درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


انقلاب اسلامى

كتاب حاضر با گزاره‏هاى فشرده و مختصرى كه دارد، در كلان‏ترين مسايل و موضوعات مطرح و پيش آمده در انقلاب اسلامى بحث مى‏كند كه در واقع هم به نقد انقلاب و مديريت كارگزاران آن مى‏پردازد و هم ميزان كارآمدى آن را ارزيابى مى‏نمايد و آسيب‏هايى نيز كه مى‏تواند تهديدى بر عليه انقلاب باشد را گوشزد مى‏نمايد و طرح‏هايى براى دفع آن پيشنهاد مى‏دهد.

این نوشتار که از سه فصل با عناوین: ويژگى‏هاى انقلاب اسلامى، اهداف و بايسته‏هاى انقلاب اسلامى و فرصت‏ها و تهديدهاى انقلاب اسلامى تشکیل شده است حاوی موضوعات زیر است:

انقلاب الهى ايران

ظهور ولايت حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام

اسلام ولايى

مؤسس بودن امام خمينى رحمه‏الله

شناسايى شيران ساكت بيشه

مظاهر نيروى معنوى حضرت امام قدس‏سره

قوت رهبرى امام خمينى رحمه‏الله

روان‏گويى حضرت امام خمينى رحمه‏الله

دلى آرام و غرق معشوق

همراهى رهبرى با مردم

اهميت رهبرى حضرت امام خمينى رحمه‏الله

بهترين شعار انقلاب: ايران براى همه‏ى ايرانيان

توحيدِ ريشه و كثرتِ فروع انقلاب

انقلاب ايران؛ انقلابى اسلامى يا اسلامى انقلابى؟

سياست دينى و ديانت سياسى

اتاق فكر انقلاب اسلامى

انواع الفباى دينى

شعار آزادگى در دنيا؛ طرح دينى

ترسيم مهم‏ترين وظايف حكومت اسلامى

شيوه‏ى تربيت نيروى ايمانى انسانى

پرهيز از ضعيف‏كشى و مبارزه با شاخ‏دارها

سازماندهى تغيير فرهنگ و سياست

كنترل نسل كارگزاران فاسد

حمايت از انتفاضه‏ى فلسطين

عزلت حق‏طلبان در حركت‏هاى اصلاحى

ريزش، رويش و خيزش فرزندان انقلاب

نسل دومى‏هاى انقلاب

جمع و افتراق دنيا و آخرت

تربيت معقول نيروهاى انقلاب

استفاده از كارشناسان فن و نيروهاى متخصص

فقيران و جوانان؛ پشتوانه‏هاى تحول

عقيده‏هاى گوناگون و تخريب جامعه

افول عواطف و احساسات

سياست‏مداران پرمدعاى حق‏ناشناس

دريدگى برخى از افراد

بهانه‏هاى كوچك و جنگ‏هاى بزرگ

ميليون‏ها كارشناس!

رابطه‏ى دين با دانش و سياست

دين‏خواهى و رفاه‏طلبى

لزوم حرمت‏گذارى به عالمان دينى

دورى از نااميدى در مسير عدالت‏طلبى

وسعت نظر عالمان دينى و كارگزاران حكومتى

يد داشتن مجتهد عادل

وحدت حوزويان و دانشگاهيان

قساوت ظالمان و نازك‏دلى عارفان

نيروهاى معنوى انقلاب اسلامى

شايسته‏سالارى و رفيق‏بازى

آويز شدن به مراكز قدرت؛ نردبان ترقى

دورى از استكبار و نوكر پنداشتن مردم

دو آسيب عمومى: ناآگاهى و ضعف اراده

اختلاف دشمنان انقلاب

دنياى پرتزوير سياست

كياست نيروهاى انقلابى در برخورد با مأموران

ساديسم ساواك

شگرد برپايى تظاهرات

صدا و سيما

بايكوت نقدها و انتقادناپذيرى

سرقت آثار فرهنگى

اگر حوزه‏هاى علمى، قوى، قدرتمند، زنده، آگاه، هوشيار و پويا باشند، مى‏توانند به عنوان بازوى قدرتى رهبر جامعه‏ى اسلامى عمل نمايند. ما بر اين مسأله در كتاب «روحانيت و رهبرى» تأكيد نموده‏ايم و در آن‏جا گفته‏ايم: نظريه‏پردازى در مورد مسايل حكومتى و نحوه‏ى اداره‏ى دولت در توان يك نفر به‏تنهايى كه حجم وسيعى از كار و مسؤوليت را بر عهده دارد نيست و اين حوزه‏هاى علمى هستند كه بايد ليدر و راهنماى مسايل سياسى در حوزه‏ى علوم مرتبط با آن باشند. متأسفانه اين كار تاكنون در حوزه‏ها صورت نگرفته است.

در اين كتاب گفته مى‏شود بزرگ‏ترين امتياز انقلاب اسلامى رهبرى الهى آن است. از حضرت امام خمينى قدس‏سره هرچه گفته شود اندكى بيش نيست؛ هرچند نگارنده در بيان آن مشكل دارد. عشق من به ايشان از روزگارى شروع شد كه كسى را جرأت گفتار و ياراى همراهى با حضرت امام نبود و امروزه به شكر خدا تمجيد از ايشان نُقل محافل و قلم‏هاست، بدون آن‏كه لحاظ صدق و كذب يا زمينه‏ى حبّى لازم را داشته باشد و اين امر موجب مى‏گردد كه سخن هر گوينده‏اى كه شرايط لازم را ندارد چندان مقبول نفس صافى و محب صادق قرار نگيرد؛ چرا كه معلوم نيست سخن وى عارى از ريا و تظاهر باشد، از اين رو بنده تنها به لحاظ شكر منعم به يادكرد كوتاهى از ايشان در مقدمه‏ى اين كتاب بسنده مى‏نمايم؛ آن هم به دليل پيش گفته شده؛ يعنى بزرگ‏ترين امتياز اين انقلاب كه همان نعمت رهبرى حضرت امام خمينى رحمه‏الله است.

از ابتداى دوران نونهالى و نوجوانى خود و از ابتداى سير و حركتم تا به امروز، فراوانى از برجسته‏ترين چهره‏هاى گوناگون علم و معرفت را به خود ديده‏ام، اما تك چهره‏اى كه مرا به‏راحتى و به طور تمام به خود مشغول داشت، تنها وجود مبارك حضرت امام خمينى قدس‏سره بود.

در سال‏هايى كه تقليد برايم لازم بود، بعد از رحلت مرحوم آقاى بروجردى، تنها مرجع تقليدى كه داشتم حضرت امام بود و ايشان پير و مراد من در تمامى جهات عقيدتى، اجتماعى و سياسى بود و بس. البته، بزرگان ديگرى را در جهات خاص مورد توجه داشته‏ام، ولى به‏طور جمعى، هيچ عالمى را در موقعيت ايشان در خود نمى‏يافتم.

با آن‏كه در درس‏هاى ايشان حضور نداشتم، كتاب‏هايشان پيش از هر كتاب، و نظرگاه‏هاى وى بيش از هر انديشه‏اى، برايم اهميت داشت و هميشه آن را مورد دقت و مطالعه قرار مى‏دادم.

در جهت شناخت افكار و انديشه‏هاى ايشان و محبت و علاقه و عشق به وى، خود را در ميان معدود افراد صادق مى‏دانم؛ هرچند داعيه و تظاهر فراوان است و صدق در اين امور آن هم امروزه، چندان گويا نمى‏باشد. ايشان را فقيهى وارسته و حكيمى شجاع و عارفى دردمند و مبارزى نستوه مى‏دانم و به‏طور جمعى كسى را در رديف ايشان نمى‏شناسم و اگر كسى در اين عصر فردى از اعاظم را به‏طور جمعى در رديف ايشان بداند يا خام است و يا مغرض.

حق تعالى بسيارى از صفات كمال و جلال را به‏طور جمعى به ايشان عطا فرموده تا حجت حق براى امت اين زمان باشند. از ظاهر و صورت تا سيرت، از علم تا عرفان و از حب ولايت تا سياست و ديانت و ديگر جهات جمعى همه در ايشان موجود است. هرچند مصلحت در گفتار اين امر نيست اما به‏طور صريح مى‏گويم بنده تا پيروزى انقلاب اسلامى در امور سياسى ـ اجتماعى و برخوردهاى عمومى در مقابل طاغوت، ايشان را در تمامى اين جهات به‏طور كامل پذيرفته بودم و لحظه‏اى از پيروى ايشان دريغ و تعلّل نداشتم؛ هرچند بعد از پيروزى انقلاب در جهت ساختار نهادهاى انقلابى و برخوردهاى فيزيكى، حيثيت‏هاى متفاوتى در خود مى‏يافتم و بر اين باور بودم كه ايشان با موقعيتى كه در تمام زمينه‏هاى كمالى و به‏خصوص منزلت عرفانى و حب و پذيرش مردمى دارند، مى‏شود بسيارى از مشكلات امروز انقلاب، دولت و مردم را نداشت. البته اين انصاف را مى‏دهم كه شايد جهات خارجى و موقعيت داخلى آن حضرت چنين اقداماتى را ايجاب نمى‏كرده كه بايد در جهت نفى و اثبات هر يك از اين امور دقت فراوانى به كار برد.

در هر صورت، ايشان پير و مراد من بوده است و بهترين بهره‏ها را از وجود شريفشان در طول عمر خود برده‏ام و نسبت به ايشان عشق و محبتى قديمى در دل دارم و اين حب از زمان نونهالى و جوانى در دلم ريخته شده است و هيچ گونه زمينه‏ى تحولى نيز نخواهد داشت و در جمله‏اى كوتاه بايد گفت: رابطه‏ى من با امام رابطه‏ى پدر و فرزندى است كه رنگ الهى گرفته و چيزى آن را مخدوش نخواهد ساخت. روحش شاد.

اما ويژگى دوم انقلاب اسلامى آن است كه حكومت آن اسلامى و ولايى است. در اين انقلاب، تا ولايتى نباشد، حكومتى برپا نمى‏شود و تا حكومتى ايجاد نشود، احكامى اجرا نمى‏گردد. در نظام ولايت فقيه، ولى فقيه سخن و نظر خود را به جامعه ارايه مى‏دهد و اگر مردم آن را پسنديدند و سخن او ريشه در دل آن‏ها دوانيد و اين نهال را مردم آب‏يارى كردند، به اندازه‏اى كه مردم نصيحت‏هاى ولىّ فقيه را گوش دادند و قدم پيش گذاشتند، بر آن‏ها ولايت مى‏يابد و او نيز مطالب خود را واضح‏تر و صريح‏تر بيان مى‏كند. اگر ولى فقيه بتواند مطالب خويش را با صراحت بيان نمايد و مردم اين سرپرستى را ـ كه حقيقى است ـ پذيرفتند و او را صاحب اختيار خود انتخاب كردند و جراحى و مرهم و دواى درد را به دست او دادند و به او اين اختيار را دادند كه هرجا كه خود تشخيص مى‏دهد جراحى نمايد يا مرهمى نهد و خود به صورت مطلق پذيرا شدند، اين‏جاست كه حكومت ولايى شكل مى‏گيرد و هر حكمى در نظام حكومتى از طرف فقيه صادر شود، آن حكم جزو احكام الهى است؛ زيرا فقيه چندين سال براى استخراج اين احكام زحمت كشيده و كلامى كه مى‏گويد سنجيده است و نه تحكم؛ به همين جهت اجراى احكام را در پى مى‏آورد. اما در اين‏كه ولايت فقيه مطلق است يا مقيد، بحث‏هاى بسيارى است كه در اين كتاب نمى‏گنجد. قرآن كريم مى‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا، أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الاْءَمْرِ مِنْكُمْ، فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ». اطاعتى كه در اين آيه‏ى شريفه از مؤمنان خواسته شده است مطلق است و از اين رو به هيچ وجه اطاعت از غير معصوم را در بر نمى‏گيرد. عارف و مجتهد غير معصوم اطاعت و ولايت مطلق ندارد. اگر فردى كه امروز مجتهد عادل است، فردا نسيان بگيرد يا عدالت خود را از دست دهد، لزوم اطاعت ندارد و اطاعت از وى مشروط به حفظ شرايط است. نيابت و نقل ولايت از معصوم به معصوم در مقام لبّى و به غير معصوم به معناى ظلّى است و مجتهد غير معصوم در مقام تنزيل و به نيابت است كه مى‏تواند حكمى را صادر نمايد.

حضرت امام خمينى رحمه‏الله كه ولايت فقيه را مطلق مى‏دانستند، لسان تنزيل آن را بيان مى‏فرمودند، نه لسان غير تنزيل و لبّى آن را وگرنه مسأله‏ى نيابت معنا نداشت. اطلاق در ولايت مطلقه‏ى فقيه اطلاق تنزيلى است و اطلاق تنزيلى نمى‏تواند مقيد نباشد. ما اين مطالب را در كتابى ديگر كه به چند جلد مى‏رسد به تفصيل توضيح داده‏ايم.

در پايان شايسته است گريزى به قاعده‏اى عرفانى زده شود. در عرفان قاعده‏اى است كه مى‏گويد: هر چيزى در هر چيزى است و از يك چيز مى‏توان همه چيز را به دست آورد. اين قاعده در رابطه‏ى تأثيرگذارى اشيا بر يك‏ديگر نيز جارى است و به اين معناست كه هر چيزى در هر چيزى مى‏تواند اثر گذارد. بر اين اساس مى‏توان گفت: فرد جامعه را مى‏سازد و جامعه فرد را هويت مى‏بخشد. انبيا امت را مى‏سازند و امت نيز نبى‏ساز مى‏گردد. انبيا در جامعه از جهت علّى اثر دارند و امت‏ها در انبيا از جهت معلولى مؤثر هستند. آب در كوزه اثر دارد و كوزه در آب. كوزه آب را خنك مى‏كند و آب كوزه را مرطوب نگه مى‏دارد و در درازمدت قوت كوزه را زيادتر مى‏كند و همين‏طور غذا نيز در معده و معده هم در غذا اثر مى‏گذارد. در انقلاب اسلامى نيز نيروى عظيم و شگرف معنوى امام خمينى رحمه‏الله بود كه جوانان و مردم اين كشور را متحول ساخت و آنان را در نيل به مقامات عالى معنوى گسيل داشت. براى نمونه، ارزش شهيدان اين انقلاب، به دليل اطاعت‏پذيرى آنان از شخص حضرت امام قدس‏سره بسيار والاست. غبطه خوردن نسل اولى‏ها و نسل دومى‏هاى انقلاب به مقام شهيدان خوب نيست؛ چون راه شهادت براى آنان باز بود و هر كس مى‏خواست مى‏توانست برود. آن‏هايى كه رفتند، رفتند و كسانى كه ماندند و شهادت در جبهه نصيب آنان نشد، نمدمال شدند و با سوزن‏هاى تيزى كه در نمد هست و به بدن فرو مى‏رود، آرام و بى‏صدا جان دادند. حضرت امام خمينى قدس‏سره كه رهبر شهيدان بود و آرزوى شهادت داشت به لقاى پروردگارش نايل آمد؛ در حالى كه شهيدان اگر يك بار جان دادند، ايشان به هر جان دادن آن‏ها، جانى داده بود. امام قدس‏سره پيش از شهدا شهيد شده و همه چيز خود را در راه خداى خويش از دست داده بود.

اما پس از جنگ تحميلى، باب رزق و روزى شهادت كه خداى متعال آن را بر روى مردم ولايتمدار ايران گشوده بود بسته شد و شايد تا صد سال آينده، اين درِ آسمانى باز نشود و اگر هم باز شود، معلوم نيست در كدام منطقه‏ى جهان باشد. حال كه خداوند متعال اين رزق و روزى را آسان در اختيار افراد قرار داد؛ نسل‏هاى متمادى بر اين سفره‏ى الهى مى‏نشينند و از شهيدان آن ارتزاق مى‏كنند و در قيامت، خود را به او متصل مى‏نمايند. اين رشد و كمال، محصول تحصيل نبود؛ نه محصول علوم حوزوى و نه محصول علوم دانشگاهى؛ هرچند امام شهيدان رحمه‏الله درس‏هاى حوزه را خوانده بود، ولى ملاك كار، اين درس‏ها نبود. چه بسا بى‏سوادى از روستايى بر سر اين سفره نشست كه دانش‏جو و طلبه‏اى اين سفره‏ى الهى را درك نمى‏كرد و چه بسا طلبه و دانشجويى به اين فيض بزرگ و عظيم مى‏رسيد كه هم‏شاگردى‏هاى او از اين فيض بى‏بهره بودند.

شهيدان انقلاب چنان مقام و منزلتى دارند كه حتى روا نيست نام آنان را بدون طهارت بر زبان آورد. مقام آنان امرى غير عادى است كه حتى خود آنان نيز متوجه و هوشيار نبودند كه حور، بهشت، و معامله‏ى نفس چيست و اين مقامى كه دارند يعنى چه؟ آنان وقتى از مرز آسمان مى‏گذشتند، باورشان مى‏آمد كه چه خواسته و انتخابى داشته‏اند؛ هرچند خواست آن‏ها نيز ناخواسته از جانب خداى تعالى نبود و اين مقام را خداى تعالى براى آن‏ها برگزيده بود.

بايد دانست در جبهه‏ى جنگ، بر اساس قضاى پروردگار عده‏اى شهيد مى‏شوند اما در اين ميان، ممكن است كسى بيهوده خود را به كشتن دهد كه چنين كسى به مقام شهيدان و جنگ و جبهه ارتباطى ندارد. اگر كسى با توجه و آگاهى به جبهه رود و با نيتى الهى شهيد شود، قضا و قدر خداست كه شهادت را بهره‏ى او گردانده است و ثواب عظيم دارد اما كسى كه بيهوده خود را به كشتن دهد و هدفى قدسى نيز نداشته باشد، در صف شهيدان انقلاب داخل نمى‏باشد.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است