رابطهٔ ولایت با چهرهٔ فرقانِ قرآن کریم
«فرقان»
یکی از نامهای
قرآن کریم میباشد؛
چنانکه خود
میفرماید: «وَأَنْزَلَ
الْفُرْقَانَ».
فرقان به
معنای تفریق و
جدا کردن است.
زبور، صحف و
تورات عهدهدار
تفریق بوده
است و قرآن
کریم هم تفریق
است و هم جمع.
تفریق است به
این معنا که
چهرههای
حادث و
فناپذیر را
حکایت میکند
و چنین نیست که
قرآن کریم
تنها از امور
ماندگار و جاوید
بگوید.
قرآن عظیم
همانطور که
جسد و روح
دارد، دارای
ظاهر و باطن
نیز
هست. آنچه از
الفاظ و
عبارات آن
فهمیده میشود
ظاهر آن است،
اما
آنچه از
اشارات آن به
دست میآید که
هماهنگ با
الفاظ است و
ظاهر
مؤید آن میباشد،
باطن قرآن
نامیده میشود.
هرچه انسان به
باطن قرآن دسترسی
پیدا کند او
را به باطنی
دیگر راهنمایی
میکند تا آنجا
که
حضرات
معصومین علیهمالسلام
فرمودهاند:
«ولبطنه بطن
إلی سبعة
أبطن».
«فرقان» به
اعتبار چهرهٔ
تفریق و باطن
قرآن کریم بر
آن اطلاق میشود؛
باطنی که
گویای «ولایت»
میباشد. به
قرآن کریم از
حیث باطن ولایی آن،
عنوان «فرقان»
داده شده و
حکایت از «حقیقت
باطنی» آن
دارد.
نسخ در
آیات از باب
تفریق و چهرهٔ
فرقان آن است؛
همانطور که صحف،
تورات و انجیل
برای زمانی
محدود نازل
شده است. امور نسخپذیر
و فانی با
امور جاوید
قرآن کریم
تناسب سه به
هفتاد را
دارد.
قرآن کریم
کتاب جمع است
که میفرماید:
«وَلاَ
رَطْبٍ وَلاَ
یابِسٍ
إِلاَّ فِی
کتَابٍ
مُبِینٍ».
اما کتاب
تفریق هم هست
و همین سبب میشود
آیات محدودی
نسخ شود. نسخ
بر دو قسم
نوشتاری و
غیرنوشتاری
است. آیاتی که
از پدیدههایی
میگوید که
توان استمرار
ندارد و بعد
از مدتی که از
ظهور آن میگذرد
فنا میپذیرد
از این قسم
است. عمر
تمامی پدیدهها
از قرآن کریم به
دست میآید.
دانشمندان
عمر یک درخت
را از خطهای
آوندی آن به دست
میآورند و
اولیای خدا
عمر همان درخت
را از قرآن کریم
برداشت میکنند.
«تفریق»
چهرهٔ باطن
قرآن کریم و
وجه «ولایت»
است. ولایت در قرآن
کریم پنهان
است و سه آیهای
که از فرقان
میگوید به
عنوان مستوره آمده
است. تمام
آیات قرآن
کریم وصف
تفریق دارد،
ولی استخراج تفریق
کار مشکلی
است. برای
نمونه، قرآن
کریم منشأ پیدایش
جن و انس را
بیان میدارد
و میفرماید:
«خَلَقْتَنِی
مِنْ نَارٍ
وَخَلَقْتَهُ
مِنْ طِینٍ».
ولی از
مبدء آفرینش
فرشتگان که
نور است چیزی
نمیگوید.
فرشتگان از
نور خمسهٔ
طیبه
علیهمالسلام
آفریده شدهاند
و این امر
ولایی به ظاهر
قرآن کریم نمیآید
و در آن پنهان
است؛ چرا که
بحث ولایت
قابل بیان
نیست و نمیشود
ولایت را ظاهر
کرد و برای
نمونه گفت
فرشتگان از
نور آفریده شدهاند؛
چرا که بیان
به این مقدار
ناقص است و
مراد، نور
مبارک پنج تن آل
عبا
علیهمالسلام
است؛ برخلاف مرتبهٔ
جمعیت که قابل
بیان و امری
عمومی و
همگانی است.
باب ولایت
در فرقانِ
قرآن کریم
پنهان است و
این باب است
که سر بر باد
میدهد و تنها
اولیای خدای
متعال هستند
که از آن خبری
دارند. ما حضرت
امیرمؤمنان علیهالسلام
و حضرت زهرا
علیهاالسلام
را از این
جهت، مظلوم میدانیم؛
زیرا فرقان
هستند. بابی
که مردودی بسیار
دارد. امام
باقر
علیهالسلام
میفرماید:
«ارتدّ النّاس
بعد رسول
اللّه إلاّ ثلاثة
نفر» همان
تفاوتی که
میان روش
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
است که همه را
حول پرچم لا
اله الا اللّه
جمع میکرد با
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام
که فصل خطاب
است و تنها سه
نفر را در آزمون
خود پذیرفتند
میان «قرآن» و
«فرقان» نیز
وجود دارد،
اما این که
قرآن کریم به
قرآن بودن خود
اهتمام دارد و
آن را تبلیغ مینماید
به این معناست
که وحدت، همبستگی
و جمع را ارج
مینهد و
فرقان، تفرقه
و جداسازی را خط
مشی عمومی خود
نمیخواهد.
همانگونه
که
امیرمؤمنان علیهالسلام
فصل خطاب و
فرقان میباشند،
قرآنکریم
نیز کتاب
فرقان است:
«وَبَینَاتٍ
مِنَ الْهُدَی
وَالْفُرْقَانِ».
فرقان بودن
قرآن کریم
موجب میشود
ظالمان به
گمراهی کشیده
شوند. همانطور
که پیامبر
اکرم
صلیاللهعلیهوآله
فرمودهاند:
«رُبَّ
تالِ القُرآن
و القُرآن
یلعَنُه».
ـ چه بسا
تلاوتکنندهٔ
قرآن، در حالی
که قرآن او را
لعن میکند.
قرآن کریم
تنها برای
آنان که دلهای
صافی دارند
سودمند و
مصداق «هُدًی
لِلنَّاسِ»
است. قرآن
کریم چون
دارای عقل و
شعور است، هر
کس با او تماس
برقرار میکند
از نیت و
ارادهٔ قلبی
او آگاه است و
بر این اساس،
هر کس با اعتقاد
و اخلاص، خود
را برای
استفاده و
هدایت در محضر
قرآن کریم قرار
بدهد و با
یقین به این
که قرآن هادی،
مربی، معلم و
طبیب همهٔ دردهاست،
قرآن مجید نیز
راه مستقیم
هدایت را به
او نشان میدهد:
«هُدًی
لِلْمُتَّقِینَ»؛
ـ برای
صاحبان الهام
و التفات،
رهنمود است.
ولی اگر
کسی از طریق
نفاق و با شک و
تردید با قرآن
کریم معامله
کند، قرآن نیز
نتیجهٔ عمل او
را به خود باز
میگرداند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
فرمود:
«من جعله
أمامه قاده
إلی الجنّة،
ومن جعله خلفه
ساقه إلی النّار»؛
ـ آن که
قرآن کریم را
راهنمای خویش
قرار دهد، قرآن
کریم او را به بهشت
رهنمون شود و
هر کس که آن را
پشت سر اندازد،
قرآن کریم او
را به جهنم
درآورد.
به هر
روی، قرآن
کریم حقیقتی
است که باید
آن را در
خانهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام
جستوجو
نمود؛ چرا که
اهل بیت
علیهمالسلام
«من خوطب به» و طرف
خطاب قرآن
کریم هستند.
حدیث ثقلین
بهترین گواه
است که قرآن کریم
را باید در
کنار اهل بیت علیهمالسلام
و با آنان
سراغ گرفت؛ به
این معنا که تمسک
به عترت، تمسک
به کتاب الهی
دانسته میشود
و کتاب و عترت هر
دو در قیامت
به حضرت رسول
اکرم
صلیاللهعلیهوآله
عرضه میگردد:
«همانا من
در میان شما
دو چیز بر جای
میگذارم که
تا زمانی که
به آن تمسک میجویید
گمراه
نخواهید شد:
کتاب خدا و
عترتم که اهل
بیت من هستند؛
زیرا خدای
لطیف و آگاه
به من پیمان
داده که آن دو
از هم جدایی
نپذیرند تا در
حوض کوثر بر من
وارد شوند، مانند
این دو (انگشت
که با هم
برابرند) و دو
(انگشت سبابهٔ
خود را به هم
چسباند) و نمیگویم
مانند این دو
انگشت (و
انگشت سبابه و
وسطی را به هم
چسباند. (این
دو با هم
برابرند و چنین
نیست که) یکی
بر دیگری پیش
افتد؛ پس به
هر دو امر چنگ
زنید تا
نلغزید و گمراه
نشوید، و بر
آن دو پیشی
نگیرید که
گمراه میشوید».
کتاب و
عترت ظهور
فعلی و در قوس
نزول، نازلهٔ وجود
نورانی و مبارک
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
هستند که در
قوس صعود به
آن حضرت ورود
دارند و این
به آن معناست
که باطن آن
حضرت و دیگر
حضرات اهل بیت
عصمت و طهارت علیهمالسلام
بلندتر و ژرفتر
از باطن قرآن
کریم است.
«ولایت» حضرات
چهارده معصوم
در راستای
بلند آن، همان
ظهور و بروز
در ساحت ذات
وجود و تجلیات
ذاتی، صفاتی و
فعلی حضرت حق
تعالی است.
هویتی دور از
تعین که فراتر
از هر مرتبه
است و مقامات
معنوی آن حضرات علیهمالسلام
تا هویت برتر
از مقام و
رتبه پیش رفته
است و برای
همین است که
قرآن کریم با
همهٔ عظمت و
بلندی که دارد
شرح برخی
کمالات حضرات
چهارده
معصوم
علیهمالسلام
است، نه تمامی
آن.
«ولی» کمّل
الهی کسی است
که روح بیتعین
او آیینهدار
طلعت ذات است
و برتر از
ظهور هر اسم،
صفت و جلوههای
آن است؛ هرچند
از اسما و
صفات الهی نیز
جدایی ندارد و
تعین هر اسمی
ظهور تعین
اوست و برای
همین است که باطن
وی بالاتر از
قرآن کریم
است.
البته
مقامی که «ولی»
الهی داراست
نه اسمی دارد،
نه رسمی، نه
به بیانی میآید،
نه خردی آن را
در مییابد و
هر اشارهای
به آن نیز چون
مقام مُظهری
حضرت حق در لا
تعین و تعین
ربوبی وی،
کاستن از این
مقام است.
صاحبان
این مقام،
اولیای
چهارده معصوم علیهمالسلام؛
یعنی خمسهٔ
طیبه
علیهمالسلام
و تسعهٔ ثانیه علیهمالسلام
هستند
که مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله
نفس حیدری علیهالسلام
و حضرت مولا علیهالسلام
نفس مقام
ختمی
صلیاللهعلیهوآله
است. حضرت
امیرمؤمنان علیهالسلام
ختم همهٔ
آنان
علیهمالسلام
و حضرت قائم
آل محمد (عجل
اللّه تعالی
فرجه الشریف)
ختم ولایت
حیدری
علیهالسلام
به شمار میروند.
اگر
بخواهیم
رابطهٔ قرآن
کریم با اهل
بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام
را در یک کلمه
توصیف
نماییم، باید
به تعبیر شاعر
قدسی زبان
بگوییم:
قرآن
تمام وصف کمال
محمد است
صل
علی محمد و آل
محمد است
راهیابی
به باطن آیات
قرآن کریم در
حوزهٔ «تأویل»
است که توان یافت
حقایق پنهان
قرآن کریم را
میدهد. تأویل
بعد از تفسیر
قرار دارد.
باطن قرآن
کریم برای هر
وصولیافتهای
مراتبی دارد،
گذشته از آن
که قرآن کریم،
خود مواقف و
بواطنی دارد
که در تیررس
همگان قرار
نمیگیرد و مواقفی
نیز دارد که تیررسی
ندارد، جز
برای آنان که
از دیار ملکوت
میباشند و از
مبدء وحی، آب
زلال نوشیدهاند؛
اگرچه قرآن
کریم برای هر انسان
و اندیشمند
عاقل و دانایی
آبشخوری باز دارد
که هیچ کس از
آن بیبهره
نمیباشد؛
چنان که میفرماید:
«وَلَقَدْ
یسَّرْنَا
الْقُرْآَنَ
لِلذِّکرِ فَهَلْ
مِنْ
مُدَّکرٍ».
ـ و بهقطع
قرآن را برای
یاد کردن آسان
کردهایم؛ پس
آیا
ذکرپردازی هست؟!
تأویل
دامنهای
گسترده دارد
که باید بخشی
مستوفا در فصلهایی
بس بلند گشوده
شود تا اهل آن
به جایی برسد.
در این باب،
کلمات حضرات معصومین
علیهمالسلامنسبت
به بطون قرآن کریم
و گفتار
عارفان واصل و
رسیده و اندیشمندان
محقق از
عالمان ربانی
و دیگر اسرار
مکتوم و مکنون
آن را باید با
کمال دقت مطرح
کرد و حقیقت
را در میان آن
جستوجو نمود
تا از حقایق
غیر متناهی
این رمز خلقت
و کیمیای سعادت
به قدر توان و
طاقت بهرهٔ
کافی برد که
استفاده از
این گونه
حقایق قرآنی
جز برای
اولیای الهی و
علمای ربانی
هرگز میسر نمیباشد
و باید با
صفای باطن و
عنایت حق آن
را دنبال
نمود.
در زمانهٔ
غیبت که شب
تاریک فتنهها،
مردمان را در
خود گرفته است
و مردمان با
شور، احساس و
عاطفه بر حول
عَلَمهای
برافراشته
گرد میآیند؛
اما شک از هر
ناحیه به آنان
هجوم میآورد،
تنها ماه
منیر، قرآنکریم
است که میتواند
سِمَت رهبری و
هدایت داشته
باشد. قرآنکریم
در این سیاهی
تاریکی در
صورتی میتواند
راهبر باشد که
در آن تدبر و
دقت گردد و به
حقیقت آن راه
برده شود.
درست است
که صرف توانایی
بر قرائت قرآن
کریم موهبتی
بزرگ است، ولی
نیل به «حقیقت» قرآن
کریم و چهرهٔ
ولایی و حیث
فرقان آن است
که میتواند
فرد را از کورهراههای
گمراهی
برهاند. تمسّک
به قرآن کریم
در صورتی باعث
نجات انسانها
میگردد که در
آن تمسک و
پیوند، روح و
جان انسان با
حقیقت قرآن کریم
و ولایت و
فرقان آن
سنخیت بیابد و
باطن و معنای
قرآن، آمیخته
با جان و
ملکات نفسانی
انسان شود و
حالات درونی و
خصلتهای
روانی انسان
با معانی و
حقایق قرآن
مجید مطابق و
موافق باشد.
آن هنگام است
که انسان به
قرآن کریم متمسّک
شده و در
مقابل هر آفت
و انحرافی نفوذناپذیر
میشود.
به هر
روی، برای فهم
ظاهر قرآن
کریم باید از
طریق مخصوص آن
وارد شد که
عبارت است از
«اتصال به ولایت»؛
چنانکه در
قرآن کریم
آمده است:
«وَأْتُوا
الْبُیوتَ
مِنْ
أَبْوَابِهَا».
ـ خانهها
را از ورودگاه
آن بیایید.
و روایت
آن را چنین
تفسیر میکند:
«أنا
مدینة العلم
وعلی بابها».