شهرآيين سياست
این
کتاب مهمترين آيات سياسى قرآن كريم را مورد بررسى قرار می دهد و به تبيين
51 آيه از قرآن کریم با موضوع شيوهنامهى سياست اسلامى می پردازد که برخی
از آن موضوعات چنین است:
انتصابى
بودن رهبر و حاكم جامعهى اسلامى
وجود
عزيز رهبرى
دشمنى
با نوآوران علمى
اصل
بودن مردم در سياست
اصالت
محبت و آزادى در كارگزاران
گستردگى
امور مشروع و آزادىها
گريز
از دين پرپيرايه و قبضگرايانه
اصالت
آزادى و گشايش در دين
طراحى
مدل همسايگى مسالمتآميز
گروههاى
مختلف
پذيرش
تفاوت انسانها
ارفاق
خاص و تبصرهاى در اجراى حدود
جمع
گناهان بر امكانات
كارگزاران
توانمند
اقتدار
و معنويت
عدالت
اجتماعى، ايثار و گذشت
برادران
ايمانى
اعتماد
و ايمان به مؤمنان
توان
بازدارندگى
قدرت
و تشكيل جبههى مبارزه با استكبار
مديريت
و فرماندهى جنگ
آموزش
صبر و قدرت استجماع به سپاهيان
قدرت
غيبى مؤمنان
لزوم
حضور مؤثر در صحنه
جنگ
جنگ تا پيروزى
ميز
مذاكره با كافران
امنيت
محققان و بررسان فرهنگى
ديپلماسى
منفعلانه
خلق
و خوى متناسب با شرايط
هدايت
و حرمت مردم
قضاوت
فصل الخطاب
يكسانى
شعار حق و باطل
این
نوشتار بر آن است تا بعضى از مهمترين آيات سياسى قرآن كريم را مورد بررسى قرار دهد.
سياستى كه بيانگر منش، آرمان و اهداف دين مبين اسلام است. سياستى كه با اقتدار استبدادى
همراه نمىشود، بلكه داراى منش، روش، آيين و مرام خاصى است كه نيازمند كشف، بازشناسى
و مهندسى است. سياست در اسلام اصالت ندارد و هدف نيست و تنها ابزارى آلى براى عنوان
عقيده است و به آن نگاه آيينگى دارد. درست است اسلام دينى منطقى، اجتماعى، ظاهرى و
سياسى است اما سياست در آن به مثابه يك روش است و آنچه اهميت دارد باطن كار و پاىبندى
بر اصول اعتقادى مشخص در ميدان سياست مىباشد. دين و مذهب هيچ گاه در خدمت سياست قرار
نمىگيرد، بلكه دين بر آن است تا سياست را در خدمت اهداف خود قرار دهد. چنين دينى است
كه سياست را معنا مىكند و هيچ گاه اجازه نمىدهد سياست معناى دين را به دست گيرد و
دين را تابع خود سازد. سياست اگر دينى باشد تابع اصول اعتقادى است و اين اصول را همواره
پاس مىدارد اما سياست هيچ گاه اصالت ندارد. اسلام سياست را براى اجراى فرامين و آموزههاى
دينى مىخواهد. انبياى الهى و امامان بحق عليهمالسلام هرگز سياست را اصل نمىدانستند؛
بلكه عقايد خود را مايهى بقاى خويش مىديدند و در صورت خطر، خود را فداى عقيدهى خويش
مىساختند.
پيشوايان
دين عليهمالسلام هيچ گاه دين را تابع سياست نمىساختند و هميشه سياست را عامل اجراى
عقيده مىدانستند؛ هرچند كشته شوند و يا بركنار گردند كه در هر صورت، اصل را عقيده
مىدانستند و با قدرت عشقى كه در وجود خود به خداوند داشتند به مسؤوليتپذيرى رو مىآوردند
نه آنكه عشق قدرت داشته باشند؛ برخلاف دنياداران و سياستمداران كه دل در گروِ بقا
و عشق به قدرت دارند و جز به بقاى خود يا گروه خود نمىانديشند و در صورت لزوم هرگونه
تغيير، تأويل و توجيهى را در روش، منش فكرى و عملى خود و حتى دين وارد مىسازند تا
در قدرت باقى بمانند. دين آنان سياستى است كه دارند و بر مدار همان به حركت خود، در
هر نوعى از حركت، ادامه مىدهند.
«سياست»
براى آنان از «نجابت» دور است و طبيعت قدرت و سياست اين گونه افراد است كه قداست و
محبت را از سياست گرفته است. اينان كه خود را ارباب سياست مىدانند نمىتوانند به اصل،
دين و مسلكى جز سياست بقاى خود اعتقاد داشته باشند؛ هرچند به ظاهر خود را مذهبى و مسلكى
بدانند. آنان مىتوانند با هر فكرى كنار آيند و در صورت لزوم با هر كس توافق داشته
باشند و در عين حال، خود را با هر كس و يا هر عقيده و فكرى ـ حتى عقيدهى خود ـ مخالف
جلوه دهند و به روى خود سيلى زنند تا جهت و عقيدهاى را همگون و همرنگ خود سازند.
يك روز دروغ مىگويند و روز ديگر دشنام. روزى آتشى بهپا مىكنند و روزى ديگر از صلح
دم مىزنند. روزى گريه سر مىدهند و روزى به گريهى خود مىخندند، يك روز خود را مظلوم
نشان مىدهند و روزى مظهر اقتدار مىگردند، روزى به حمايت از دينى بر مىخيزند و روزى
درصدد تخريب دين و مسلك خود بر مىآيند. اينان جنايتكاران مصلحتگرايى هستند كه سياست
آنان ريشه در خودخواهى و بىاعتقادى آنها دارد. آنان هيچگونه ارزش ثابتى در عقيده
ندارند و تنها درصدد جلب آرا و اعتماد مردم و بقاى خود هستند. امروزه در دوران آخرزمان
حقهبازىها و حيلهگرىهاى سياسى به مثابهى رشد علم و تكنولوژى پيشرفت دارد و با
كمبود ايمان، شيطنت سياسى رشد مضاعفى يافته است. اين حيلهگرىها را در شبكههاى ماهوارهاى
و تلويزيونى و سايتهاى فراوان اينترنتى و نيز در مدلهاى متنوع و گوناگون لباس، مو،
آرايش و زيبايى كه روز به روز نوتر مىشود تا سياستمداران دنيا، در اين آزمايشگاه
مضحك و مسخرهآميز خود، بشر را محك زنند براى آن كه بدانند چگونه و تا كجا مىشود او
را برد و كنترل كرد.
سياستمداران
غير دينى بهصورت غالب افرادى گنگ و جامد هستند كه تنها روى تختى چوبى حركت مىكنند
و بايد گفت پرداختن به كار اجرايى قدرت درك و تحليل مسايل را از آنان گرفته است. آنان
چنين هستند كه وقتى كسى به آنها هجوم مىآورد، به مردم متوسل مىشوند و فرافكنى مىكنند
و خود را با دشمن درگير نمىكنند، بلكه پشت سر مردم پنهان مىشوند و اگر خود دعواى
شخصى داشته باشند آن را عمومى مىكنند.
كسانى
كه سياست نمىدانند همچون قالى، تنها يك خواب بيشتر ندارند ولى سياستمداران هر لحظه
به سمتى مىروند و هر بار چيزى مىگويند. سياستمداران دنياگرا همچون گربه مىمانند
كه از هر طرفى انداخته شوند، با دست پايين مىآيند، به عكس اولياى خدا كه تنها به سمت
خدا مىروند و سويى ديگر غير از جهت الهى نمىشناسند و هيچ مصلحتى را جز مصلحت خدا
در نظر نمىگيرند. دروغ گفتن در سياست، يك اصل است و البته پردازش دروغهاى سياسى بسيار
سخت است و فرد بايد ولد چموشى باشد تا بتواند دروغ بگويد.
آنان
در فضاى سياسى جديد در مواجهه با مردم، رعايت احترام آنان را مىنمايند البته وقتى
كه رو به ضعف نهاده باشند و در برابر رقيبان، به آنان تهمتهاى سياسى وارد مىآوردند
و به ترور شخصيت آنان رو مىآورند. آنان همواره بر روى نظام فكرى و انديشارى مردم تبليغ
مىكنند تا آن را بر اساس خواستههاى خود تصور بخشند. كتاب حاضر بر آن است تا در دنياى
آلودهى سياست، از شهرآيين سياست گويد و طرحى نو در سياست اسلام دراندازد و بر اساس
الگويى كه قرآن كريم بيان مىدارد، برخى از آيينهاى آن را ارايه نمايد ضمن آن كه اعتراف
دارد فقيهان شيعى از شروع عصر غيبت تاكنون هيچگاه حكومت و حاكميت نداشتهاند و همواره
در غربت و انزوا به سر مىبردهاند از اين رو نتوانستند سيستم فقه سياسى را بهگونهاى
قدرتمند بنا نمايند كه نمود عقلانيت و نماد تفكر ولايى و فرهنگ شيعى باشد.
در
بخشی از این کتاب چنین می خوانیم:
««وَمَا
يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ».
ـ و
هيچ تذكر جديدى از سوى خداى رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روى برمىتافتند.
بيان:
هيچ پيغمبرى نيست كه از جانب خداوند رحمان سخن تازهاى بياورد، جز اين كه قوم او آن
را قبول نكنند.
در
اين آيه مطلبى جامعهشناسى مطرح است. گويا همواره اين گونه است كه اقوام و ملل با تازگىها
سر سازش ندارند و از آن روى بر مىگردانند. چنين انسانهايى سنتى هستند و دايم از پيشينيانشان
سخن مىگويند و به آنها افتخار مىكنند و اگر نابغهاى امروزى براى اين افراد چيزى
بگويد، از او نمىپذيرند مگر سلف صالحى باشد. البته در عصر حيات آن صالح هم چيزى را
از او نمىپذيرند و هر گاه آن صالح از دنيا رفت و تبديل به خلف صالح شد آن گاه حرف
او را قبول مىكنند. تاريخ هم بيانگر همين واقعيت است. ابن سينا، ملا صدرا و مانند
آنها در زمان خود مورد انكار واقع شدند و راندهى مردم گرديدند و آوارهى شهر و ديار
خود گرديدند و چه بسيار بدبختى و بيچارگى را تحمل نمودند. همهى اينها هم براى اين
بود كه چيز تازهاى به ذهنشان آمده بود. همين بزرگان وقتى از دنيا رفتند و افكارشان
عتيقه گرديد ارزش پيدا نمودند و آنان تبديل به خلف صالح شدند، طورى كه اگر امروز كسى
نقدى صحيح بر سخن آنان داشته باشد باز چون گفتهى وى جديد و نو است پذيرفته نيست و
سخن خلف صالح دربست بدون تأمل قبول است. حرف نو مانند قالى نو است كه كسى آن را نمىخرد
اما همين كه ساليانى بر آن قالى گذشت و خاك روزگار آن را كهنه و فرسوده نمود عتيقه
مىشود و خريدار پيدا مىكند. سخنان الهى و رحمانى همه نو و باارزش است ولى مردم كهنهخر
از آن روى برمىگردانند؛ زيرا آنان عتيقهپرست هستند.
روزى
به جيرفت رفته بودم و از مركزى كه براى عتيقهها بود ديدن نمودم. من از ديدن آن عتيقهها
منكسر شدم و چيزهايى گفتم كه يكى از آنها را خوش نيامد و گفت حاج آقا شما داريد اينجا
را خراب مىكنيد. گفتم نه، اين عتيقهها سند كشور است، ولى بايد اين آشغالها را دور
ريخت؛ در حالى كه اين همه افراد گرسنه و بدون شغل هست. اين مكان را بايد به چند نفر
داد تا در آن بنشينند و كار كنند.