زن؛ پرديس زيبايى و تربيت
در
اين كتاب که مجموعه ای از دویست قسمت با عنوان «پردیس» و «ادب» است،
دربارهى زن سخن بسيار گفته شده و اين موجود حادثهآفرين از جهات مختلفى مورد توجه
قرار گرفته است، كه هر يك از آن جهات توانسته است بخشى از علوم مختلف را به خود مشغول
نمايد. چه علوم فلسفى و روانى و چه علوم اجتماعى و علمى.
عجيبترين،
شگرفترين و زيباترين آفريدهى الهى زن است. زنان هستند كه با كوشش و كنش مختلفى كه
دارند، مردها را گاه كر و كور خود مىسازند و خود را جانشين ارادهى آنان قرار مىدهند
و به خواست خويش به جنبش مىآورند. اگر كسى زن را بهخوبى بشناسد و ويژگىهاى روانى
او را بداند آيا مىتواند نسبت به زنها اطمينان كامل پيدا نمايد؟ ما در اين كتاب بر
آن هستيم تا برخى از مسايلى كه در مورد زنان در آيات قرآن كريم و نيز در روايات آمده
است را بهگونهاى آزاد به بحث بگذاريم و بدون اشاره به آيه يا روايتى خاص، نگاه فلسفى
به ذات زنانهى زنان داشته باشيم و روانكاوى آنان را ارايه دهيم تا فهم اين متون با
دقت بيشترى انجام گيرد.
اسلام
با واقعبينى درست و مرزبندىهاى حقيقى، جاىگاه فردى و اجتماعى زن را مشخص نموده و
بر اساس حكمتهايى حقيقى، ديدگاه خود را نسبت به زن عنوان نموده است و توانسته دور
از شعار و حيله و مبالغهگويى يا تخريب شخصيت زن، موقعيت زنان را در همهى زمينهها
بيان نمايد. با مطالعهى اين كتاب، خواننده بهراحتى و البته با دقت در مىيابد كه
اسلام در بيان واقعيتها از مدار حقيقت دور نشده و نسبت به حقوق زنان كوتاهى نكرده
است؛ بلكه اسلام در ايفاى حقوق زنان تمام سعى خود را به كمال رسانده است. البته چنين
نيست كه فهم آموزههاى قرآن كريم در همهى زمينهها براى همگان آسان باشد؛ بلكه بايد
با دقت فراوان و آگاهى كامل از همهى جهات لازم، در اين مسير گام برداشت تا وصول به
واقعيتها حاصل گردد و بهخوبى دريافت كه اسلام عالىترين و كاملترين نظرات را نسبت
به زن ارايه داده است؛ زيرا اسلام نه در زمينهى آگاهى از شخصيت زن و شناخت زنان كمبودى
دارد و نه مىخواهد زن را مورد تجاوز و انحراف قرار دهد. اينگونه است كه با پيروى
درست از آموزههاى دينى مىتوان تمامى معضلات فردى و اجتماعى زنان و مردان را حل كرد
و در پرتو احكام و آموزههاى نورانى و دقيق اسلام به حقيقتها و واقعيتهاى موجود در
زن دست يافت.
زن
و مرد، كيفيتى گوناگون و متفاوت دارند و نبايد نسبت به آنان ديد يكسانى داشت، هرچند
زن و مرد در حقيقت از يك نوع هستند؛ ولى آنچه درصدد بيان آن هستيم، ناموزونىهاى فراوانى
است كه در ساختار تربيتى زن و مرد؛ بهخصوص در زنان قرار گرفته است. اين ناموزونىها
در تمامى سطوح زندگى خانوادگى، خواه در خانهى پدر يا در منزل شوهر يا در سطح اجتماع
وجود دارد.
مردسالارى
در خانه مشكلات فراوانى را براى زنان ايجاد كرده است و امروزه براى خوشامد زنها و
براى اجراى بازىهاى سياسى، مشكلات فراوان ديگرى در جامعهى زنان و در روابط خصوصى
و اجتماعى زنان و مردان به وجود آورده است. با آنكه اسلام بهترين طرحها را در زمينهى
سلامت جامعهى زنان و مردان داده است، بر اثر اعمال سليقههاى گوناگون از ناحيهى گروههاى
مختلف، زبان اسلام نيز درگير نوعى از تخريب گشته و بينات امور را درگير بعضى از نقلهاى
ضعيف ساخته است.
در
اين كه زن انسانى است چون مرد نبايد بحثى كرد و بحث در اين زمينه، خود تقرير بعضى از
انحرافات است. البته چنين هم نيست كه زن و مرد در تمامى جهات و صفات و قوا برابر باشند؛
بلكه هر يك داراى ويژگىهاى خاص خود هستند. طرفدارى و حمايت از زن يا مردسالارى مشكل
را حل نمىكند و كسانى كه به دنبال اين دو امرند، منافع يا خصوصيات اخلاقى خود را دنبال
مىكنند.
زن
و مرد اگرچه انسان هستند، هر يك با ديگرى معناى كاملى را مىيابند و زن بدون مرد و
مرد بدون زن نمىتواند تكامل پيدا كند. اسلام بدون هرگونه سياستبازى تمامى مزاياى
زن و مرد را بيان داشته است كه با تبعيت درست از فرامين و آموزههاى دين مىتوان تمامى
معضلات فردى و اجتماعى زنان و مردان را حل كرد.
در
اين كتاب خواهد آمد كه مرد بر اثر شدايد گوناگونى كه بهطور مختلف در اجتماع براى او
پيش مىآيد، حالت ضربهپذيرى بسيارى پيدا مىكند و زن در صورت پاكى و خوبى، تنها نيرويى
است كه مىتواند زمينهى رفع تدريجى تمامى مشكلات موجود را فراهم سازد و در صورت ناپاكى،
بىوفايى و نادرستى مىتواند به بهانهى مشكلات، زمينهى نابودى و يا شكست مرد را فراهم
سازد.
همچنين
ما در اين كتاب خاطرنشان مىشويم زنان موجودات شگرفى هستند و شناخت آنان چندان آسان
نيست و با ضعف و ظرافتى كه دارند، مىتوانند قوىترين مردان را به خاك مذلت بنشانند
و آنها را گرفتار سازند. اگر حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام نسبت به ضعف ايمان آنها
سخنى فرموده است، حقيقت دارد و فهم اين سخن آسان است، مگر براى كسانى كه شناخت طبيعى
خود را از دست داده باشند. زنها زود هواهاى مختلف را در دل خود هموار مىسازند و از
آنها مىگذرند و به هر چيز دل مىبندند و از هر چيز دل مىبُرند.
زنها
را مىتوان از جهات مختلفى مورد شناسايى قرار داد و حالات آنان را بررسى كرد و از حالات
خودنمايى آنها و از نوع لباس پوشيدن و رنگ آن و لباسى كه به تن دارند و از قامت، اندام،
رنگ، پوست بدن و موها، آنان را شناخت. همچنين سرپيچى از سنتها در نوع يا نوآورى،
گوناگونى زنان را بيان مىكند، در صورتى كه خود عامل بروز آنها باشند و تقليدى در
كار نباشد. نوع بدن و اندام و رنگ و روى زن و پوست و لهجه و مو و رنگ مو خود حكايتهاى
فراوانى را دارد كه شرح آن مثنوى را هفتاد من مىكند و اين امر را بايد در مقام مناسبى
به طور دقيق و گسترده مورد شناخت قرار داد. اگر بهخوبى بخواهيم باطن را باز كنيم و
همهى رموز امور را بازگو كنيم، وضع نابسامانى ايجاد مىشود و آبرويى در كار نمىماند
و آنگاه روشن مىشود كه در پسِ اين ظواهر چه پليدىها و چه زشتىهايى نهفته است و
جامعه و افراد آن چگونه عمر خود را سپرى مىكنند و اين ظاهر و باطن چه شباهتى به گرگ
و ميش دارد، آنگاه روشن مىشود كه چگونه است كه دلها به حق مايل نيست و زنها در
گرو باطل غرقند و مردى ديگر پيدا نخواهد شد و روزگار ما چون شب تارى به باريكى تار
مويى در گذر است.
در
اين كتاب با آنكه كتابى خرد است دربارهى زن سخن بسيار گفته شده و اين موجود حادثهآفرين
از جهات مختلفى مورد توجه قرار گرفته است، كه هر يك از آن جهات توانسته است بخشى از
علوم مختلف را به خود مشغول نمايد. چه علوم فلسفى و روانى و چه علوم اجتماعى و علمى.
چيزى كه ما مىخواهيم در اين مقام، از زن عنوان كنيم چند امر است: حجاب زن، سكس، نكاح
زن، زنا، اختصاصى و اشتراكى بودن زن و كاميابى و بهرهگيرى از آن به انگيزههاى مختلف.
عدهاى
به طورى صريح و مطلق مطرح مىسازند كه چرا زن بايد داراى حجاب خاصى غير از حجاب و پوشش
عمومى انسانى باشد و چه تفاوتى ميان نكاح و زنا مىباشد و اشتراكى بودن در زن چه زيانى
به فرد و يا جامعه دارد؟ اين گروه حمايت از سكس و آزادى مطلق در جهت كاميابى از زن
را سر مىدهند كه ما ديدگاههاى آنان را در كتاب چهار جلدى «زن؛ مظلوم هميشهى تاريخ»
به طور روشن مطرح كردهايم و آن را مورد نقد و بررسى قرار دادهايم. برخى از اين عده
به احكام دينى اعتراض مىكنند و مىگويند پوشش زنان با حفظ عفاف و پاكدامنى آنان ملازمهاى
ندارد. مىشود زنى عفاف و پاكدامنى داشته باشد بدون آنكه پوششى داشته باشد و عكس
آن نيز فراوان است و مىشود زنى داراى حجاب باشد و داراى عفاف و پاكدامنى نباشد؛ پس
ملازمهاى ضرورى ميان پوشش و عفاف نيست. افزون بر اين، حجاب زن عاملى براى تحريك مردهاست
و پنهانكارى، زن را بيش از اندازه نزد مرد جلوه مىدهد و سبب تخريب و فساد مرد مىشود.
زن انسان است و مرد داراى عقل و انديشه است و دليلى بر پنهانكارى وجود ندارد و انسان
نسبت به منعى كه براى او پيش مىآيد، بيشتر حساس مىشود. اينان مىگويند: خودنمايى
زن در جامعه مىتواند بهترين عامل بروز شخصيت زن گردد، بدون آنكه عارضه و مشكلى را
به وجود آورد. اين انديشه است كه مىتواند بهترين نوع كنترل را براى زن و مرد فراهم
سازد و جامعه و افراد را از هرگونه بىعدالتى و سستى باز دارد. پس نه مىتوان دليلى
عقلى براى ضرورت حجاب فراهم نمود و نه تجربهاى بر خلاف آن وجود دارد؛ زيرا دنياى متمدن
كنونى با اين عامل مبارزه كرده و آن را از پيش پاى زنان برداشته است و اگر تصور شود
فساد دامنگير آن گرديده است، بايد گفت: اين فساد در همهى جوامع وجود دارد و كشورهايى
كه داراى حجاب هستند به فساد دامن مىزنند و اگر وضع اين كشور به لحاظ آمار فساد بدتر
نباشد بهتر نيست. آنان مىگويند حجاب نوعى سلب آزادى نسبت به زنان است؛ بدون آنكه
لزومى داشته باشد يا دليلى آن را موجه جلوه دهد، گذشته از آنكه دلايل فراوانى برخلاف
آن وجود دارد.
برخى
پا را از اين فراتر گذاشته و مىگويند زن حق دارد اين آزادى را داشته باشد كه به هر
كسى كام دهد و با هر مردى درآميزد و نبايد به نكاح شرعى كه موجب محدوديت زن مىشود
اعتبارى داد. در ازدواج و نزديكى ميان زن و مرد آنچه مسلم و مهم است رضايت و تمايل
دو طرف به يكديگر است و مىتوان با وجود شوهر يا زن، مرد يا زن ديگرى را اختيار كرد
و محدوديت و هرگونه منعى در اين جهات، منع آزادى از افراد است. در اين رابطه ميان زن
و مرد تفاوتى نيست و همانطور كه مرد مىتواند چند همسر داشته باشد زن نيز مىتواند
چند همسر براى خود برگزيند و اختصاص يك زن به يك مرد، سلب آزادى از زن و ناديده گرفتن
حقوق انسانى زن است.
چرا
شهادت دو زن با شهادت يك مرد برابر است و گاه نيز شهادت زنان به هيچ وجه پذيرفته نمىشود؛
اگرچه شمار شهود آنان فراوان باشد؟ چرا اختيار طلاق با مرد است، در حالى كه هنگام عقد
اجازه و رضايت زن و مرد هر دو شرط است؟ چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟ چرا مرد مىتواند
چهار زن اختيار كند، در حالى كه زن بايد هميشه به يك مرد اكتفا كند؟ چرا زن نمىتواند
قاضى و حاكم شرع و مجتهد مردم شود؟
اشكالات
فراوان ديگرى در رابطه با جامعه، آفرينش و نهاد زنان مطرح است كه ما مهمترين آن را
در كتاب ياد شده پاسخ دادهايم و آنچه در اين كتاب آمده روانشناسى زنان است كه در
آن كتاب نيامده است و با دقت در آن مىتوان پاسخى مناسب براى پرسشها و اشكالات ياد
شده يافت و به وضوح بر اين مطلب با تمامى وجود و احساس آگاهى يافت كه تمامى اين تفاوتها
در گرو تمايزات شخصى و نوعى زن و مرد مىباشد. با شناختى كلى از جنس زن و مرد و عواطف
و خصوصيات زنان و مردان مىتوان همهى اين اشكالات را پاسخ داد و بهنيكى دانست كه
همهى دستورهاى اسلام بر اساس حكمت و عدالت است و قوانين و احكام دين از ضرورتى نوعى
برخوردار است و اهتمام نداشتن به آن، ضررهاى جبرانناپذيرى را به بار مىآورد. البته
اشكالات در اين زمينه، گذشته از كثرت و فراوانى، از پيچيدگىهاى خاص خود برخوردار است
كه بهراحتى نمىتوان از آن گذشت و ما خواننده را در اين زمينه به كتابى كه ذكر آن
گذشت ارجاع مىدهيم.
ما
در اينجا باز از خصوصيات زن و مرد سخن مىگوييم و سرنوشت فلسفى آنان را بيان مىنماييم
و اساس زندگى را با تمام تلخىها و شيرينىهاى آن بازگو مىكنيم.
همچنين
در بخش پايانى اين كتاب خاطرنشان نكاتى مهم در باب روش تربيت كودك مىشويم و به پرسشهاى
زير پاسخ مىگوييم:
آيا
آزادى فرزند براى خانواده يا جامعه مفيد است؟
آيا
به صلاح است كه هرچه فرزند خواست بىچون و چرا براى وى انجام شود؟
اختيار
پدر و مادر به دست فرزند است يا اختيار فرزندان به دست پدر و مادر است؟
چرا
از كودكان اينقدر حمايت مىشود؟
آيا
ديروز كه پدر حق داشت فرزند را به فلك شلاق بگيرد درست بود يا امروز كه فرزند هرچه
مىخواهد مىكند؟! بهراستى راه درست چيست؟
معناى
تربيت چيست و شيوهى درست تربيتى كدام است؟