فردی غیر معصوم و فقیه کشف می‌کند، حکم‌آور نیست و نمی‌توان بر اساس آن حکم به حرمت یا حلیت چیزی داد.

مغالطه ‏ى 12: حمل بدون دليل يك پديده بر حيثيتى خاص

نیکویی صوت منحصر به حزن‌آمیز بودن و داشتن تجوید دلنشین نیست. کسی که استغاثه، تضرع و غم دارد، به هنگام خواندن، دارای صدای حزینی می‌گردد. زیبایی صوت می‌تواند برآمده از زنگ صدا و شش دانگ بودن و مایه داشتن آن و نیز زنگار نداشتن صوت و یا به‌خاطر مهارت بر دانش صداشناسی و مراعات سجایای صوت و صدا و موزون بودن صوت و جوهره‌ی قوی داشتن آن باشد و نمی‌شود بدون دلیل، زیبایی صوت را به مورد خاصی حمل نمود.

مغالطه ‏ى 13: خلط ميان صوت و كلام

غنا وصف صوت است، نه کلام. این صوت زیباست که می‌تواند شنونده را به یاد حق اندازد، نه اشعار و دکلمه‌های ناب؛ چرا که در بحث غنا، کلام از محل بحث خارج است و صوت و صدا مؤثر است، ولی برخی، بحث غنا را بر ماده‌ی کلمات برده‌اند.

هم‌چنین این که کدام غنا می‌تواند شنونده را به یاد ملکوت اندازد و کدام دستگاه‌هاست که حق و حقیقت را یادآور می‌شود و کدام دستگاه‌ها او را از وادی حقیقت خارج می‌سازد، مورد تحقیق قرار نگرفته است. غنا چون از مقوله‌ی صوت یا کیفیت صوت است، نه ماده‌ی کلام، قرائت آیات قرآن کریم یا رثا و گریه بر امام حسین  علیه‌السلام، هیچ نقش و دخالتی در آن ندارد.

مغالطه‏ ى 14: خلط ميان معلول‏ هاى مترتب

برخی برای نغمه‌های موسیقی اقسام مختلفی از حزن و ضحک تا گریه و خواب می‌شمرند و می‌گویند همه‌ی آن غناست؛ اما نغمه، حزن یا خواب می‌آورد، بدین صورت که نتیجه‌ی حزن شدید، گریه است؛ همان‌طور که نتیجه‌ی سرور بسیار، خنده است و به طور مستقیم گریه یا خنده از نغمه ظاهر نمی‌گردد.

مغالطه ‏ى 15: خلط ميان چهره ‏هاى تشكيكى حقيقت واحد

تمایزی میان غنا و صوت حسن نیست و نمی‌شود میان حکم آن دو که موضوعی واحد دارد، تفکیک قائل شد. صدای نیکو، نیکو و حسن است و هرچه بر حُسن آن افزوده گردد احسن می‌گردد و از حسن بودن خارج نمی‌شود؛ هرچند صوت داودی باشد. صدای حسن نیز خوشایند می‌باشد؛ خواه حُسن آن پایین باشد یا بسیار و تشکیکی که در آن است، آن را از خوشایند بودن خارج نمی‌سازد؛ اما برخی حُسن پایین صوت را مجاز دانسته و حسن افزون آن را غیرمجاز می‌دانند بدون آن که دلیلی برای این تمایز داشته باشند. البته حسن افزونِ صوت می‌تواند طرب‌انگیز باشد و گاه شنونده را به رقص آورد، اما رقص نیز از آن جهت که رقص است حرام نیست و نمی‌توان آن را دلیل بر حرمت غنا و موسیقی گرفت.

مغالطه‏ ى 16: خلط ميان هيأت تركيبى و اجزاى مؤلف

شماری از فقیهان، اطراب و ترجیع را از آن جهت که از اجزای تألیفی غناست، حرام خوانده‌اند. ما می‌گوییم غنا که همان صوت حسن است و از آن جدایی ندارد، به خودی خود حرام نیست؛ هرچند لذت‌آور، خوشایند و دارای ترجیع باشد؛ زیرا طرب و ترجیع در مدارک ما مورد نهی واقع نشده است و علما آن را از پیش خود و به اعتبار آن که اجزای مؤلفه‌ی غناست، حرام دانسته‌اند.

مغالطه ‏ى 17: جايگزينى معلول در مقام علت

برخی فقیهان حکم به حرمت هر صوتی می‌دهند که طرب‌انگیز باشد، در این صورت، چنان‌چه بلبلی بانگ برآورد و نغمه سر دهد یا صدای شرشر آب به گوش رسد و شنونده را خوشایند باشد و به طرب افتد، شنیدن صدای آن بر وی حرام است. اینان میان غنا و ترجیع تفاوت نهاده‌اند و تنها صوت طرب‌انگیز را غنا دانسته‌اند؛ در حالی که نمی‌شود غنا خالی از ترجیع باشد. اینان می‌گویند غنا هر چیزی است که عرف آن را غنا بداند. مراد آنان نیز غناخوانی اهل لهو و اوباش و اراذل است؛ اما این خواندن اوباش و اراذل نیست که طرب‌انگیز است، بلکه ترجیع و مد صوتی که در نحوه‌ی خواندن آنان است، طرب‌زا می‌باشد، در این صورت آنان چگونه مد صوت و ترجیع را بدون اشکال می‌دانند و طرب‌انگیزی را سبب حرمت غنا می‌شمرند؛ در حالی که با وجود ترجیع طرب‌انگیز ایجاد طرب امری قهری و ضروری است. آنان معلول و طرب را حرام می‌شمرند، نه علت ایجاد آن را.  افزون بر این، آنان خوشامد نفس را دارای اشکال می‌دانند، حال اگر کسی از غیر خواندن نیز لذت ببرد، آیا آن کار اشکال دارد؟ چرا خوشامدیِ نفس حرام باشد؛ در حالی که دلیلی بر اصل حرمت خوشامدی نفس نیست؟

مغالطه‏ى 18: خلط ميان وصف فعلى و فاعلى

برخی میان طرب، اطراب و تطریب قائل به دوگانگی در معنا نشده‌اند. آنان اطراب و تطریب را وصف صوت گرفته و فاعل و قابل آن را لحاظ ننموده و معتقدند مد و ترجیع صوت است که ایجاد طرب می‌کند و تفاوتی ندارد که کسی طرب را به دل وارد کند یا طرب به دل وارد شود؛ در حالی که چنین نیست و تطریب و اطراب وصف فاعلی و طرب وصف فعلی است. طرب به معنای خفت است و اطراب یعنی وارد کردن خفت. اگر طرب به معنی خفت و وصف ریزش دل است، همین معنا در اطراب و تطریب نیز اعتبار می‌شود و ممکن نیست مشتق معنای ماده و اصل خود را نداشته باشد.

مغالطه‏ ى 19: تنوع دادن به حقيقت واحد، بدون فصل مقوّم

برخی برای طرب، حالت‌های مختلفی آورده‌اند و آن را به فرحی و حزنی تقسیم کرده‌اند؛ در حالی که طرب، یک حقیقت بیش‌تر ندارد و طرب چند قسم نیست که معانی مختلف و حالت‌های گوناگونی بپذیرد. طرب جز خوشایندی و سرور چه معنایی دارد. آنان می‌گویند طرب حاصل از شنیدن قرآن کریم اشکال ندارد، اما در غیر قرآن کریم اشکال دارد. طرب حقیقت  واحدی است و نمی‌شود یک قسم آن را بدون اشکال و قسم دیگر آن را دارای اشکال دانست. آنان می‌گویند غناخوانی اهل فسق حرام است؛ در حالی که اصل و ذات غنا را حرام می‌دانند. از نظر آنان، اگر کسی چنان زیبا قرآن بخواند که همه بی‌هوش شوند، به او نمی‌گویند وی غنا خوانده است؛ چرا که غنا حرام است، ولی آن‌چه این فرد می‌خواند غنا نیست و حتی اگر به طرب نیز بیاید، اشکال ندارد و خوشامدی که موجب حرمت است چیز دیگری است که ویژه‌ی اهل لهو و فسق است. آنان مدعی هستند قرائت نیکوی قرآن کریم غنا نیست و قرائت قرآن کریم طرب‌انگیز نمی‌شود و حتی اگر قرائت چنان نیکو باشد که به انسان حالت خوشایندی دست دهد، باز حرام نیست؛ چرا که طرب معانی مختلفی دارد و طرب فرحی، سروری، حرکتی و شوقی از معانی آن است که هیچ یک حرام نیست، بلکه طرب حرام، خوشایندی ویژه‌ای است که از شنیدن صدای همانند عود و نی حاصل می‌شود، ولی شنیدن قرائت قرآن کریم چنین طربی را بر نمی‌انگیزد و اگر امام سجاد علیه‌السلام چنان می‌خواندند و حالت خوشایندی بسیاری به دیگران دست می‌داد که مدهوش می‌شدند، اشکالی ندارد.

مغالطه ‏ى 20: جامع نبودن تعريف

برخی غنا را مد صوت بدون دخالت قید طرب در حقیقت آن می‌دانند و همان را حرام می‌شمرند. بر اساس گفته‌ی آنان، گفتن اذان به سبک معمول و با صدای خوش باید حرام باشد؛ زیرا صدا در اذان کشیده می‌شود. اینان صوتی را مباح می‌دانند که ترجیع در آن نباشد و در تفسیر معنای ترجیع، تصریح می‌نماید که صدا در گلو چرخانده نشود؛ در حالی که ترجیع تنها با  چرخاندن صدا در گلو ایجاد نمی‌شود و برای نمونه مد در «ولا الضالین» می‌تواند از نواجذ ثنایا چرخانده شود و دارای ترجیع گردد. ترجیع‌های حجاز مستقیم، و ترجیع‌های چارگاه شکسته است و تعریف آنان، ترجیع «ولا الضالین» را شامل می‌شود. این تعریف، از ترجیع عربی غفلت دارد، یا آن را نمی‌شناسد. نتیجه‌ی چنین بیانی این است که ایجاد و استماع کم‌ترین صوتی حرام است و به عبارت دیگر باید گفت بهتر است برای گریز از غنا، از هرگونه صوت و صدایی دوری نمود و از آن پرهیز داشت. این نقد به متن زیر نیز وارد است:

«اهل موسیقی، [موسیقی را] که در لغت یونانی به معنای الحان است، چنین تعریف کرده‌اند که: نغمه، صوت و آوازی است واحد موزون، یعنی آن که متناسب باشد فقرات منفصله‌ی آن، و میان نغمات منفصله، درنگی واقع شود در زمانی محسوس. و آن صوت را حدّی خاص بوده باشد از زیر و بم و میل طبع به سوی آن بوده باشد... و شک نیست که بنابر این بدون ترجیع، صوت‌پذیر نیست هیچ صوت حسن موزونی... . ترجیع، آواز را در حلقوم یا خیشوم گردانیدن است. و مراد جمعی از اهل لغت، مثل ابن اثیر که در نهایة گفته: غنا، آواز پی هم بلند کردن است و همین ترجیع است. چنان که گفته: «کل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء». و تصویر ترجیع بدین روش کرده‌اند که کسی صوت را بلند کرده چنین گوید اآاآاآ. چنان‌که آواز قُمْری و کبک و دیگر طیوری که صوت آن‌ها فقره فقره پی در پی است. و در اصطلاح خوانندگان، ترجیع را تحریر گویند».

مغالطه ‏ى 21: خروج موضوعى و اهمال در موضوع ورودى

برخی ذات غنا را از آن جهت که غناست حرام نمی‌دانند، بلکه حرمت غنا را از باب لهو ثابت دانسته‌اند. بر اساس این نظر، اگر غنا با لهو برابر باشد، غنا حرام است و چنان‌چه غنا اخص از لهو باشد؛ غنای لهوی حرام است و چنان‌چه اعم از آن باشد، غنای غیر لهوی حلال و غنای لهوی حرام است. البته موضوع سخن در غنا و موسیقی، ذات غناست که آیا غنا از آن جهت که غناست مباح است یا حرام و این که لهو امری حرام است و غنا از آن جهت که لهو است،  حرام می‌باشد، خارج شدن از موضوع بحث است. هم‌چنین آنان می‌گویند لهو اگر باطل باشد، حرام است، اما هر باطلی حرام نیست، از این رو لهو باطل اهل فسق را حرام می‌دانند. آنان می‌گویند غنا امری غیر از آن‌چه در مجالس اهل فسق جریان دارد نیست و به چنین چیزی غنا گفته می‌شود. در نتیجه، اگر قرآن کریم با لحن و غنای اهل فسق خوانده شود، حرام است؛ و به تعبیر دیگر، آوازِ فسقی است که حرام است و ترجیع داشتن آن و نیز طرب‌انگیز بودن و شادی‌بخش بودن را سبب حرمت آن قرار نمی‌دهند. علت حرمت لحن فاسق نیز این است که غفلت و گمراهی می‌آورد و اندراس دین را در پی دارد و ترویج باطل است و فساد و انحراف به همراه می‌آورد، ولی لحن داودی، لحن نیکوی امام حسن علیه‌السلام و لحن قرآن کریم و لحن مؤمنان هیچ اشکالی ندارد و می‌تواند چنان به غنا بخواند که صدای اهل فسق را به محاق برد.

از اینان باید پرسید فسقی بودن آواز چگونه کشف می‌شود، آیا خواندن در دستگاه خاصی مانند چارگاه، سه‌گاه، ماهور یا شوشتری دستگاه ویژه‌ی اهل فسق است و خواندن در آن حرام است یا شناخت آن ملاک دیگری دارد، آنان در این زمینه چیزی نمی‌گویند؟ هم‌چنین چنان‌چه لهو از آن جهت که لهو است ملاک حرمت غنا قرار گیرد فسق و عدل در آن دخالتی ندارد و نیازی به بحث از آن نیست، ولی چنان‌چه «لحن فاسق» موضوع سخن قرار گیرد، تفاوتی میان صوت لهوی و غیر لهوی نیست و صوت فسقی؛ خواه لهوی باشد یا غیر لهوی حرام است و نباید میان این امور دچار خلط شد.

هم‌چنین با توجه به صوت بودن غنا و نیز لهو بودن آن‌چه که می‌تواند در کلام ظهور داشته باشد، گاه صوت و کلام، هر دو، غیر لهوی و گاه هر دو، لهوی و در برخی موارد نیز صوت غیر لهوی و کلام لهوی و گاه نیز برعکس است و صوت لهوی و کلام غیر لهوی است. این فقیهان به چنین تقسیمی توجه نداشته‌اند.

هم‌چنین آنان که از اهل فسق سخن می‌گویند آیا صوت و صدای آنان را موضوع حکم قرار می‌دهند یا خود افراد را؟ بر این پایه، اگر فرد فاسقی که در کنار انجام گناهان بسیار به غنا می‌خواند، در مرگ پدر خود به دور از هر لهو و فسقی روضه بخواند، آیا خواندن وی حرام است؟ آیا ملاک حرمت در این فتوا، انسان‌ها هستند یا لهو بودن آن یا از آن جهت که فسق است و غنا برای گروه فاسقان شناخته می‌شود؟

مغالطه‏ ى 22: خلط ميان نتيجه و ابزار تحقق آن

میان لهو و آلت بودن برای لهو باید تمایز قائل شد. آلت برای لهو بودن حرمت ذاتی ندارد. نمونه‌ی آن صید لهوی است که از باب کشتن موجودی زنده حرام است و شکارچی می‌خواهد با حیات‌کشی لذت ببرد، و این امر نوعی سادیسم و دیگر آزاری است که قساوت قلب به همراه دارد و نیز انقراض نسل حیوانات و تخریب محیط زیست را موجب می‌شود. شکار حیوان از آن

جهت که حیوان، آلت لهو است، حرام نشده است؛ چرا که می‌شود حیوان را آلت لهو قرار داد و با او بازی کرد؛ زیرا آلت لهو بودن، دلیل بر حرمت ندارد، بلکه کشتن موجود زنده بدون غرض درست است که حرام می‌باشد. پدید آمدن چنین مشکلاتی در فقه به سبب نداشتن شناخت کافی از موضوع و نشناختن ملاک حکم است. لهو از آن جهت که لهو است حرام نیست؛ از این  رو، لهو بودن غنا و موسیقی نمی‌تواند سبب حرمت آن گردد.

مغالطه‏ ى 23: استعمال واژه‏ ى اعم در مقام خاص

برخی می‌گویند غنا بر دو قسمِ حق و باطل است. اگر گفته شود مراد از «باطل»، وصف به حال متعلق موصوف است؛ یعنی غنای باطل به اعتبار گناهان جانبی است که باطل است، نه به ذات، می‌توان گفت غنا از آن جهت که غناست، حرام نمی‌باشد. ضمن آن که هر باطلی حرام نیست و از تعبیر غنای باطل، نمی‌شود غنای حرام را منظور داشت. هم‌چنین آیا مراد از باطل، باطل لهوی است یا غیر لهوی، یا لهویِ باطل است یا خیر، نیازمند به تبیین دارد تا خلط نگردد.

مغالطه‏ ى 24: بزرگ ‏نمايى و ارزش ‏آفرينى با تكرار تقليدى

برخی کتاب‌های فقهی به تقلید از پیشینیان و تکرارنویسی مبتلاست. این تقلید و تکرارها گاه شهرت فتوایی را به وجود آورده است، ولی ارزش چنین شهرتی با ارزش تقلید برابر است، نه با ارزش اجتهاد در متون دینی. ارزش تابعیت در فقه تنها همان ارزش فقیه مستقل را دارد و یک فتوا شمرده می‌شود نه فتاوای گروهی از فقیهان و مخالفت با یک فتوای مستقل و تابعانی که دارد، مخالفت با شهرت فتوایی نیست، بلکه اختلاف دو فقیه در اجتهاد است. نقد دلایل یکی از فقیهان مستقل، کافی است تا به نقد انبوهی از کتاب‌های فقهی تابع منجر شود که دلایل مطرح وی را بازنویسی کرده‌اند. فقه‌نوشته‌های جناب شیخ انصاری، بیش‌تر این کتاب‌ها را در بحث‌هایی که این شیر بیشه‌ی فقاهت ارائه داده است، از جهت مبنایی، ارزیابی و نقادی کرده است. شیخ انصاری رحمه‌الله را باید به حق پهلوان میدان فقه و نابغه‌ی آن تا این زمان دانست و دیگران از  سفره‌ی اوست که ارتزاق کرده‌اند و برخی با مطالب اوست که موج‌سوار و شهره شده‌اند. ظاهرگرایی و چیرگی اخباریان در سده‌های نخست، به فقه حالت تعبد و بسته بودن نقل فتوا و عبارت و نداشتن روحیه‌ی تحقیق و موشکافی مسائل را تحمیل کرده است و فقیهانی مقلد و ظاهرگرا را پدید آورد. اما در سده‌های اخیر به‌ویژه با ظهور یلی چون شیخ انصاری و رشد علم اصول و چیرگی عالمان اصولی بر حوزه‌های علمیه و روی آوردن بیش‌تر فقیهان به دانش اصول، روح منطقی در میان آنان رشد نمود تعبد تقلیدی و نقل افراطی، جای خود را به تحلیل منطقی و عقلی داد تا جایی که فقه به دست فقیهی چون جناب شیخ انصاری به اوج توان‌مندی خود نزدیک شد و این اصولیِ توانمند و فقیه پژوهشی و ماهر، شیوه‌ی تحلیل روایت و فتوا را در فقه نهادینه نمود. جناب شیخ با آن که روح تعبد داشته است، این روحیه موجب نگردید ایشان هرچه را که دیگران فتوا داده‌اند، به تقلید، روی چشم بگذارد و آن را از سر تقلید ـ و نه تحقیق ـ بپذیرد. بلکه ایشان، آیات، روایات، فتاوا و دلایل ادعایی را با ذهن منطقی خود بررسی می‌نموده است، از این رو، موقعیت ممتازی را در میان فقیهان دارا گردیده است؛ به گونه‌ای که هنوز بعد از گذشت بیش از دویست سال از درگذشت ایشان، کتاب‌های این عالم بزرگ و بزرگوار، متن درسی و مصدر تحقیق برای حوزه‌های علمیه است.

به هر روی، بررسی کلمات فقیهان این نکته را آشکار می‌کند فرهنگ دینی ترسیم شده از ناحیه‌ی آنان در غنا و موسیقی به صورت غالبی ظاهرگرایانه و برخلاف ترسیمی است که شریعت از آن ارائه می‌دهد. این امر به دلیل نداشتن تحقیق‌های عمیق و موضوع‌شناسی دقیق یا ضعف نفس در مخالفت با جریان غالب و مشهور و تقلیدگرایی و پی‌آمد آن، تعصب‌های غیر علمی می‌باشد.

متأسفانه تمسک به اجماع‌های نامعتبر و شهرت فتوایی در بیش‌تر تحقیقات فقهی دیده می‌شود. برخی از این پژوهه‌ها حتی با در دست داشت دلیل، توان انتخاب گزینه‌ای مخالف با احکام مشهور را ندارند و برخی رأی و نظر اجماعی را که مدارک آن موجود است، برمی‌گزینند؛ آن هم احکامی که دلیل مستند و متقن دینی از کتاب و سنت ندارد و چه بسا برخی بر فقیهان دلیل‌محور که اجماع غیر قدمایی یا قدمایی مدرکی و شهرت را حجت نمی‌دانند، خرده می‌گیرند و می‌گویند نظری خلاف مشهور آورده است. این در حالی است که محققان در حوزه‌های مختلف علمی، نظرگاه و تئوری علمی خود را با همت و تلاش بسیار و با صرف وقت فراوان، خالی از شک و تردید ارائه می‌دهند و نظرگاه‌های دیگر عالمان را به پژوهش می‌گذارند و بزرگی گذشتگان، مانع از تحقیق و نقد عالمانه‌ی دیدگاه‌های عرضه شده توسط آنان نمی‌گردد. این امر در حوزه‌های علمیه که با مباحث بسیار مهمی ارتباط دارد، که هم در دنیا و هم در آخرت، برای مردم دارای نقش اساسی است، اهمیت مضاعفی می‌یابد.  دانشمندان تجربی و انسانی در تحقیقات علمی خود، هیچ گاه اجماع عالمان و شهرت نظریه‌ای را دلیل بر صحت و درستی آن نمی‌دانند و متد علمی را در پژوهش‌های خود مراعات می‌نمایند. این امر، در حوزه‌های فقهی چنین نیست و بسیاری از آنان، به تقلید از پیشینیان به حکمی فتوا می‌دهند. فتوایی که پشتوانه‌ای جز ادعای اجماع ـ آن هم اجماعات مدرکی ـ و شهرت فتوایی ندارد. البته اجماع قدمایی غیر مدرکی که حاکی از وجود دلیل برای فقیهان عصر اول غیبت کبراست، معتبر می‌باشد، اما غیر از آن، اجماع معتبری وجود ندارد.

هم‌چنین فقیه نباید سلیقه و استحسانات نفسانی خویش را در استنباط حکم شریعت دخالت دهد. جای آن دارد پژوهش و تحقیقی جامع این مسأله را بررسد که داده‌های فقه مکاتب و مدارس مختلف و نیز فرهنگ‌ها و اماکن متفاوت چه مقدار از آن محیط تأثیر گرفته است. فقیه باید قدرت اراده در گزینش گزینه‌ی صحیح و هماهنگ با شریعت را داشته باشد و آن‌چه را که  فرهنگ قرآن کریم و سنت عصمت می‌باشد ترجمان گردد و در فتاوای خود بیاورد، وگرنه سخن وی وجاهت شرعی ندارد.

ما در این کتاب، حکم غنا و موسیقی را بر اساس متن قرآن کریم و روایات بیان داشتیم؛ چرا که اولین و بهترین کار این است که  ابتدا حکم را از صاحب شریعت خواهان باشیم. ما بر این باوریم که فقیه، در اجتهاد از منابع شرعی، آهنگ آن را دارد که نگره‌ی دین را به دست آورد، نه این که در پی گفتنِ کلام خود باشد. مجتهد ترجمانِ صادقِ دین است. او باید بتواند سوگند یاد نماید تمام قدرت و توان خود را برای کشف احکام الهی به کار برده و چنان‌چه موردی را به خطا رفته، از توان او خارج بوده، که در این صورت، خداوند او را معذور می‌دارد. اگر کسی بخواهد چهار فصلی زندگی کند و در هر فصلی به گونه‌ای و روزی عسری و سختگیر و در فصلی دیگر، یُسری و آسان‌گیر باشد، خود را دلال مظلمه‌ی مردم می‌نماید و پاسخی برای فردای خود در پیشگاه

خداوند نخواهد داشت. مجتهد باید فهم خود از دین را بیان کند و در بررسی علمی، نظام‌مند باشد و از فرایند اجتهاد و نظام استنباط حکم دور نگردد و به تعصب، خشک‌مزاجی یا اهمال و التقاط نگراید، وگرنه حرامی را حلال، یا حلالی را حرام خواهد ساخت.

مغالطه ‏ى 25: مغالطه‏ ى عصبانى شدن به جاى بحث علمى

برخی سیاست ظاهرگرایی، دگم‌اندیشی و مغالطه‌ی «عصبانی شدن» به جای بحث علمی و ارایه‌ی داده‌های تحقیقی، و فریاد برآوردن را در بحث موسیقی و غنا پیش می‌گیرند. آنان به‌جای بحث علمی، چماقی به دست می‌گیرند و از بی‌احترامی  فروگذار نمی‌کنند و مخالف خود را غافل و گمراه می‌خوانند و سخن از در خطر بودن دین با پیدایش این افکار سر می‌دهند. البته فرد عصبانی چندان بر خود چیره نیست تا بتواند تصمیم درستی بگیرد و ظرایف علمی را دقت کند یا به‌درستی سخن گوید. باید گفت چنین دفاعی از دین مرام دینی نیست و دین هیچ گاه با آن همه بزرگی، جوانمردی و عظمت خویش، به کسی ناجوانمردی نمی‌کند. البته غیرت دینی را نیز باید در جای خود داشت و نه علیه فرزانگان و فرهیختگان دینی. وجود چنین رویکردهایی در مباحث علمی، نه تنها حوزه‌ها را علمی نمی‌سازد، بلکه فضا را برای فعالیت عالمان آزاداندیش و تولیدگران دانش و ایده‌های نو نیز محدود می‌سازد. بدتر آن که نتیجه‌ی دگم‌اندیشی و مزاجی سخن گفتن این می‌شود که مردم را نسبت به دین بدبین خواهد ساخت و آنان با گذشت زمان و با پیشرفت علم و یا تهاجم فرهنگ‌های مختلف ضد دینی، به تقلید از خود و عمل به آن‌چه خود در می‌یابند وادار می‌شوند و برای نمونه در مورد موسیقی مردم از همه گونه موسیقی بهره می‌برند، بدون آن که فتاوایی تحریم آن را لحاظ دارند. به امید روزی که دولت کریمه‌ی عشق، منجی موعود، تمامی ناسوتیان را رهبری نماید.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است