درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


چگونه زيستن؟ چگونه مردن؟

این نوشتار که حاصل دو سخنرانی است در دو بخش «چگونه زیستن» و «چگونه مردن» به تبیین زندگى جازمانه با پشتوانه‏اى منطقى، دينى و متمدنانه و نیز چگونگی آمادگی برای مرگ می پردازد.

زندگى يك علم است. زندگى داراى اصول و قواعدى است كه اگر كسى آن را نداند حيات سالمى ندارد و همواره با خلل و مشكلات بسيارى مواجه است و بدتر از آن، مرگ بدى هم خواهد داشت. كسى كه نمى‏داند در كجا بايد نرم باشد و در كجا از اكسير عشق استفاده نمايد، در چه حالى غضب نمايد و در چه حالى گذشت يا ايثار داشته باشد و در چه جايى سخت بگيرد و جدى باشد، همه چيز را با ناآگاهى‏هاى خود بر هم مى‏ريزد. كسى كه دانش زندگى را در دست دارد چالش‏ها و آسيب‏هاى آن را به‏خوبى مى‏شناسد و دانش مديريت زندگى را دارد و قافله‏ى زندگى خود را با كم‏ترين آسيب و با بهترين راهبرد به مقصد مى‏رساند. او اگر دانش زندگى را بداند، مى‏تواند ميان مهر مادر و همسر خود جمع نمايد و از تعارض ميان مادر شوهر و عروس بكاهد و همسر پر هزينه‏ى خود را به همسرى كم‏خرج تحويل برد. او كارهاى ضرورى را از كارهاى جنبى و فرعى تشخيص مى‏دهد و مى‏داند از چه كارى بايد استقبال نمايد و چه كارى را بر زمين نهد.

فراگيرى دانش زندگى بر هر عملى برترى و پيشى دارد. اين علم و آگاهى است كه در هر مسأله‏اى بايد پيش از هر اقدام عملى حضور داشته باشد وگرنه كارهاى وى يك‏ديگر را خنثى مى‏نمايد و از آن به نتيجه‏اى نمى‏رسد. كسى كه چالش‏ها و آسيب‏هاى زندگى را مى‏شناسد از پيشامد مشكلات نمى‏هراسد و از آن به وحشت نمى‏افتد و ابزار مهار و برون‏رفت از آن يا رفع آن را به دست مى‏آورد. انسان بايد در انديشه‏ى نظرى چنان شناختى داشته باشد كه بتواند خود را آن‏گونه كه هست به ذهن آورد نه خودكم‏بينى داشته باشد و نه به خودبيش‏بينى دچار شده باشد.

ما در اين‏جا تنها مى‏خواهيم يك قاعده‏ى چگونه زيستن و يك قاعده‏ى چگونه مردن را بگوييم و نه بيش‏تر و تدوين مفصل كتابى در اين زمينه را به آينده حوالت داده‏ايم.

بايد دانست روح، حقيقتى تعينى است كه به شراشر بدن تعلق دارد. آدمى چنين نيست كه ناگاه بميرد، بلكه مرگ هر انسانى تدريجى است و همانند چراغى پيه‏سوز مى‏ماند كه سوخت آن آرام آرام تمام مى‏شود. انسان از همان لحظه‏اى كه به دنيا مى‏آيد در سرازيرى مرگ است و هر لحظه به قبر نزديك‏تر مى‏شود. او به دنيا مى‏آيد تا بميرد و از اين سرا به سراى ديگر پا نهد و براى همين است كه بايد هم زندگى در اين سرازيرى را بياموزد و هم چگونه مردن را كه مرگ لحظه به لحظه با اوست و وى را گام به گام با خود همگام نموده است. در اين ميان، مهم‏ترين كار اين است كه انسان، انديشه‏ى خود را قويم و ثابت دارد و هرزگى را از ذهن خود بر گيرد و آن را ارادى نمايد تا در سكرات مرگ، بعد از عمرى عبادت، به كفر و الحاد كشيده نشود.

در سكرات مرگ اعضاى بدن آدمى سست مى‏گردد و مرگ رفته رفته در آن نفوذ مى‏نمايد و بين اعضا و زبان جدايى مى‏افتد. محتضر كه در حال مرگ است، خانواده‏ى خود را با چشم مى‏نگرد و صداى آنان را با گوش مى‏شنود اما نمى‏تواند چيزى بگويد، در اين حال، عقل و درك او سالم و فكر و انديشه‏ى وى باقى است و نخستين انديشه‏اى كه او را در خود فرو مى‏برد اين است كه عمر خود را در چه راهى از دست داده و روزگار خود را در چه راهى سپرى نموده است. او ثروت و سرمايه‏هاى خود را مى‏بيند كه براى جمع آن چه بسا به ديگران ظلم‏ها نموده باشد و راحتى استفاده از آن را براى فرزندان خود مى‏بيند و سنگينى گناه آن را بر دوش خود احساس مى‏نمايد و اين جاست كه مى‏خواهد دست خود را از پشيمانى بگزد اما نمى‏تواند آن را بلند نمايد. او در اين حال نسبت به علاقه‏هايى كه در زندگى داشته بى‏اعتنا مى‏شود. او يكى يكى احساس خود را از دست مى‏دهد به‏طورى كه مى‏بيند خانواده‏ى او با زبان چيزهايى مى‏گويند اما او نمى‏تواند سخن آنان را بشنود و تنها آنان را با چشم دنبال مى‏كند بدون آن‏كه بتواند زبان در كام بچرخاند و چيزى بگويد. با از كار افتادن چشم، روح از بدن خارج مى‏شود و جسد هم‏چون مردارى در ميان آشنايان رها مى‏شود؛ در حالى كه شتابان به سوى منزلگاه ابدى خود در دل زمين مى‏رود و در دست اعمال و كرده‏هاى خود براى يك ابد اسير مى‏گردد. او در آن‏جاست كه مى‏يابد يك ذكر دنيايى، برتر از هزاران نماز برزخى است، همان‏طور كه بخشيدن يك دانه خرما در زمان زندگى برتر از بخشيدن خروارها خرما پس از مرگ است اما او خويش را زير سنگ‏هاى لحد قبر مى‏يابد كه بازگشتى از آن ممكن نيست. او در آن‏جا به هوش مى‏آيد و مأمورانى كه به او هشدار مرگ داده بودند را به خاطر مى‏آورد. موهاى سفيدى كه سفير مرگ او بودند و يكى پس از ديگرى مى‏آمدند. پادردها، كمردردها، معده‏دردها و خلاصه هر گونه دردى هشدارى براى مرگ او بود، اما او هشدارباش هيچ يك را جدى نگرفته بود و فارغ از هر گونه مردنى بود كه ناگاه خود را در حال مردن ديد و البته، عمده هنگام مرگ است كه انسان چگونه مى‏ميرد و با چه دين و عقيده و با چه فكر و خاطرى به ديدار خداوند مى‏رود.

او در برزخ خود را همانند دوستانى مى‏بيند كه براى گردش و تفريح وسايلى جمع آورده‏اند اما وقتى به منطقه‏ى مورد نظر مى‏رسند كفش‏هاى خود را پاره و كوله‏پشتى خود را بدون بند و چاى را بدون قند و غذا را بدون نمك و روغن مى‏بينند و شكر خود را آميخته با نمك مشاهده مى‏كنند. كسى كه دانش زندگى و چگونه زيستن نداشته باشد و چگونه مردن نشناسد، برزخى دارد در هم آميخته كه هر عملى را به رنگ ريا ساخته و به طعم منت پرداخته. از مرگ و برزخ بايد به خداوند متعال پناه برد كه اوست بهترين پناهگاه و برترين سرپناه.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است