دانش علمجويى
كتاب
حاضر بر آن است تا شيوهى آموزش و تحصيل را آموزش دهد و بايستهها و آسيبهاى نظام
آموزشى موجود را بيان دارد. این نوشتار شامل موضوعات زیر است:
دانايى
و توانايى
نشر
دانش
تحديدها
و تهديدهاى دانشاندوزى
دانايى
و بىادعايى
ستيز
عالمان ظاهرگرا با دانايان حقيقتگرا
دانش
صورى و بينش ربوبى
زمانمندى
تحصيل دانش
دانش؛
نشانههاى كردارى
دانش؛
تلاش بيچارگان
دانشمند
واقعى
جزم
و يقين
دانش
هلاك كننده
توانايى
تحمل دانش
دانش
و بردبارى
صيقل
دانش و روان
مدرسه؛
فرصتى محدود و گذرا
هياهوى
دانشيان امروز
چگونگى
شكلگيرى دانش
نور
دانش
مرزهاى
دانش
سير
از جزيى به كلى
دانش
دنيوى پل ورود به بينش ربوبى
استاد
ماهر و كاردان
مغز
شطرنجى و رياضىوار استاد
همراهى
با استاد
تعليم
استادمحور
مرزهاى
استادمحورى
قرابت
شاگرد و استاد
از
دانشجويى تا سوادآموزى
نشر
دانش نه تحصيل زالوگونه
تشكلهاى
علمى
تشخيص
مسير سعادت و شقاوت
شكست
عنوانهاى بزرگ
شيوهى
نگارش كتابهاى درسى
آگاهى
از جايگاه هر دانش
دانشجويى
هموار و ناهموار
علم
فردى و جمعى
سخنشناسى
دانش
و برخورد قهرآميز
دانش
و سرمايه
سرمايهدار؛
حامى دانشمند
نگارش
دانش يا تهوع مغز
دقت،
و نه مطالعهى فراوان
يارى
به انديشهها
صحيفهاى
ماندگار و ابدى
لحظه
به لحظه، نو به نو
مرزهاى
دانش و تداخل علوم
مفاهيم
معنوى و درك سطحى
تودههاى
جامعه و گروه خواص
حكم
كفر قشرىگرايان
فخر
ناآگاهان
توانايى
شنيدارى
ضعف
ابليس
بدترين
جاهلان
غفلت
جهل
تشخيص
خوب و بد در جاهلان
تشخيص
ديدارى و بويايى
غربت
دانشهاى قرآن كريم
تلاش
استكبار براى ركود دانشهاى معنوى
دانش
فنى
جامع
دانشهاى عقلى و نقلى
فرازمانى
بودن دانش و دانشمند
ويژگىهاى
عالمان شيعى
سختى
كار عالمان به مثابهى حركت بر تيزى شمشير
اتاق
فكر جامعه
شايستهسالارى
و پالايش مدام جامعهى علمى
گوناگونى
ديدگاهها و گسيختگى عالمان
از
علم و معرفت سخن بسيار رفته و فراوان از آن ياد شده است؛ ولى آنچه نگارنده در اينجا
مىخواهد از آن ياد كند پىآمدى است كه در معرفت وجود دارد و آن اين است كه علم و معرفت
بايد توانايى معنوى و اقتدار ربوبى را همراه داشته باشد وگرنه علم و معرفت حقيقى و
مطابق با واقع كه داراى ارزش صدق باشد نيست؛ بلكه تنها ادعا، اصطلاح و امرى صورى است.
معرفتى كه اقتدار معنوى لازم را نداشته باشد و به عكس سبب ضعف معنوى گردد، بىمعرفتى
است. هر كس كه مىخواهد بداند چهمقدار علم و معرفت واقعى و حقيقى دارد بايد به ميزان
اقتدار خود نگاه كند و هرچه ضعف در اقتدار معنوى و ربوبى ديده شود، به همان اندازه
كمبود علم و معرفت دارد، آنچنان كه قرآن كريم مىفرمايد: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ
عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ»؛ اگر كسى علم يقينى داشته باشد، بهطور
قطع دوزخ را مىبيند. عكس مستوى اين گزاره چنين است: اگر دوزخ را نمىبينيد به سبب
آن است كه علم يقينى نداريد. ديدن امور غير صورى و ظاهرى از آثار اقتدار معنوى و داشتن
يقين مىباشد. نمىشود كسى يقين داشته باشد و رؤيت با آن نباشد. كسى كه رؤيت ندارد،
يقين نيز ندارد.
عالمان،
اهل عرفان و معرفت، صاحبان برهان، منطق و حجت نبايد از اين نكته غفلت داشته باشند كه
تمام قواعد، معلومات و دانش موجود در آنان چيزى جز صورت و ظاهر معرفت نيست؛ مگر آنكه
زمينهى تصرف در باطن و اقتدار عملى در آنان رخ نموده باشد و بر اساس اين اصل، كسى
نبايد بدون اينگونه آثار خود را عالم و اهل معرفت بداند.
اهل
معرفت و عرفان افزوده بر علم، داراى اقتدار روحى و معنوى مىباشند و به مقدارى كه علم
و معرفت دارند داراى اقتدار نيز مىباشند. كسانى كه تنها قواعد و اصطلاحات يا قياس،
تمثيل و مغالطه را علم مىشمارند، دور از اين اصل و بدون بهره از معنويت ربوبى هستند.
البته
بايد مراتب علم و اقتدار را در تمامى شؤون از نظر دور نداشت و دانست كه علم و اقتدار،
مراتب فراوان و گستردهاى دارد. كسى كه علمى دارد و مىتواند بر اساس آن عمل نمايد،
خود نوع و مرتبهاى نازل از اقتدار را دارد و فردى كه علم و دانشهاى فراوانى دارد
و اوامر و نواهى حق تعالى را مىداند؛ ولى نمىتواند يا نمىخواهد به آن عمل نمايد،
جاهلى بيش نيست كه خود را در صورت و ظاهر عالم مىپندارد. نخستين مرتبهى اقتدار علمى،
عمل به آن علم است و بعد از عمل، آثار ديگرى از آن ظاهر مىگردد؛ زيرا عمل به علم،
قوت اراده و استحكام نفسانى را مىطلبد و همين امر از آثار علم مىباشد. بر اين اساس
است كه مىگوييم كسى كه اوامر و نواهى و احكام الهى را مىداند ولى به آن عمل نمىكند
و كسى كه خود را عالم مىداند ولى اقتدار و ارادهى كنترل دست، چشم، دهان، اعضا و جوارح
خود را ندارد، جاهل مىباشد؛ هرچند همه او را به نام «عالم» بخوانند؛ زيرا ضعف اراده،
اثر علم نيست و علم نيز بدون اثر نمىباشد؛ پس كسى كه يك سال ـ براى نمونه ـ دربارهى
دلايل نماز شب تحقيق مىكند ولى نماز شب نمىخواند، به حقيقت نماز شب راه نيافته و
جاهل است؛ هرچند تمامى دلايل نماز شب را به حافظهى خود سپرده باشد. همچنين كسى كه
حق تعالى را ترسيم مىكند و از مراتب تعينات دم مىزند و اسما و صفات الهى را بيان
مىدارد؛ ولى حق تعالى و تعينات ظهورى حق را نمىبيند، در حقيقت جاهل است؛ هرچند ظرايف
عرفانى را بهخوبى پىگيرى نمايد و از آن سخن براند.
كسانى
كه آثار عملى مفاهيم و معانى حقيقى را ندارند، بايد بدانند كه درگير خيالات هستند نه
علم، و گرفتار شبيه هستند نه حقيقت، و در معركهى حقيقت، تعزيه و شبيهسازى مىكنند
و بس. عالمان اهل معرفت و معنا و افرادى كه چون شمع سراپا سوز، درد، اشك و آه مىباشند
و چشمى باز و دلى روشن دارند، گاه مىشود كه اهل ظاهر و صورت را ـ هر كس كه باشد ـ
اهل علم و معرفت مىپندارند؛ هرچند آنان در صورت رشد و كمال، مزوران را به نيكى مىشناسند.
برخى نيز در اين وادى دچار توهم مىگردند و چنين عناوين معنوى را بر خود مىبندند و
بر آن دل خوش مىدارند در حالى كه حقيقتى از آن را در وجود خود ندارند.
كسى
كه چيزى نمىبيند و پردهاى براى وى كنار زده نمىشود و به جايى راه نمىيابد و چيزى
جز ظاهر نمىشناسد، چگونه خود را عالم مىداند. عالم كسى است كه بدون چشم سر مىبيند
و مىتواند بدون دست و پا كار كند و بدون زبان سخن گويد و بدون گوش بشنود. خاطرنشان
مىشود هيچگاه نبايد صاحبان ادعا را با اين گروه يكى دانست. صاحبان ادعا از اهل ظاهر
نادانتر هستند؛ زيرا نفس ادعا ـ آنهم به دروغ ـ گمراهى و خيانت به اهل معناست؛ بهويژه
آنكه اهل معنا، هرگز داعيهى دورويى ندارند و اهل كتمان، پنهان و اظهارگران، خود ضعيفان
و گمراهان هستند