آزادانديشىحوزويانواستبدادطاغوتيان
این
کتاب به تبیین آزادی و لزوم آزاد اندیشی
حوزویان و دوری از اختناق به جهت دست یابی مردم از چشمهى جوشان دانش عالمان دينى كه چه بسا در بعضى
از آنان از ناحيهى حضرت حق موهوبى و اعطايى باشد، می پردازد.
نوشتار
حاضر از موضوعات زیر برخوردار است:
ريشهيابى
اختناق، استبداد و آزاد انديشى
آزادگى
روحانيان
لباس
آزاد
زندگى
در اختناق
سختگيرى
عالمان
تناسب
احكام با مرتبهى افراد
آزادى
و مقتضيات جسمانى
روانشناسى
و دورى از استبداد
تأثير
استبداد شاهانه و اختناق محيط
استكبار
علمى
تفاهم
ميان حوزه و دانشگاه
تقليد
در يادگيرى
آزادى
در حوزه
اختناق
قشرىگرايان
جمود
جسمى
جمود
فكرى
تأثير
دانش بر منش
تخصص
محورى؛ ريشهى مبارزه با خودكامگى
آزادى
در خانهى ملكوتى عالم
دين
توصيفى و نه فرمانى
جراحت
حوزويان
تقيه
در چيرگى استبداد
حاكميت
اختناق و استبداد يكى از عمدهترين مشكلاتى است كه در مسير متفكران آزاد انديش قرار
مىگيرد. اين انديشمندان با پيدايى اين مشكل است كه مىتوانند اندازهى توان نفسى خود
را محك زنند؛ چرا كه بايد در اين فضا بر مشكلات كيفى و بهويژه با جهل حاكم بر جامعه
به مبارزه برخيزند و نيز در همين فضاست كه مىتوان سنجش ميزان بسط و قدرت آزادى هر
يك از متفكران را به دست آورد.
اختناق
زاييدهى جهل و ناآگاهى است. مهمترين پىآمد اختناق، پيدايش بيمارى مهلك «نفاق» و
رويش «منافقان» و چندچهرگان مىباشد. اگر نسيم خوش آزادى بر كشورى يا منطقهاى وزيدن
نداشته باشد، هر كسى حس مىكند پناه بردن به مزبلهى پنهانكارى و نفاق بهترين راه
براى حفظ حدود و هويت خود است. البته، از آنجا كه دين به هيچ وجه با اختناق سازگارى
ندارد، نمىشود جامعهاى دينى و اسلامى باشد و اختناق بر آن حاكم گردد. بر اين اساس
با چيرگى ابرهاى تيرهى اختناق بر كشورى، بايد گفت نفاقى كه در آن مىرويد نفاق اصطلاحى
و مذموم نيست؛ بلكه اين تقيهى شرعى است كه موضوع يافته است؛ زيرا نفاق به كمبودهاى
قابلى و شخصى افراد باز مىگردد، در حالى كه با چيرگى فضاى مسموم استبداد، كمبودهاى
فاعلى و اجتماعى علت پنهانكارى مردم است و نه ضعفهاى نفسانى. البته مراد از آزادى،
آزادىهاى مشروع است. ما در كتاب «حقوق نوبنياد» بنياد آزادى را به بحث نهادهايم و
دقيقترين بحثهاى فلسفى مربوط به آن را در كتاب گفته شده آوردهايم و در اينجا ناگفتههاى
ديگر را.
درست
است كه آزادى به معناى هرج و مرج عامل نفاق نيست؛ اما موجب بىهويتى و اهمال در جامعه
مىشود و اين خطرناكتر از نفاق است. در اين صورت است كه همه چيز ارزش واقعى خود را
از دست مىدهد و فساد و تباهى بر جامعه حاكم مىشود. اينگونه است كه مىگوييم آزادى
از واژههاى زيبا اما مظلوم است. «آرمان»، «هدف»، «آزادى» و واژههايى همانند آن اگرچه
بسيار زيبا و مقدس هستند، همچون شعارهايى كه در حمايت از زنان داده مىشود بيشتر
در خدمت غرايز نفسانى قرار گرفته است و بسيارى از كسانى كه از اين معانى دم مىزنند
اغراضى غير حقيقى دارند؛ هرچند برخى نيز وجود دارند كه در هر زمانى با صداقت از اين
معانى ياد نموده و همهى هستى خود را در گرو آن و تحقق هدف والاى خويش كه رهايى از
استبداد و اختناق موجود است نهادهاند.
آيا
آزادى از آزادى ممكن است؟ آيا اينگونه آزادى هرج و مرج نيست و باعث خمودى و بندگى
نمىشود؟ البته، بايد توجه داشت هر بندگى و اطاعتى را نمىتوان خمودى ناميد و برخى
از بندگىها عين آزادى و رهايى است. آن كه آزاد آزاد است، عمرش بر باد است و آن كه
وابسته به غير حق باشد، عمرش ارزشى ندارد. آن كه آزاد است، مردانگى خود را امتحان مىكند
و آن كه اسارت و بندگى غير حق را مىپذيرد، انباشتهاى از پليدىهاست.
آزادى
در برخى كشورها بهويژه ممالك عقبافتاده آزاد نيست و در اين كشورها هيچ فرد آزادى
چنان آزاد نيست كه هرچه را فهميده و يافته است، بيان دارد؛ مگر آنكه بخواهد به اساس
خود حملهور شود.
به
هر روى اين گزارهى مهم است كه چيرگى مستبدان و تنگنظرى متوليان، عالمان دينى را ناگزير
به گريز پنهانساختن و كتمان اندوختههاى علمى خويش وا مىدارد و پرواضح است كه بازندهى
اصلى اين ماجرا مردم هستند كه از چشمهى جوشان دانش عالمان دينى كه چه بسا در بعضى
از آنان از ناحيهى حضرت حق موهوبى و اعطايى باشد محروم مىگردند؛ چرا كه آن عالمان
براى حفظ خود ناگزير از تقيه مىشوند و يا با فشارهاى چيره و ناآگاهى تودهها سر به
تيغ مىسپارند. اميد است كه خداوند همهى عالمان حقيقى را در جوار رحمت خود حفظ نمايد.