نقش استادمحوری در دانش تفسیر
در تفسیر، باید
به کشف و فهم
مراد گفتهپرداز
رسید. فهم
مراد امری
متمایز از یافت
مفهوم است و این
به آن معناست که
صرف آگاهی بر
علوم ادبی برای تفسیر
کافی نیست، بلکه
فهم مراد گفتهپرداز
قدسی در گرو
داشتن صفای دل و
پاکی نفس برای
حصول انس با
آن و معرفت و
شناخت هستیشناسی
او در پرتو
انس با وی میباشد.
فهم مرادی که
باطن است فهم لفظ و
مفهوم دانسته میشود
و تفسیر؛ ورود
به نخستین
باطنِ معنای ظاهر
است که از آن
به «مراد» تعبیر
میشود. تفسیر،
علمی تمام
مدرسی نیست و نیازمند
پرداختن به
اوصاف باطن و
داشتن ملکهٔ
قدسی است.
تفسیر
دانشگاهی است که
مفسران خود را
گزینش مینماید.
در اجتهاد و استنباط
فقهی نیز
داشتن ملکهٔ
قدسی شرط لازم
است و همانطور
که
فقیه بدون آن
به اعوجاج،
شذوذ و گمراهی
دچار میشود
مفسر نیز بدون آن
به فهم و درک
معنای آیات و
واژگان قرآن کریم
نمیرسد.
داشتن «ملکهٔ
قدسی» یکی از مهمترین
کلیدواژههای
روش تفسیری
ماست که البته از
آن در فقه نیز
سخن گفتهایم.
قرآن کریم
دارای حریم و
حرمت است و کوچهٔ
معشوقهای
است که سر میشکند
دیوارش. تفسیر
باید بر دل
بنشیند. قرآن کریم
کسی را که به او
رجوع دارد میشناسد
و بر اساس
باطن وی با او
رفتار مینماید.
کسی
که در باطن
ظالم به شمار میآید
از مراجعهٔ
خود جز خسران
و ضرر
نمیبیند:
«وَلاَ یزِیدُ
الظَّالِمِینَ
إِلاَّ
خَسَارا».
و ستمگران را
جز کاستی نمیافزاید.
با توجه به این
اصل، تفسیر
واقعی قرآن کریم
را تنها در میان
مفسرانی که از
عالمان بزرگ و
معنوی شیعی بودهاند
میتوان دریافت.
دانش تفسیر یکی
از مهمترین
علوم نقلی در
میان علوم
اسلامی است که
مقام و منزلتی بس
والا دارد.
اگرچه تعریف و
تمجید از علم
تفسیر، در طول
تاریخ اسلام، جنبهٔ
شعاری داشته و
لباس عمل نپوشیده
و با آن که در این
زمینه زحمت بسیار
کشیده شده، کوچکترین
گام اساسی برای
آن برداشته نشده
و هنوز با
گذشت قرون بسیاری
از عمر اسلام،
قرآن کریم غریب
و بییاور،
مجهول و
ناآشنا با فکر
آدمی است و جز برداشتهای
لفظی و فکری ـ که
هیچ یک مورد
توقع مستقیم
قرآن کریم نمیباشد
ـ پژوهشی ژرف در
دانش تفسیر
صورت نگرفته و
آنچه در این
زمینه گفته
شده و
میگویند، حرفها
و پندارهای رشتههای
تخصصی
دانشمندان
است که به قرآن کریم
تحمیل میشود.
شاید بشر و کارشناسان
علوم اسلامی تقصیر
چندانی
نداشته
باشند؛ چون هر
علمی به استاد
و مربی لایق
خود
نیازمند است
و چون استاد
قرآن کریم،
حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند ـ که
قرآن ناطقاند
ـ در میان
مردم و جامعه
محسوس نمیباشند،
هر کسی از ظن خود
سخن میگوید و
پندار خود را
رنگ قرآنی میدهد
و نتیجه آن میشود که
این تفاسیر
ثمری بیش از
الفاظ و
عبارات برای
آدمی ندارد.
البته، نباید
از انصاف گذشت
که در میان
عالمان شیعه و
پیروان مکتب تشیع،
اندکی یافت میشوند
که بر اثر
تعالیم والای
آن حضرات علیهمالسلام
کم و
بیش بر مسیر
حق و اندیشهٔ
قرآنی گام برداشتهاند،
و باید از حق نگذشت
که بعضی از
آنان نیز قدرت
علمی و رشتهٔ
فکری خود را
به
میزان دانش و
توان خود در این
مسیر به کار گرفتهاند،
پس باز روشن میشود
که چرا جامعهٔ
انسانی و دنیای
بشری
نتوانسته ندای
ملکوتی قرآن کریم
را بعد از
گذشت قرنها
بشنود و آن را پیجو
باشد؛ چون آنچه سفته
و گفتهاند،
جز آن بوده که
خداوند متعال
در ساختار وحی
و لحن
قرآنی برای
بشر فرستاده
است. روشن است آنچه
آدمی مییابد
و یا گم کرده، طبیعت
ساده و پاک
فطری است که
خدا در نهاد وی
قرار داده و چون
این نسخه و این
گونه افکار دستخورده
با طبیعت و اندیشهٔ
او
سازش ندارد،
پیداست که
هرگز آن را
دنبال نمینماید؛
همچنان که آن
را
دنبال نکرده
است و کسانی که
خود را راهیافته
خواندهاند،
جز پنداری ناقص و یافتهای
ناقصتر چیزی
در میان نداشتهاند.
در اوج غربت و
مهجوریت قرآن کریم،
مسوؤلیت
افراد در
برابر قرآن کریم
ایجاب میکند
به این کتاب
آسمانی چنگ
زنند و به آن
تمسک کنند. بهتر است
روایت زیر
دوباره مورد
دقت قرار گیرد.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«إذا التبست
الأمور علیکم کقطع
اللیل
المظلم، فعلیکم بالقران،
من جعله أمامه
قاده إلی
الجنّة، ومن
جعله خلفه
قاده
إلی النّار،
له ظهر و بطن،
فظاهره حکم و
باطنه علم عمیق».
ـ چون امور بر
شما همانند شبی
تیره مشتبه
گردد و شما را
به اشتباه اندازد،
پس به قرآن کریم
پناه برید. هر کس
قرآن کریم را
راهنمای خویش قرار
دهد، او را به
سوی بهشت هدایت
نماید و آن که
آن را
پشت سر
اندازد، به
جهنم درآید.
برای آن آشکاری
و اندرونی
است.
ظاهر آشکار آن
قطع، و درون
آن دانشی ژرف
است.
دورهٔ آخر
الزمان ـ نزدیک
ظهور امام
زمان (عجل اللّه
تعالی فرجه الشریف)
ـ در روایات
آمده است: نگه
داشتن آتش در کف
دست در آن زمانها آسانتر
از حفظ دین و ایمان
است. در آن هنگامهٔ
هول و سختی، آدمی
صبح از منزل
خود مؤمن خارج
میشود و شب کافر
باز میگردد و مردم
گروه گروه از
ایمان خارج میشوند.
لقمهٔ پاک و
برادر واقعی و مؤمن
حقیقی نایاب میشود.
سخن واعظ بالای
منبر از عسل شیرینتر است؛
اما در عمل، روباهها
در شکمش بازی میکنند
و از این قبیل نشانهها
و گرفتاریها که
مرحوم علاّمهٔ
میرجهانی رحمهالله
در کتاب
«نوائب الدهور»
آن را به تفصیل
بازگو میکند.
چنین زمان و دورهای
که مشکلات اصلی مردم
و جامعه،
انحرافات فکری
و معضلات عقیدتی
آنهاست، از مصادیق
روشن و نمونههای
کامل التباس
امور و ابتلای
فتن است. در چنین
شرایط سختی،
راه چاره و
نجات چیست؟
حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«علیکم
بالقرآن».
تنها راه
نجات، تمسّک
به قرآن کریم
و اهل
بیت عصمت و
طهارت علیهمالسلام
است که عِدل و
وجود عینی
قرآن میباشند، ولی
چگونه باید به
قرآن کریم
تمسّک جست؟ نبی
مکرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله
راه نجات از
فرو رفتن در فتنهها
را تمسّک به قرآن کریم
دانسته و فرمودهاند:
«علیکم
بالقرآن»،
امّا چنگ زدن
به قرآن کریم چگونه
است و به چه
معناست؟ آیا
حفظ کردن،
قرائت و تلاوت
قرآن
مجید،
مطالعه، تحقیق،
تدریس، تفسیر،
تجوید، صوت،
چاپ و نشر
قرآن
کریم، تمسّک
به قرآن کریم
محسوب میشود؟
اگر همهٔ این
امور یا حتی یکی
از آنها تمسّک
به قرآن کریم
محسوب میشود،
پس چرا مسلمین
و جوامع
اسلامی که همهٔ
این امور را
با اهتمام کامل
و تشکیلات همهجانبه،
همانند
مسابقات بین
المللی با
حافظان و قاریان
کوچک و بزرگ
انجام میدهند،
همچنان درگیر
مشکلات و
ابتلاءات بسیار
و روز
افزونی
هستند؟ در کلام
نورانی پیامبر
اکرم صلیاللهعلیهوآله
که شک نیست،
اما به یقین باید
تمسّک به قرآن
کریم معنایی
فراتر از این مسائل
داشته باشد؟! حال
پرسش این است که
تمسک واقعی به
قرآن کریم با
چه چیزی محقق میشود؟
در پاسخ باید
گفت: برای تمسک
به این کتاب
آسمانی و فهم
آن تنها باید به کسی
مراجعه داشت که
آسمان و زمین
و به تعبیر دیگر،
همهٔ
هستی و پدیدههای
آن را دیده
باشد و نیز
قرآن کریم که
سند هستی است را
مطالعه کرده
باشد تا
بتواند سند را
با تمام هستی
تطبیق کند. کسی
که
بتواند آن را
با همهٔ هستی
تطبیق نماید، راههای
آن و گنجهای نهفتهٔ درون
آن را نیز مییابد
و چنین کسی
است که میتواند
از دیگران دستگیری
نماید و نشانی
هر راه و گنج
پایان آن را
شرح دهد و ذهنها
را
از شایبه خالی
کند و به آن
هستی برساند.
پرواضح است
اگر کسی خود
به
توهم هستی رسیده
باشد، نمیتواند
راهنمای
مطمئنی باشد؛
از اینرو شناخت
راهنما و
استاد قرآن کریم
که حضرات
چهارده
معصوم علیهمالسلام هستند
بسیار مهم
است.
بهطور کلی
اگر بخواهیم ریشهٔ
دوری خود از
قرآن کریم را بررسی کنیم، باید
بگوییم مشکلات
بشر امروزی زاییده
و لازمهٔ غیبت
معصوم علیهالسلام
است و تا
انسان این مشکل
را به نیکی در
نیابد نمیتواند
مسیر سلامت و سعادت
خویش را باز یابد.
محجوریت و غیبتی
که منجر به سختیهای
فراوان در
زندگی بشر و
سلب راحتی و
آرامش از او
گردیده است و
باید برای رهایی
از مشکلات
خود، چارهجوی
رفع محجوریت
از قرآن کریم گردد
تا با رفع
محجوریت از این
تنها کتاب علمی
خدا، راه را
برای ظهور امام
معصوم علیهالسلام
هموار سازد.
مهجوریت
قرآن کریم و
دوری جامعهٔ
علمی ما از
قرآن، برآمده
از این است که
ما در زمان غیبت
معصوم علیهالسلام
زندگی میکنیم
و حاکمیت
اسلام از جایگاه
اصلی خود
منحرف شده است
و خلفای جور و
سلاطین که مهجوریت
قرآن کریم را میخواستند،
بر مسلمانان چیره
شدند تا قرآن کریم
مورد استفادهٔ
علمی و عملی
قرار نگیرد و
تنها در حد
قرائت به آن اکتفا
شود و این فاجعهٔ
بزرگی است که
در جهان اسلام
اتفاق افتاده
است و
مسلمانان که
خود را اهل
قرآن میدانند،
اعم از
مباشران و اهل
تسبیب و سیاست
ـ بعضی
مغرضانه و بعضی
جاهلانه ـ چه ظلمها
که به قرآن کریم
نکردند و بیجهت
نیست که قرآن کریم
شکایت نبی مکرم
اسلام صلیاللهعلیهوآله
را از امّت
اسلامی در
رابطه با
مهجوریت قرآن کریم
و ظلم به آن بیان
فرموده است:
«وَقَالَ
الرَّسُولُ: یا
رَبِّ، إِنَّ
قَوْمِی
اتَّخَذُوا
هَذَا
الْقُرْآَنَ مَهْجُورا».
ـ
پروردگارا،
بزرگان من، این
قرآن را ـ با
آن که در میانشان
است ـ رها کردند.
رسول خدا در پیشگاه
خداوند به شکوه
عرض نماید:
پروردگارا،
امت من این کتاب
عظیم؛ قرآن کریم
را ترک کردهاند.
و در آیهٔ دیگری
میفرماید:
«وَنُنَزِّلُ
مِنَ
الْقُرْآَنِ
مَا هُوَ شِفَاءٌ
وَرَحْمَةٌ
لِلْمُؤْمِنِینَ».
ـ و از قرآن
فرو فرستادیم آنچه
را برای
گروندگان
شروع بهبودی و
رحمت است.
بله، در میان گروههای
مسلمان، شیعیان
دوازده امامی،
چون بیش از دویست
و پنجاه سال
معلّم معصوم و
اهل بیت نبوّت
و طهارت
علیهمالسلام
و «من خوطب به»
را داشتهاند که
مفسّران واقعی
قرآن کریم
هستند و آن حضرات علیهمالسلام
خطّ مستقیم دین
و قرآن کریم
را به آنان
آموزش داده و
با ارایهٔ طریق؛
بلکه ایصال الی
المطلوب، شیعیان
را از اشتباه
و خطای در تفسیر
قرآن کریم و
تحریف معنوی
آن حفظ ساختهاند
و از این جهت
به قرآن کریم
ظلم نکرده و
ان شاء الله
نخواهند کرد.
اما دیگر گروهها
که دستشان از
معصوم قطع شد،
در رابطه با
ظلم به قرآن کریم
«بلغوا ما
بلغوا» هستند
و البته چنین
است که ظلم کنندگان
به قرآن کریم
فقط خود را منحرف
و گمراه کردهاند:
«وَلاَ یزِیدُ
الظَّالِمِینَ
إِلاَّ
خَسَارا».
ـ و قرآن کریم
ظالمان را جز کاستی
نمیافزاید.
بر این پایه، هماکنون
که زمان غیبت
است، برای تمسک
درست به قرآن کریم،
باید در جستوجوی
استاد کارآزموده
و عالمی ربانی
بود که دارای «ملکهٔ
قدسی» به
اصطلاح خاص آن
باشد. عظمت
قرآن کریم چنین
استادی را میطلبد
و چنین کاری
از هر کس بر نمیآید.
اگر دانشمندی زمینشناس
باشد، چون همهٔ
جهان را ندیده
و فقط در زمینشناسی
تخصص دارد، بحثهای
زمینشناسی
را نمیتواند
از همهٔ آیات
جدا کند و اگر
هم تحقیقی نماید،
چون موضوعات
مختلف به وفور
در قرآن کریم
وجود دارد، آن
شخص بردباری نمیکند
تا آیات را یک
به یک بررسی کند
و بعد از جدا کردن
آیات مربوط،
آن را دستهبندی
نماید و بعد
از دستهبندی،
بهروز در آکادمیهای
جهان مطرح
سازد و از دانشمندان
کمک بطلبد؛ از
اینرو دنبال
سند نمیرود و
همینطور است حکایت
دانشمندان
علوم دیگر. از
سوی دیگر، کارشناسان
علوم قرآنی و مفسران
نیز در مورد
تطبیق آیات با
موضوعات خارجی
بحث نمیکنند
و شاید بیش از
چند موضوع را
نشناسند و به طور
کلی مشکل این
است که سندخوانان
موضوع نمیدانند
و موضوعشناسان،
سند در دست
ندارند.
برای تقریب
ذهن میتوان
به مملکتی
مثال زد که
واضعان قانون
آن مشکل و دردی
ندارند و
دردمندان آن نیز
قانون و راهکار
نمیدانند. برای
شناخت قرآن کریم،
نخست به استادی
ماهر نیاز است
که هم نقشه را
در دست داشته
باشد و هم مکان
نقشه را
بداند. روش کار
در قرآن کریم
نیز مختلف
است؛ چون
افراد متفاوت
اعم از کارگر،
کشاورز و
روستانشین
گرفته تا
مهندس، تکنسین،
خلبان و
فضانورد، همه
و همه را در بر میگیرد
و پاسخ میگوید
و برتری خود
را برای آنان ثابت
مینماید.
قرآن کریم در
جغرافی از زمینشناسی
صحبت کرده
است؛ بهگونهای
که نه روستا و
شهر و کوه و
جنگل، بلکه
قواعد کلی زمین
را که زمین روی
آن محورها به
جهت جغرافیایی
حرکت میکند،
تشریح مینماید.
تطبیق این
قواعد بر عهدهٔ
عالمان و
دانشمندان
است. در جغرافیای
قرآنی از کوهها
به عنوان استحکام
زمین یاد شده
است که نمیگذارد
زمین و خاک از هم
بپاشد. سرعت
بادهای جوّ به
هزار کیلومتر
در ساعت نیز میرسد
و کوهها نمیگذارد
این بادها با
چنین شدتی به
زمین و سطح
پهن آن، که دشتهای
کنار کوه باشد
نزدیک شود که
اگر چنین نبود،
خاکی روی زمین
نمیماند. این
مطلب را جغرافیدانی
به ذهن میگنجاند
که از سطح زمین
خارج شده و روی
تأثیر آسمان
بر زمین
مطالعه کرده
باشد و نیز
هزاران عامل دیگر
که در این
مختصر نمیگنجد
را در دست
داشته باشد.
قرآن کریم در
هر علمی
متناسب با آن
علم بحث نموده
است. در ستارهشناسی
و عمر آن و حرکت
سیارگان و سمت
و سوی هر یک و نیز
در عمر زمین و همچنین
از پزشکی و از
بدن و آنچه
برای آن نیاز
است و اینکه
آیا انسان با
غذا زنده است یا
با اراده یا
با هر دو و در
علم شیمی از ذات
و درون اشیا
سخن میگوید و
در هر دانشی که
وارد میشود
چنان گزارههای
دقیقی آورده
است که انسان
متحیر میماند.
قرآن کریم همهٔ
هستی را دارای
درک و شعور میداند
که خدای خویش
را میشناسند
و به تسبیح او میپردازند:
«وَإِنْ مِنْ
شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ
بِحَمْدِهِ».
ـ هیچ چیز نیست
مگر اینکه در
حال ستایش،
تسبیح او میگوید.
همه چیز دارای
عقل و خرد است
و ما اسباب درک
آن را در اختیار
نداریم. از
نظر انسان کنونی،
اسب و سنگ نیز
ریاضی میداند!
این حرفها در
خیالات ذهن
بشر نمیگنجد.
انسانها نمیدانند
و غافلاند از
اینکه همهٔ
اشیا تسبیح میکنند
و همه چیز را میدانند
و تسبیحشان را
میفهمند و این
چنین نیست که
حیوانات
نتوانند علوم
اعتباری ما را
درک کنند. علم
ریاضی یا
هندسه یا
نوشتن و کتابت
که مخلوق دست
بشر است، فقط
خود بشر آن را میفهمد
و اگر همین
مطالب را نسل
حاضر به نسل آینده
نیاموزد، همه
از بین میرود.
وقتی فرزند،
زبان باز میکند،
مفاهیم را به
ذهنش میگذاریم
و در مدرسه
نوشتن را به
او یاد میدهیم
و نیز هر روز
جامعه و
خانواده چیزی
به ذهن فرزند میگذارد
و او این علوم اعتباری
را میآموزد و
فقط هم خود
آنان میفهمند
که چیست؛ مثل
رمزی که بیسیمچیها
در عملیات جنگی
میان هم رد و
بدل میکنند و
تنها خود آنها
مفهومش را درمییابند.
علوم اعتباری
مثل همان
رمزهایی است که
انسانها آن
را برای تبادل
اطلاعات میان یکدیگر
گذاشتهاند و
با آن با هم سخن
میگویند و مینویسند
و غیر از
انسان، کسی آن
را نمیفهمد.
و چون به طبقه
و نسل بعد میگویند،
آنان از این
الفاظ معنایی
را میفهمند،
وگرنه آنها نیز
از این الفاظ
چیزی به
ذهنشان نمیآمد.
ما اگر زبان حیوانات
را از راه علم روانشناسی
دنبال کنیم،
به «منطق الطیر»
دست مییابیم
و زبان حیوانات
را متوجه میشویم
و در آن صورت است
که انسان در مییابد
حیوانات برای
انسان چه حرفها
که در دل نهفته
ندارند. مورچه
دوست دارد با
انسان سخن گوید
و اشتباهات او
را خاطرنشان
شود. قرآن کریم
تمامی این مسائل
را در خود
دارد، ولی تحقیقی
علمی بر روی
آن انجام نشده
و این مرواریدها
از دریای بیکران
قرآن کریم
استخراج نشده
است. حتی اشیا
صحبت میکنند،
ولی کیست که این
سند را دنبال کند
و بیابد که اشیا
چگونه و در کجا
سخن میگویند
و با چه کسی همکلام
میشوند؟!
عمومیت قرآن کریم
بهگونهای
است که نه
تنها با
دانشمندان
سخن میگوید،
بلکه در سطح
پایین با مردم
عادی نیز
همراه و همکلام
میشود و برای
آنان سخنی
تازه میآورد.
قرآن کریم با کارگر
و کارفرما و
با فقیر و مسکین
بهگونهای
صحبت میکند که
گویا در متن
جامعه با آنان
زندگی کرده و
بر سر سفرهٔ
آنان نشسته و
با دردهای
آنان همدرد
بوده است؛ نه اینکه
تنها حرفهای
آسمانی داشته
باشد و از کار کارگران
دنیا چیزی نگوید.
برای فهم
قرآن کریم باید
دست در دست
استاد کارآزموده
و راهآشنا گذاشت
که ما از او به
عنوان «محبوبی»
یاد میکنیم.
استاد فرزانهای
که چگونگی سیر
و مشاهدهٔ او
را در کتابهای
«معرفت محبوبی
و سلوک محبی»،
«محبوبان و
محبان» و
«محبوب عشق»
توضیح دادهایم.
برای درک کتاب
آسمانی قرآن کریم
باید از چنین
استادی مدد
جست و او نیز آیهٔ
مربوط به هر کسی
را که رزق و
غذای اوست و نیز
راه انس با آن
را نشان میدهد
و بعد از آن
است که هر فرد
و گروهی در پی کار
مخصوص خود بر میآید
و آنان همواره
تمامی روند کار
خود را با آن
استاد هماهنگ مینمایند.
جانورشناسی یا
حیوانشناسی،
آیات بسیاری
دارد و تنها
چنین استادی
است که میتواند
آن را استخراج
نماید و آن را
به کارگروههای
ویژهٔ آن دهد.
باید میان
جانوران با
شعور کامل و آنها
که درک متوسطی
دارند و
جانوران دارای
درک پایین تفکیک
شود. همچنین
باید این
مسأله تبیین
گردد که چرا
برخی حیوانات
روی دو پا و
بعضی روی چهار
پا و عدهای نیز
روی شکم راه میروند.
پرندهشناسی
خود نیازمند
بابی جداست.
هر پرنده در
ارتفاع خاصی
پرواز میکند که
همه با علت و حکمت
همراه است؛
هرچند پرندهشناسی
محدود است و
علت ارتفاع پرواز
هر دسته از آنها
نیاز به استاد
کل فی الکل
دارد؛ چون او
فقط آن نسخهخوان
سندی است که
در سندخوانی
خود اشتباه نمیکند.
او آن کسی است که
پرندگان را میتواند
به گونهای
جدا کند که نه آیهای
در مورد پرندهها
باشد که در آن کتاب
ذکر نشده
باشد، نه پرندهای
باشد که آیهای
به آن پرنده
تعلق نگرفته
باشد. در این
صورت میشود
قرآن کریم را
به عنوان کتابی
علمی مطرح و
روی آن کار کرد،
ولی افسوس و
هزاران افسوس که
این کتاب علمی
محجور و در
حجاب مانده
است.
رفع محجوریت
از قرآن کریم
با یافتن عالم
ربانی است که
به صورت محبوبی
به دادههای
قرآن کریم راه
یافته است و
چنین افرادی نیز
در هر قرنی یکی
یافت میشود که
بزرگی قرآن کریم
را از نزدیک
درک کرده و در تمامی
علوم به صورت
موهوبی صاحب
نظر میباشند.
در حالی که
عالمان قدیم که
بسیاری از
آنان محبوبی نبودهاند
با آشنایی با
استادی محبوب
به علوم اولین
و آخرین آشنا میشدند
و نجوم، طب، ریاضی،
حکمت، جامعهشناسی،
امور
خانواده، قیافهشناسی
و خلاصه همهٔ
علوم را میدانستند.
وجود چنین
عالمانی نه آنکه
تنها از لحاظ عقلی
ممکن باشد بلکه
امکان وقوع نیز
دارد؛ اگرچه
ممکن است از اینگونه
عالمان ربانی
هر صد سال یکی
به جهان آید و
عالم ربانی و
ولایی شود. ممکن
است در ابتدای
کار تعداد اینگونه
افراد فراوان
بنماید، ولی بسیاری
در میانهٔ راه
ریزش دارند و
در پایان کار که
فصل پس دادن معلومات
است تعداد
معدود و محدودی
باقی میمانند
و همان تعداد معدود
نیز در هر صد
سال یکی امکان
بروز در جامعه
را مییابد.
جامعه باید
وجود چنین
افرادی را عزیز
بدارد و هم
مردم و هم کارشناسان
و مسؤولان زمینه
را برای بروز
و ظهور این
افراد بسیار
معدود فراهم
آورند. مسؤولان
و متولیان
فرهنگ دینی باید
خود در جستوجو
و یافت چنین افرادی
باشند و خانه
به خانه آنان
را تعقیب نمایند
تا فردی را بیابند
که شرایط یاد
شده را دارد و
روش کار و تحقیق
بر روی قرآن کریم
را از او فرا
بگیرند.
اگر چنین تحقیقات
هدایت شده
توسط عالمان
ربانی بر روی
قرآن کریم
سامان یابد و
انجام پذیرد،
جهادی عظیم در
عرصهٔ دانش شکل
میگیرد که میتواند
تمامی
دانشمندان دنیا
را به سوی خود
معطوف نماید.
امروزه جهان تشنهٔ
علم است و از
مجهولات
فراوان خود
رنج میبرد و
ما باید به
دانشمندان هر
علمی تفهیم
نماییم که میشود
پاسخ مجهولات
خود را از
قرآن کریم
گرفت و قرآن کریم
میتواند جهش
بسیار بلندی
در دانش آنان
ایجاد نماید.
متأسفانه هماینک
در جهان، ادعا
فراوان است و
دانشمندان به
تجربه یافتهاند
که نباید عمر
خود را برای
ادعاهای واهی
تلف کنند. همچنین
از سوی دیگر، کسانی
که توانایی
استخراج علوم
و رموز قرآن کریم
را دارند،
بدون در دست
داشتن امکانات
و توانی که
بتوانند مدعای
خود را ثابت
نمایند و برتری
خود را نشان
دهند، چیزی نمیگویند؛
چون میدانند
بدون این امکانات،
کسی او را یاری
نمیرساند. اگر
دنیا بتواند
چنین عالمانی
را شناسایی کند
و دانشمندان
به عالمی رو
آورند که میدانند
این شخص توان
حل مشکلات علمی
آنان را دارد،
در این صورت
او میتواند جنگها
را به صلح
بگرایاند، اسلحهها
را به قلم تبدیل
نماید و عدهای
را اثبات و بسیاری
را نفی کند. در
آن زمان است که
جهان به
دانشگاهی میماند
که کتاب علمی
آن قرآن کریم
است و میتواند
پاسخ هر انکارگرایی
را به صورت
منطقی و مستدل
بیان کند و
آنان با گرفتن
پاسخ خود، به
نیکی در مییابند
که انکار آنان
از سر لجاجت و
عناد است؛ از
این رو یا از
عناد خود دست
برداشته و علم
را اختیار میکنند
یا مخالفت با
علم را پیشهٔ
خود میسازند که
در این صورت،
تنها به خود
لطمه وارد میسازند.
امدادهای
غیبی و عنایی
خداوند
اگر کسی آهنگ
گام برداشتن
در مسیر دوستی
و انس با قرآن کریم
داشته باشد،
خداوند عنایت
و امداد خود
را همراه او میسازد
و وی را به استاد
کارآزمودهٔ
لازم رهنمون میشود
و نیز برخی
فرشتگان یادآور
و هشداردهنده
را محافظ وی
قرار میدهد؛ چنانکه
در آیات زیر
از این فرشتگان
یاد شده است:
«وَالصَّافَّاتِ
صَفّا،
فَالزَّاجِرَاتِ
زَجْرا،
فَالتَّالِیاتِ
ذِکرا، إِنَّ
إِلَهَکمْ لَوَاحِدٌ،
رَبُّ
السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ
وَمَا بَینَهُمَا،
وَرَبُّ
الْمَشَارِقِ».
سوگند به صفبستگان
که صفی باشکوه
بستهاند. و
به زجرکنندگان
که به سختی
زجر میکنند.
و به تلاوتکنندگان
آیات الهی که
به قطع، خدای
شما یگانه
است. پروردگار
آسمانها و زمین
و آنچه میان
آن دو است و
پروردگار مشرقها.
فرشتگان الهی
کارپردازان
خداوند در
تمامی عوالم، بهویژه
در ناسوت و دنیا
هستند. این آیات
نقش برخی
فرشتگان را تعیین
میکند. بعضی
آنان را «الصَّافَّات»
میخواند.
آنان صف به صف
ایستاده و
مسؤول حفظ جان
بندگان میباشند
و نقش محافظ و
اسکورت را
دارند و به صف
بودن آنان، نظمی
که در کار
دارند و نظم و
ترتیبی که به
این کار میدهند
را نشان میدهد.
گروهی از
فرشتگان نقش
گروه ضربت را
دارند. این
فرشتگان به نام
«زاجِرَات»
خوانده میشود.
اما «تالِیات»
فرشتگان
هشداردهنده
هستند که کارها
را به افراد یادآوری
نموده تا از
انجام کاری
خاص غفلت یا فراموشی
نداشته باشند.
خداوند هر بندهای
را با فرشتگانی
خاص که دارد،
به سیر وا میدارد
و به آنان بر
اساس عنایات
خاص و یا کرداری
که آدمیان
دارند فرشتهای
میگمارد تا
به ایشان نعمت
دهد یا نقمتی
را بر آنان وارد
سازد و کسی که
بخواهد به صدق
و انصاف با
قرآن کریم
دوستی نماید
مورد عنایت و
توجه این
فرشتگان قرار میگیرد
و مسیر درست دوستی
به وی نمایانده
میشود.
همچنین چنین
شخصی مورد عنایت
خاص قرآن کریم
قرار میگیرد
و او را در
زندگی فردی و
نیز اجتماعی
رهنمون میشود.
کسی که با
قرآن کریم انس
میگیرد به جایی
میرسد که از
آن در کوچکترین
مسائل زندگی راهنمایی
میگیرد. چنین
فردی به نیکی مییابد
قرآن کریم او
را همانند بهترین
دوست و امین
خود، در جزییترین
امور، مشاوری
خردمند و کارآگاه
است.
جلوهگری
آیات الهی
کسی که با صفای
باطن و در
پرتو هدایت
استاد کارآزمودهٔ
خود با قرآن کریم
انس میگیرد
حقایق و معانی
آیات برای او جلوهگری
دارد و این آیات
نورانی، خود
را حتی در
عالم خواب یا
بیداری به وی مینماید
و قرآن کریم،
خود به تفسیر
و عنای خویش
میپردازد. انیس
و مونس قرآن کریم
ناگاه به گوش
خود قرائت آیهای
را میشنود یا
میبیند خود
به قرائت آیه یا
سورهای
مشغول است و
چه بسا قرائت
و صوت فرشتگان
الهی را بشنود،
بلکه بالاتر
از آن میتواند
قرائت هر یکی
از انبیای الهی
و نیز برتر از همه
قرائت خداوند
را بشنود. از
اختلاف قرائت
نباید قراءات
گوناگونی که برای
قرآن کریم رسیده
است را به یاد
آورد که سیزده
قرائت از
چهارده روایت
آن نامعتبر و
غیر قابل
اعتناست و
اختلاف
قراءات ارزش
علمی ندارد؛
چرا که قرآن کریم
تنها بر یک
حرف و یک
قرائت نازل
شده است اما آنچه
ما به آن باور
داریم قرائت
هر پدیدهای
از قرآن کریم
است از سنگ گرفته
تا خاک، زمین،
ماه، خورشید،
آسمان و پدیدههای
مثالی و عقلی
و نیز مجرد از
فرشتگان تا
خدای تعالی و
نیز اولیا و
انبیای
بزرگوار او.
چنین قرائتهایی
بدون انس با
قرآن کریم
قابل دریافت و
فهم نمیگردد.
قرآن کریم حقیقتی
است که قدرت
تمثل دارد و
در قیامت نیز
جلوه و ظهور مییابد.
حقیقتی که میتواند
تجسد، تشکل و
تعین پیدا کند
و میشود آن
را لمس کرد. این
گونه است که
ممکن است عالمی
به حقایق قرآن
کریم راه نیابد،
اما فردی عادی
بتواند با آن
انس گیرد و
معانی برخی آیات
را رؤیت نماید.
برای تشرف به
حضور قرآن کریم
و رؤیت و وصول
و یافت حقیقت آن،
توجه به سه
امر لازم است: جهانبینی،
جهانیابی و
جهانی بودن. جهانبینی
یا هستی بینی،
رابطهٔ فکر و اندیشهٔ
ما با جهان یا شیوهٔ
تفکر آدمی به
جهان و هستی
است. بین جهان
و انسان، اندیشه
حاکم است؛ بهطور
مثال، نگاه ما
به آتش، اندیشهٔ
ما به آن است و رابطهٔ
ما با آن را بیان
میکند.
لمس کردن آنچه
در اندیشهٔ ما
میباشد، جهانیابی
است؛ مثل لمس
آتش که با
حضور در محضر
آتش، آن را مییابیم.
پس جهانیابی،
در محضر جهان
بودن است و
حضور هستی و
موجودات مرتبهای
بس برتر از داشتنیهاست.
جهانی بودن آن
است که اندیشهٔ
آدمی حقیقت
هستی گردد و
انسان هستی
مجسم شود و
همان بشود که
در اندیشه
است؛ مانند آتش
در ذهن به مرحلهای
رسد که شخص
آتش خارجی
شود. اگر کسی خود
را هستی و
جهان دید و
جهانی بودن را
در خود مشاهده
نمود و خود را
ظهور هستی دید
و دید که هستی
ظهور او میباشد،
جهانی است که همراه
هستی در ظهور
و بروز میباشد
و میتوان این
سه امر را بیان
سیر کمالی آدمی
دانست؛ همانطور
که میتواند
عناوین و صفات
و اصطلاحاتی
داشته باشد؛
چنان که گفته میشود:
«علم الیقین»، «عینالیقین»
و «حقالیقین» که
بیانی دیگر
نسبت به «جهان
دیدن» و «جهان یافتن»
و «جهان بودن» میباشد
یا از آن به
«اندیشه»،
«حضور» و «وصول» تعبیر
میشود.
همهٔ جهان را
در خود داشتن
و جهان بودن مهمترین
مرتبه است؛ زیرا
«بودن» مصدر
است و معنای
ثبوت میدهد و
جهان بودن،
ثابت بودن
است.
عصمت به معنای
جهان بودن است
و معصوم در مرتبهٔ
تمامِ کمالِ چنین
موقعیتی میباشد.
وقتی میگوییم:
«معصوم ناظم
نظم است که عین
نظم است؛ نه
در کنار نظم»
به معنای آن
است که معصوم
عین حق است و این
به خاطر آن
است که معصوم،
خود «هستی» است.
از این رو
امام علی علیهالسلام
میفرمایند:
«من قرآن ناطق
هستم»؛ یعنی
من تمامِ ظهور
هستیام.
معصوم عین
جهان است؛ هر کجای
هستی دست
گذاشته شود،
به عضوی از
اعضای معصوم دست
نهاده شده
است. آدمی گاهی
در اندیشه،
زمانی در حضور
و وقتی در عینیت
و تحقق است؛
پس همانطور که
آقا امیرمؤمنان
علیهالسلام
فرمود: «سلونی
قبل أن تفقدونی»؛
پیش از آن که
مرا از دست دهید،
پرسش کنید؛ یعنی
هستی را از من
بیابید و هستی
را در من جستوجو
نمایید.
باید برای کشف
هستی به حضور
قرآن کریم
مشرّف شویم که
کشف هستی بدون
قرآن کریم ممکن
نیست و کشف
قرآن بدون
تشرف به حضور معصوم
امکان ندارد و
ادراک و وصول
به حقایق هستی
و موجودات در گرو
معرفت به قرآن
کریم و حضرات
معصومین علیهمالسلام
میباشد.
علم، آگاهی و
معرفت به قرآن
مجید و حقایق
هستی، تنها با
دانستن قواعد
و کلیات علوم
حاصل نمیگردد،
بلکه باید با
صفای باطن و تحصیل
معرفت و ایمان
عینی نسبت به
حقایق هستی بر
آن وقوف پیدا کرد،
گذشته از آن که
انس با قرآن کریم
حقیقتی برتر
از این معانی میباشد.
انس با قرآن کریم
و آیات الهی
در گرو توجه کامل
و صفای باطن و رؤیت
مشخص آیات الهی
است تا جایی که
روح و روان آیات
ربوبی همچون
دست و پای آدمی
خود را بهطور
آشکار و گویا
نمایان سازد و
با مؤمن کامل
انس گیرد و
برای او
خودنمایی کند.
آیات الهی با
آدمی چنان انس
میگیرند که
به صورت مکالمهٔ
عینی و مشاهدهٔ
حضوری و معاینهٔ
ربوبی تحقق مییابند
و چون رفیق و یار
دلبندی در
منظر حضور آدمی
قرار میگیرند.
اگر انسان
مؤمن به چنین
موقعیتی رسد،
قرآن کریم لحظهای
او را رها نمیسازد
و بهطور دائم
در خواب و بیداری
و در حیات دنیوی
و بعد از ارتحال
از ناسوت و
برای همیشه و
همیشه حقایق
خود را بر
مؤمن عرضه مینماید
و او را سیراب میسازد
تا جایی که
مؤمن قرآن میخواند
و قرآن هم خود
را برای مؤمن
قرائت میکند
و زبان
موجودات و
تمامی هستی میگردد
و غزل عشق سر میدهد.