درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


شهريه و اقتصاد حوزه‏ها

اين كتاب در سه فصل، نخست از فلسفه‏ى وجوهات و نيز چند و چون رابطه‏ى معيشت طلاب با شريعت سخن می گوید و بحث‏هاى فقهى آن در فصل نخست مى‏آيد و فصل دوم در كل نظام اقتصادى و شهريه‏ى طلاب را بر مى‏رسد و آسيب‏ها و كاستى‏هاى آن را مطرح مى‏نمايد و ورودى و خروجى وجوهات را مورد پرسش قرار مى‏دهد و طرحى را براى هدفمند كردن حوزه‏ى وجوهات ارايه مى‏دهد و در فصل سوم نيز از زىّ طلبگى و شايسته‏ها و بايسته‏هاى آن گفته مى‏شود.

شايسته است در سرآغاز اين كتاب از استاد خود حضرت آيت اللّه‏ الهى قمشه‏اى رحمه‏الله ياد نمايم كه ايشان بسيار عاشقانه به طلبه‏هايى كه اهل علم و مجاهدت علمى و تلاش خستگى‏ناپذير بودند مى‏نگريست و گويا نصرت دين را در چهره‏ى آنان مشاهده مى‏نمود. ايشان از ديدن طلاب مستعد كه مجاهدت علمى دارند بسيار خوشحال و شيرين مى‏شد. به واقع اين بزرگواران به دين بسيار وابسته بودند و به دين به چشم برتر از پدر، مادر و فرزند مى‏نگريستند.

مرحوم آقا شيخ مرتضى حائرى رحمه‏الله نيز اين‏گونه بود و ايشان نيز چنين معنويت و صفايى داشتند. حال، ما در اين كتاب مى‏خواهيم از طلابى سخن گوييم كه لحظه لحظه‏ى وجود و بود آنان متعلق به حضرت صاحب الامر (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) است و كم‏ترين بى‏انصافى يا حرمت‏شكنى در حق آنان را نابخشودنى مى‏دانيم و تضعيف آنان را تضعيف دين و قرآن كريم و فرهنگ والاى حضرات معصومين عليهم‏السلام مى‏دانيم و در اين كتاب مى‏خواهيم با ديده‏ى انصاف و صفا به مطلب مهمى كه بيش‏ترين نقش را در زندگى طلاب دارد و موفقيت يا شكست علمى آنان به آن وابسته است را يادآور شويم. پيش از ورود به اصل بحث، در اين پيش‏گفتار ناچار از روشنگرى در زمينه‏ى چند و چون زندگى طلبگى و تفاوت‏هاى آن با زندگى آخوندى هستيم تا خواننده‏ى محترم، اصل بحث را از دست ندهد و در قضاوت و حكم، طلاب باصفا و معنوى حضرت صاحب الامر (عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) را با آخوندهايى كه مشى آنان به صورت برجسته و به تعبير حضرت امام خمينى رحمه‏الله در «آخوندهاى دربارى» وجود دارد اشتباه نگيرد و حكم يكى را به ديگرى ندهد كه تفاوت ميان آن دو تفاوت ميان بهشت و جهنم است.

در رابطه با عالمان دينى، روحانيان و زندگى برجستگان آنان كتاب‏هاى زيادى نوشته شده است اما اين‏كه كسى درباره‏ى موضوع مالى و وجوهات شرعى كتابى مستقل بنگارد، بنده چيزى سراغ ندارم.

در كتاب‏هايى كه زندگى عالمان دينى را توضيح مى‏دهد بيش‏تر تعريف و تمجيد ديده مى‏شود و كم‏تر مى‏شود كه كسى از معايب و كاستى‏هاى روحانيت سخن گويد يا نوع و روش زندگى يا تحصيلى آنان را به نقد كشد. در سال‏هاى اخير در اين رابطه چند فيلم سينمايى ساخته شد كه با آن برخوردى فيزيكى و سخت صورت گرفت و نه نقد نرم و عالمانه. اما كتاب حاضر در چنين فضايى است كه نگاشته مى‏شود و يكى از حساس‏ترين مسايل حوزويان يعنى شهريه‏ى آنان و نيز امور مالى و اقتصادى حوزويان كه در دست مراجع قرار دارد را به بحث و بررسى مى‏گذارد و در رابطه با آن نقدها و پيشنهادهايى را ارايه مى‏دهد.

شايسته است اهل انديشه و قلم در رابطه با نقد مسايل حوزوى بيش‏تر تحقيق و تأمل داشته باشند كه بى‏شك هرگونه تلاشى در اين زمينه و در ساماندهى امور حوزوى به نفع اين حوزه، در شعاع منطقه‏اى و محلى، و به نفع دنياى شيعه و نيز اسلام، در سطح جهانى است. بايد در نقدها تمامى جهات حسن و قبح عالمان دينى مورد رسيدگى قرار گيرد و دست‏كم مانند كتاب‏هاى رجال كه در كنار ملاحظه‏ى خوبى‏ها، از كاستى‏ها و نواقص نيز سخن به ميان مى‏آيد گفته شود تا بحث‏ها رؤيايى و ايده‏آل‏گرايانه نشود و با واقعيات زندگى عالمان دينى منطبق و هماهنگ باشد.

چه خوب بود تمامى كتاب‏هاى رجال و تراجم و مشاهيرنويس و مفاخرنگار، جهت داورى را پيش مى‏گرفتند و خوبى‏ها را در كنار كاستى‏ها و كژى‏ها ملاحظه مى‏نمودند تا فضيلت هر كس به‏خوبى شناخته شود و فضايى رؤيايى براى ديگران در ذهن نقش نبندد تا كار براى نگارش چنين كتاب‏هايى در فضاى حاضر سخت نباشد.

البته اگر از زاويه‏اى ديگر به اين كتاب‏ها نگاه شود طبع درست و اولى اقتضاى چنين امرى را دارد كه از رجال روحانى تمجيد شود و كاستى‏هاى جزيى آنان ناديده انگاشته شود؛ چرا كه جامعه‏ى ما خوبى‏ها را تنها براى اموات قرار مى‏دهند و تنها خوبى‏هاى مردگان را ـ آن هم چون ديگر در ميان ما نيستند تا جنبشى داشته باشند ـ شعار مى‏نمايند و سخن از فضليت زنده‏ها پيش نمى‏آيد. در چنين محيطى سزاوار است بدى‏ها و كاستى‏ها چندان پرده‏بردارى نشود و اين‏گونه امور به حال خود باقى بماند؛ زيرا تمامى چهره‏هاى تاريخى حوزوى را مى‏توان در يك كلام مظلوم‏ترين چهره‏هاى تاريخ دانست.

بسيارى از عالمان دينى، بلكه همه‏ى كسانى كه ما آنان را مى‏شناسيم در طول عمر خود با محروميت‏هاى فراوانى روبه‏رو بوده‏اند و بدون آن‏كه گروه و تشكيلاتى از آن‏ها حمايتى داشته باشد، چند سالى سكان‏دار كشتى ديانت در درياى پر موج و پر التهاب عصر غيبت بوده‏اند؛ پس سزاوار نيست چنين افرادى كه تنها و يك تنه با انبوهى از مشكلات مبارزه كرده‏اند و براى عموم مردم يا دين و شريعت گام برداشته‏اند و خدمت نموده‏اند مورد نقد افراد سايه‏نشين قرار گيرند. نبايد پنداشت كه هرگونه نقدى نسبت به آن‏ها كه چهره‏هاى ديانت و مظلوم‏ترين افراد بشرى هستند رواست.

اين‏گونه افراد بدون آن‏كه حامى و پشتيبانى دولتى داشته باشند يا مورد ستايش كسى قرار گيرند، بزرگ‏ترين كارها را با هدف خدمت به دين و مردم انجام داده‏اند و سزاوار نيست كه نقص‏هاى كوچك يا بزرگ‏تر احتمالى آن‏ها را رديابى كرد؛ به‏ويژه آن‏كه دشمنان غدار سخن‏هاى بدون اساس و نادرستى را نيز به آن‏ها نسبت داده‏اند و مورد تهمت ديگران قرار گرفته‏اند.

اما چيزى كه نگارنده آن را شايسته مى‏داند اين است كه نقد و بررسى رجال دينى چه خوب است كه در حال زندگى و حيات آن‏ها انجام پذيرد و بزرگان هنوز كه زنده هستند مورد نقد واقع شوند تا راه‏گشاى شخصى آنان باشد و چه خوب است كه هر عالم دينى فضايى را آماده نمايد تا هر كسى، هر نقدى را كه به او دارد به وى برساند تا تعاون فكرى و فرهنگى تحقق پذيرد؛ چرا كه چنين نقدهايى به نفع ديانت خواهد بود و راه‏گشاى آينده‏ى عالمان دينى و مديران و متوليان امور دينى قرار مى‏گيرد. اين در حالى است كه اگر چنين كارى در حيات يا دست‏كم در ممات آن‏ها با انصاف كامل صورت نپذيرد و از اهمال كارى، بى‏انصافى، جسارت و جنايت نسبت به افراد شاخص خوددارى نشود؛ زيان آن ابتدا به جامعه و مردم مى‏رسد، تا آن شخص و سپس به ديانت و دين.

نويسندگان و منتقدان بايد غرض از بررسى و نقد عالمانه‏ى خود را بازگشايى مبانى فكرى و فرهنگى هر شخصيت دينى قرار دهند و از هرگونه غرض‏ورزى به دور باشند تا براى جامعه و آيندگان نافع باشد و به شدت از خالى كردن كينه‏اى شخصى و كوبيدن افراد دورى جويند كه اين امر را مى‏توان از جنايات بزرگ دانست.

متأسفانه، برخى از عالمان صورى و سنتى و نيز بسيارى از دولت‏ها و حكومت‏ها هميشه به هدف تحصيل اغراض نفسانى خود، عالمان واقعى و حقيقى را به حاشيه مى‏رانده‏اند. خدا مى‏داند كه اين گروه‏هاى مختلف با چنين روشى، در سايه‏ى قدرت، قلدرى و زورى كه داشته‏اند، چه مصيبت‏ها و چه جناياتى را بر عالمان دينى و بر علم و حقيقت وارد كرده‏اند.

عالمان صورى كه چنين سياستى داشته‏اند هيچ گاه از ارزش علمى برخوردار نبوده‏اند و تنها نان علم عالمان حقيقى را خورده‏اند كه اين عالمان حقيقى براى دانش زحمت بسيار و سختى فراوان ديده‏اند و پز دانش را عالمان صورى داده‏اند و عمر خود را همواره به چپاول گذرانده‏اند و تنها از سر و مغز آن‏ها كلاه و نمد آنان باقى مانده است و بس، و خدا مى‏داند كه دانشمندان حقيقى و عالمان واقعى چه مصيبت‏هايى از اين گروه‏هاى جاهل و زورگو كشيده‏اند و چه رنج‏هايى را متحمل شده‏اند!

حكومت‏ها، سلاطين و خلفاى جور، هميشه با آب و دانه چنين به اصطلاح عالمانى را به دور خود جمع مى‏كرده‏اند و مانند ايادى درجه يك خود، از آن‏ها حمايت مى‏كردند و از آنان بهره‏بردارى داشتند. آنان در مقابل، عالمان حقيقى و دانشمندان واقعى را سركوب كرده و به حاشيه مى‏رانده‏اند و به انزوا سوق مى‏داده‏اند و يا آنان را از بين مى‏برده‏اند و هرگونه مخالفتى را با زور و تزوير مى‏كوبيدند. اين‏گونه عالمان صورى را كه تنها ظاهر علمايى دارند، نبايد در رديف عالمان قرار داد و عالم به حساب آورد و كسانى كه درد دين و عشقى به علم و دانش دارند بايد به طور كلى از اين‏گونه چهره‏هاى شوم دورى جويند و خود را در رديف عالمان سوء و متظاهران به علم و وعاظ سلاطين قرار ندهند و آزاد، وارسته و بريده از هر انديشه‏ى از پيش ساخته‏اى خود را با دليل، برهان و عقايد درست و كارآزموده‏ى آن آشنا كنند و با آن خو بگيرند و عمر خود را در راه تحقيق و آگاهى هرچه بيش‏تر خود و ديگران قرار دهند و بر آن باشند تا علم و دانش را از بند چنين عالمان سوء و نادان رها سازند.

با آن‏كه موضوع اين كتاب اقتصاد حوزه‏ها و نيز بحث از شهريه‏ى عالمان دينى است، اما نگارنده براى تبيين بهتر اين معنا و نيز نقشى كه عالمان سوء در نماياندن چهره‏ى مالى و اقتصادى حوزه‏ها دارند ناچار از معرفى بيش‏تر عالمان سوء است و در اين زمينه نيز ناگزير از سخن از گروه‏هاى متفاوت روحانيان موجود در اين پيش‏گفتار است تا خواننده‏ى محترم همه‏ى روحانيان معزز را به يك چشم ننگرد و ميان عالمان حقيقى و سخت‏كوش كه درد دين دارند و عالمان سوء كه جز دنيا نمى‏شناسند، تفاوت نهد.

مى‏توان در يك تقسيم‏بندى كلى، عالمان را در تمامى سطوح بر دو گروه عمده دانست كه البته گروه دوم آنان خود چند گروه ديگر مى‏شوند: يكى گروهى كه به سبب خوبى يا بسيار خوبى، بدند و دو ديگر گروهى كه به سبب بدى يا بسيار بدى، بد هستند و قسم شاخص متوسط معقول، در ميان آن‏ها كم‏تر يافت مى‏شود.

گروه نخست كه از خوبى فراوان بد ديده مى‏شوند تمام عمر خود را وقف علم، مطالعه، تحقيق، درس، بحث، رياضت و تنهايى مى‏نمايند و نسبت به همه‏ى امور و حتى زندگى شخصى و زن و فرزند خود بى‏اعتنا هستند و همان اندازه كه به علم و كار خود اهميت مى‏دهند، نسبت به امور ديگر بى‏تفاوت و كم اهميت مى‏باشند. اين گروه با آن‏كه مردمان خوبى هستند و كم‏تر در پى دنيا و هواهاى نفسانى مى‏باشند و ممكن است افراد صاحب فضيلت و با سوادى نيز باشند، چون وظايف خود را نسبت به شؤون مربوط به خود و به خصوص در مورد زن و فرزند خويش به‏خوبى انجام نمى‏دهند، نمى‏توانند افراد معقول، متوسط و وظيفه‏شناسى باشند. كم‏تر مى‏شود اين گروه حقوق عيال و فرزند خود را به صورت كامل ادا نمايند و زن و فرزند آن‏ها از آنان راضى نيستند يا داراى رشد مناسب نمى‏باشند و با آن‏كه داراى استعداد سرشارى هستند، رشد فعلى مناسبى از آن‏ها ديده نمى‏شود. البته اين گروه در ميان عالمان گذشته بيش‏تر بودند و مشكلات آن‏ها كم‏تر بوده است. امروزه شمار اين گروه بسيار اندك است و كم‏تر مى‏شود عالمى را پيدا كرد كه اين‏طور باشد. بيش‏تر رغبت به دنيا، عنوان‏بافى‏ها و ظاهرسازى‏ها جاى‏گزين الگوهاى گذشته گرديده است و با آن‏كه داعيه‏ى اين‏گونه افراد هنوز نيز وجود دارد و كم و بيش اين‏طور معانى را با حركات خاصى از خود ظاهر مى‏سازند، كم‏تر مى‏شود كه چنين نقش‏هايى با واقعيت همراه باشد.

از بيان گروه نخست، گروه دوم نيز به‏وضوح مشخص مى‏گردد. اين عالمان كه به مراتب بيش از گروه نخست مى‏باشند و امروزه بيش‏تر از گذشته شده‏اند و ديگر چندان مقايسه‏ى محسوسى ميان اين دو گروه وجود ندارد، با حفظ شؤون، مراتب و مراحل تمايلات نفسانى، از مصاديق گوياى اهل دنيا مى‏باشند.

البته تظاهر به‏خوبى در بسيارى از افراد اين گروه در سطح متناسبى وجود دارد و بسيارى از آن‏ها ظواهر را در پوشش‏هاى خاص خود حفظ مى‏كنند و هرچه كم مى‏آورند، آن را در باطن پنهان مى‏كنند و چيزى از ظاهر كم نمى‏گذارند و چنان‏چه در چيزى كمبودى داشته باشند، آن را به كمك عصا، نعلين، ريش، طول ريش، عبا، قبا و لباس‏هاى مرغوب و اعلا، مانند عصاى آبنوس و عباى خاشيه برطرف مى‏سازند. اين گروه در اين راه چنان پيش مى‏روند كه گويى ديگر چيزى جز يك لايه‏ى رقيق ظاهر در آن‏ها وجود ندارد كه با مرگ تمامى آن فرو مى‏كشد و هيمنه‏ى آنان با مرگ آنان از بين مى‏رود و ديگر نامى از آنان نمى‏ماند و در برزخ نيز سايه‏اى براى آنان نيست.

گروهى ديگر از اين دسته، كم‏تر اين‏گونه رفتار مى‏كنند، تا جايى كه ممكن است تعادل ظاهرى را حفظ ننمايند و معانى باطنى كم‏تر در آنان ظاهر گردد و كاستى‏هاى آنان بيش‏تر جلوه نمايد و بدى‏هاى آنان مشخص و آشكار باشد.

البته برخورد اين دسته با مردم به‏گونه‏اى است اما آنان به طور طبيعى در ميان خانواده‏ى خود، به صورتى ديگر مى‏باشند و البته خانواده‏ى آن‏ها و آشنايان آنان، آن‏ها را بهتر مى‏شناسند و عوارض كارهاى آنان در خانه بهتر روشن مى‏گردد.

اين به ظاهر عالمان با آن‏كه از دنياى خود چيزى كم نمى‏گذارند ـ مگر آن‏كه نتوانند ـ دنيا به‏طور نسبى در ميان آنان رواج پيدا مى‏كند و كم‏تر معانى معنوى در آن‏ها رخ مى‏نمايد و هرچند ظواهر را تا اندازه‏اى مراعات مى‏كنند، تمايلات نفسانى و زرق و برق‏هاى مادى آنان را به‏خوبى مهار مى‏كند و جز به اين امور چندان به چيز ديگرى نمى‏انديشند و فكر آنان در موج زندگى مادى و ظواهر ناسوتى كوك مى‏شود.

زن و فرزند اين افراد با آن‏كه با تمام قوت آن‏ها را مى‏دوشند، اعتقادى به آنان پيدا نمى‏كنند، و گاه ممكن است سر به مخالفت بر دارند و در ميان آنان درگيرى پيدا شود.

زن و فرزند چنين به اصطلاح عالمانى با آن‏كه به‏طور كامل از آنان ارتزاق مى‏كنند؛ ولى چندان عقيده‏اى به آن‏ها ندارند و بسيار اتفاق مى‏افتد كه فرزندان آنان با آن‏ها مخالفت مى‏كنند و از آنان دورى مى‏جويند؛ البته اين مخالفت، بيش‏تر در فكر است و از مواهب مادى آن‏ها كم‏تر مى‏گذرند؛ زيرا رگه‏هاى مادى‏گرايى در فرزندان چنين به اصطلاح عالمانى به مراتب بيش از پدران آنان وجود دارد.

البته برخى از اين افراد به اندازه‏اى در دنيا و مظاهر نفسانى پيش مى‏روند كه مردم عادى و عموم افراد بيرون از خانواده نيز آنان را مورد شناسايى قرار مى‏دهند و مسأله تنها به خانه و خانواده ختم نمى‏شود. خلاصه اين گروه، گاهى در امور شيطانى گوى سبقت را از اهل دنيا مى‏ربايند و در اين ميدان گاه سرآمد شياطين نيز مى‏شوند. آنان علمى ندارند و چندان در پى علم با عمل يا عمل به همان داشته‏هاى سطحى خود نمى‏باشند.

اما بخش سومِ گروه دوم، عالمانى هستند كه اگر مردمان مؤمن و به طور عادى سالم باشند، چندان داراى علم و دانش نيستند و به صورت نوعى مقلد عالمان معمولى مى‏باشند و داراى فكر توانايى نيستند.

بيش‏تر دانش اين گروه، در حدود برخى از ظواهر و آگاهى‏ها و دانستنى‏هاى منبرى و چيزهايى كه كارگشاى زندگى شغلى خود آنان باشد، دور مى‏زند. اگر افرادى صاحب انديشه و علم و عمل نيز در ميان آنان باشند، در گروه نخست قرار مى‏گيرند كه نتوانسته‏اند شؤون جانبى را رعايت كنند و كم‏تر مى‏شود كسى از اين افراد در تمامى اين جهت‏ها موفق باشد و هم در علم كوشا باشد، هم در عمل، هم امور شرعى را رعايت نمايد و هم از شؤون جانبى غافل نباشد و داراى اخلاق خوبى نيز باشد. به گفته‏ى آقا ميرزا هاشم آملى رحمه‏الله از معجزه‏ى اسلام همين بس كه با يك مشت ديوانه و گدا حفظ مى‏شود؛ زيرا آخوندهاى ما يا ديوانه‏اند و يا گدا و يا هر دو.

البته مراد ايشان از ديوانه، اعوجاج‏هاى آخوندى است و مراد از گدا «دست بگير داشتن» و در امور زندگى دست به سوى ديگران دراز كردن است. اين سخن با آن‏كه ظاهرى شوخ دارد، بسيار جدى است و با آن‏كه تلخ است، واقعيت مى‏باشد و با آن‏كه مى‏شود كليت نداشته باشد، داراى نوعيتى خاص است.

ما در جامعه‏ى عالمان، عالم معقولِ متوسطِ ورزيده‏ى فعال و متقى كم داريم و اندك مى‏شود عالمى را پيدا نمود كه علم وى بالا، تقواى وى خوب و داراى اخلاق حميده باشد؛ چرا كه بى‏فضل، رياكار، سالوس‏باز، بداخلاق و تند در ميان آنان فراوان است.

همين معنا نسبت به زندگى خانوادگى آن‏ها نيز حاكم است و زن و فرزند آنان با مشكلات آنان درگير هستند و در بين آنان افراد متوسط و معقول كم‏تر پيدا مى‏شود.

اين امر باعث مى‏شود بيش‏تر فرزندان عالمان، اهل علم و فضيلت نمى‏شوند و اگر عالمى فرزند بافضيلتى داشته باشد، مورد اهميت قرار مى‏گيرد. هم‏چنين كم‏تر مى‏شود فرزندان عالمان تمايل به دنيا نداشته باشند و كم‏تر اتفاق مى‏افتد كه دختران آن‏ها تمايل به زندگانى عالمانه داشته يا پسران آنان در پى اين‏گونه معانى باشند.

همين امر سبب شده است روحانيت علت محدثه‏ى قوى در تحقق داشته باشد؛ ولى داراى علت مبقيه‏ى قدرتمند نباشد. علت محدثه اين است كه مردم مؤمن، بر اثر اعتقادات مذهبى، تمايل زيادى دارند كه فرزندان آنان عالم شوند و خوبان مذهبى، فرزندان خود را كم و بيش در اين سلك قرار مى‏دهند و بزرگان، مراجع و چكيده‏هاى حوزه، فرزند پدران زحمت‏كش روستايى هستند و از اسامى عالمان در پسوندها مشخص است كه آنان اهل كجايند؛ ولى اين پدران، پسران لايقى از نظر علمى به بار نمى‏آورند و فرزندان آن‏ها كم و بيش هم‏گام آنان نمى‏شوند و بيش‏تر، اين فرزندانِ پدران زحمت‏كش روستايى هستند كه از گوشه و كنار كشور مى‏آيند و اين راه را پى مى‏گيرند.

بنابراين عالمان فراوانى به حوزه‏ها ملحق مى‏شوند؛ ولى كم‏تر در سطح بالا رشد پيدا مى‏كنند و اندكى از فرزندان آن‏ها در پى اين معانى مى‏باشند. در حوزه‏ها بايد در اين زمينه‏ها كارى جدى صورت گيرد و از افراط و تفريط جلوگيرى گردد و جهت عقلايى و عواطف انسانى بيش‏تر مورد اهميت واقع شود و موازين عمومى رشد يابد و تكامل در سطوح مختلف آن برنامه‏ريزى شود.

در اين صورت، مشكلات فردى و خانوادگى روحانيان برطرف مى‏گردد و عالمان بيش از عموم مردم به دين و اخلاق اسلامى اهميت مى‏دهند و هم‏چنين خانواده، زن و فرزندان عالمان نيز متدين و معتقد به دين و موازين شرعى مى‏گردند و به امور باقى و اخروى توجه خاصى پيدا مى‏كنند و حوزه‏ها نيز در جهت علت مبقيه از كاستى، كژى، ضعف و سستى رهايى مى‏يابد، نه اين‏كه ظاهرى از علم با تمام بى‏اعتقادى‏ها و ناباورى‏ها، تمايلات مادى، ظواهر صورى و حيثيات اعتبارى همراه گردد و در درون اين نوع زندگى‏ها خبرى از اهميت‏هاى اخروى نباشد و اين افراد بيش از همگان در پى دنيا و امور اعتبارى آن باشند.

اگر چنين وضعيتى بخواهد ادامه داشته باشد، روحانيت و حوزه بيش‏تر از پيش مورد بى‏اهميتى جامعه و مردم قرار مى‏گيرد و حوزه‏ى علميه از درون دچار پوسيدگى مى‏شود و به جايى مى‏رسد كه ديگر چيزى براى آن پيش‏گير و كارساز نمى‏باشد و سيرى قهقرايى به خود مى‏بيند كه سرعت دارد و چنين وضعيتى، چيزى جز ناامنى اخلاقى، ضعف اعتقادى و اضمحلال فرهنگى براى حوزه‏ها و مردم به دنبال ندارد.

هنگامى كه وضع به جايى رسد كه فكر و ذكر مجتهدى اين باشد كه در چه زمانى نوبت آقايى او مى‏رسد و بعد از نوبت چندم، مجال رياست دينى او مى‏باشد و به قول معروف: بعد از نفر سى و پنجم و آقايى حوزه، نوبت من است ـ بدون آن‏كه به اين معنا توجه داشته باشد كه ممكن است قبل از مات شدن نوبت سى و پنجم، او مات شود ـ هم‏چنين هنگامى كه عالمى به اين دل خوش داشته باشد كه در مجلس عقد، من كسى بودم كه طرف ايجاب را خواندم و بر طرف قبول برترى دارم و يا ذهن عمومى اين افراد بر اين دور بزند كه در مجلس، اسم مرا به بزرگى ياد كردند و از اين قبيل انديشه‏هاى واهى، ديگر بايد فاتحه‏اى براى كمال و معرفت در چنين اذهانى خواند و بس.

وقتى به اصطلاح عالمانى چنين وضعيتى داشته باشند، ديگر روشن است كه چرا فرزندان عالمان در پى دنيا مى‏روند و اعتقاد عملى چندانى به دين ندارند و دختران عالمان در پى فرزندان پول‏دارها و پسران آنان در پى ديگر جهات هستند.

در چنين وضعيتى است كه ديگر علم، معرفت، روحانيت، تقوا و مذهب در مراكز حقيقى و اصلى آن كاربردى مناسب نداشته و از كارآيى افتاده است و ديگر نبايد از جامعه و مردم توقع چندانى داشت.

هنگامى كه در چنين خانواده‏هايى ـ كه مراكز علمى دين هستند ـ دين رونقى نداشته باشد، چه جاى توقع از مردم عادى است كه در فكر تحقق علمى مبانى دينى باشند! وقتى دختر عالمى براى ازدواج و زندگى به درد عالم ديگرى نخورد، چه جاى توقع است كه دختر يك فرد عادى، چنين مناسبتى را داشته باشد! هنگامى كه دل و فكر زن عالمى انباشته از تمايلات مادى و دنيوى باشد، از زنان عادى جامعه‏ى ما چه توقعى است! در اين حال، وضع به جايى مى‏رسد كه گفته شود: ما اهل علم هستيم، نه اهل عمل.

اهل علم در پى علم و اهل عمل در پى عمل هستند و در چنين فضايى به‏طور طبيعى نه اهل علمى مى‏ماند و نه اهل عملى و چيزى جز صورت و ظاهر از دين باقى نمى‏ماند و ضعف عمومى در جهت علم و عمل بر جو عمومى حوزه‏ها و جامعه حاكم مى‏شود و اهل علم در پى دنيا مى‏روند و اهل دنيا نيز در پى دنيا مى‏دوند و تنها چيزى كه نمى‏ماند، معنويت، معرفت، عقايد و اهميت به آموزه‏هاى دينى است. از خداوند منان رهايى از اين‏گونه امور را براى همگان آرزومند هستيم.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است