شناسنامه کتاب:سرشناسه: نکونام، محمد رضا، 1327/
عنوان و پدید آور:سیر اندیشه / مولف:محمد رضا نکونام/
مشخصات نشر: قم ، ظهور شفق،1385./
مشخصات ظاهری: 312ص./
شابک:978_964_2807_00_0 /
وضعیت فهرست نویسی: فیپا/
موضوع: رهبری ( اسلام )/
موضوع: اسلام ، عقاید/
موضوع: ولایت فقیه/
موضوع: خواب گذاری، جنبه های قرآنی/
موضوع: تاویل ، جنبه های مذهبی ،اسلام /
رده بندی کنگره: 9 س 76 ن BP//
رده بندی دیویی:223 / 8/
شماره کتاب شناسی ملی:50071 _85م
|
پيشگفتار
الحمدللّه رب العالمين،
والصلوة والسلام على محمّد وآله الطاهرين، واللعن الدائم على اعدائهم أجمعين.
هنگامى كه بشر از همه چيز و
همه كس رها مىگردد و دنياى پرتلاطم مادى را كنار مىگذارد و يا بهنوعى از آن جدا
مىشود و بر همهى مظاهر زيباى دنيايى پردهى فراموشى مىآويزد، به درون خود فرو
مىرود و با خود مىانديشد، افكار فراوان و انديشههاى گوناگون او را در بر
مىگيرد و پيوسته او را مشغول مىدارد. اين اوهام همانند هزاران عروس دغل كه هر
لحظه در آغوش كسى باشند انسان را در بغل مىگيرند و با لبهاى بهظاهر زيبا گرفتار
هزاران هوا و هوس مىسازند و بهراحتى او را بازى مىدهند. گاه از حقيقت و زمانى
از خيال، هنگامى از فنا و دمى از بقا سخن سر مىدهند و نهايت وى را در حيرت و
تباهى رها مىسازند.
گاه واقعبين مىشود و گاه
خيالپرداز و زمانى در منزلگاه حيرت بهدست فراموشى سپرده مىشود. اين انديشهها و
خيالات هيچ گاه آدمى را به يك حال و در آغوش يك معشوقه ـ زشت يا زيبا، بد يا خوب ـ
وا نمىگذارد. هر لحظه چون قايقى شكسته در درياى پرتلاطم و طوفانى او را به
گردابها مىكشانند و در ميان امواج خروشان شك و انكار گرفتار
(صفحه ی 15)
*********
مىسازند
و گه گاه او را قربانى نظربازىهاى بيهوده مىكنند.
تنها اين بشر است كه بايد
از همهى اين اوهام و خيالات شيطانى برهد و در مسير واقعيتهاى زندگى و حقايق بشرى
گام بردارد و لحظهاى از طى طريق باز نايستد تا خود را در سرمنزل مقصود بيابد و
پيوسته انديشههاى خيالى و اوهام مثالى را دشمن خويش بداند و از عقل، اين بشير و
نذير الهى، هاتف غيبى و سروش ربّانى استمداد جويد تا همچون ناخدايى آگاه و پر
تجربه او را از اين درياى پرتلاطم عبور دهد و با قوّت جان و آرامش دل به ساحل
مقصود و آرامشگاه ابدى رساند.
انديشه
و پندارها
با تفكر و انديشهى فراوان،
گاه پيش مىآيد كه آدمى با خود مىگويد: آيا بهراستى حقيقتى وجود دارد و حقى هست؟
آيا باورهاى مردم مؤمن چيزى جز اوهام و خيالات نيست؟ شايد تنها پنداربافىهاى
فيلسوفان يا بافتههاى شاعران باشد؟ نه كسى از حق خبرى دارد و نه از حقيقت اثرى
هست و نه واقعيتى در كار است! چرا كه هيچ كس آن حقيقت را نديده و تجربه نكرده و
اساسا تجربه در حريم آن راه ندارد.
اين در حالى است كه گاه
آدمى به عكس اين مىانديشد و با خود مىگويد: عالم حقيقتى گويا و نمايان است و حق،
اساس تمام واقعيتهاست. سراسر دنياى آدمى را واقعيّت و حقيقت فرا گرفته، آتش آتش
است و واقعا گرم و سوزان مىباشد، آب آب است و روان و واقعا روز روشن و شب تاريك
است، هرچه مىگوييم و مىبينيم واقعيت است و حق تمام آن را در بر گرفته است و
ذرهّاى در هستى نيست كه از دايرهى واقعيت و حقيقت خارج باشد.
(صفحه ی 16)
*********
انديشهى مادهگرايى
آيا اين واقعيّتها و
حقايق، روشنايىها و پديدهها همه و همه در وجود ماده نيست و آيا چيزى و كسى بيرون
از ماده وجود دارد؟ هر چيز خود آن چيز است؛ من و ما، ما و ديگرها، جهان عين حقيقت
و حقيقت عين ماده است. هستى چيزى جز ماده نيست و غير آن ديگر عدمستان خيال است كه
نيست و واقعيت ندارد و آدمى، خود آنها را مىسازد. هرچه در دست آيد و ملموس باشد
حق است و بقيه همه باطل. آنچه در تيررس آدمى قرار دارد و هر صبح و شام با آن در
تماس است تنها وجود ماده است و غير آن تمامى ظرف ذهن و خيالپردازى مديحهسرايان و
شعر شاعران است. اساسا هستى با ماده پايان مىيابد؛ چنان كه با ماده آغاز شده است.
هستى جز ماده نيست و هرچه خارج از دايرهى ماده فرض شود پوچ است و بايد تمام آن را
در تومار داستانهاى خيالى ثبت نمود و بر آن خط بطلان كشيد.
انديشهى
حقجويى
بايد جهان واقعيتها را بر
سر زلف پريشانِ سلسلهجنبانى بسته ديد و رود سراى گيتى را چشمهسارى گسترده از
درياى بىكران حقيقت يافت. بايد جهان واقعيتها را از يك حقيقت بىكران و خارج از
هر زمان و مكان ديد. دنياى واقعيتها نمونهاى بسيار كوچك و محدود از آن حقيقت
نامحدود است. اين نهال كوچك و زيباى هستى، باغبانى حكيم و توانا همراه دارد. اين
زيبايى از آن زيباى نازنين است و لطف و صفا در آن از لطف و صفاى مهربان دلبرى ديگر
است. اين كه او چيست و كيست خود سخن ديگرى است و بشر با هزاران ذهن و انديشه از
بيان آن عاجز است؛ اگرچه پيوسته در حضور اوست.
(صفحه ی 17)
*********
مكتب و دستاويز!
آه از فكرم، واى از
انديشهام كه اين چنين مرا به بازى مىگيرد، اسير مىنمايد، گرفتارم مىكند، به
فكر وادارم مىنمايد و از فكر بازم مىدارد. دستهايم را درون واقعياتها فرو
مىبرد و دوباره چون دليرى توانا بيرون مىكشد. هرچه فرياد مىزنم كه رهايم كن رها
نمىكند و آنى مرا به خود وا نمىگذارد و هرگز مجالى به حال زارم نمىدهد.
چه كنم؟ به كجا رو آورم؟
كدام راه را در پيش گيرم؟ آيا منكر واقعيتها گردم و هيچ حقيقتى را نپذيرم و
واقعيتها را به فراموشى سپارم يا واقعيتها را بپذيرم و حقيقت را انكار كنم و يا
هر دو را دنبال نمايم و فكر خفتهى خود را بيدار سازم؟ افسوس كه در حق نيز
سرگردانم. آيا همچون طلايى است كوچك تا به دنبال آن روان گردم يا بزرگى است
نامتناهى، بزرگ واقعيتها و حقيقتى بس رعنا؟ حق را بپذيرم يا انكار نمايم؟ باطل را
بستايم يا رها كنم؟ آيا بايد يكى از اين دو را انتخاب كنم؟ باطل چگونه وسوسهاى در
دلم مىافكند و حق چه به شگفتى و شگرفى مرا به خود مشغول دارد.
اين خلاصهى افكارى است كه
هر انديشمند آگاه و دور از هر تقليد و تزويرى را در ابتداى سير انديشه و روز و شب
هر جمعى را به خود مشغول مىدارد و با انديشهاى آشنا مىسازد، سپس در ميان آن همه
پندارهاى متضاد دستاويزى با شكلكهاى متفاوت نصيب او مىگردد؛ حق يا باطل، ديگر
آدمى با اين كارى ندارد كه آنچه يافته واقعا حقيقت است يا نه؟ بسيارى از
انديشمندان از افكار گوناگون رهايى دارند كه البته اين نيز در عالم بىحقى خود حقى
مىباشد.
غم بشرى اينجاست و حيرت
آدمى اين است كه بر اين انتخاب نام مكتب گذارده مىشود و به حق يا باطل، رهروانى
مىيابد و در طول تاريخ به سير خود؛ درست يا غلط، ادامه مىدهد.
(صفحه ی 18)
*********
سير مباحث كتاب
نوشتار حاضر به بررسى
تفصيلى انديشههاى ياد شده مىپردازد و ارزش هر گزاره و صدق و كذب آن را بيان
مىكند و تلاش دارد انديشههاى هر انسانى كه به مبدأ، دنيا و معاد خويش مىانديشد را
مورد نقد و بررسى قرار دهد و بر اين اساس، كتاب حاضر در ده بخش تنظيم شده است:
بخش نخست از حقيقت و واقعيت
سخن مىگويد و افكار سوفسطاييان را به نقد مىگذارد و سپس مكتبهاى ايدهآليسم و
يوزيتويسيم منطقى و تجربهگرايان و مادهگرايان و زمينههاى تبيين بداهت وجود
خداوند را به بحث مىگذارد.
بخش دوم توحيد حضرت حق و
مراتب توحيد از توحيد عامى تا عرفانى را برمىرسد و توحيد جمعى كه ويژهى اين
نوشته است را بيان مىدارد.
بخش سوم از امكان شناخت و
علم به واقع و چگونگى آن سخن مىگويد و در ادامه، بحث شناخت رهبرى را در بخش چهارم
پيش مىكشد و دموكراسى موجود را نقد مىنمايد و در راستاى اين بحث، بخش پنجم را به
رهبرى در اسلام و سياست و حكومت اسلامى ويژگى مىدهد و صفات و شرايط لازم براى
رهبرى جهان اسلام را مىشناساند.
بخش ششم دوران پنجگانهى
رهبرى از حضرت آدم تا قيام قيامت را يادآور مىشود و بخش هفتم رهبران بحق و داراى
مشروعيت در هر دوره را معرفى مىنمايد.
بخش هشتم نيابت عامه و
ولايت فقيه و فلسفهى تقليد و شبهات آن را توضيح مىدهد. آموزش آموزههاى اسلامى
به صورت كلى در بخش نهم آمده است و منابع استنباط و حجيّت آن را مورد بحث قرار مىدهد
و بخش دهم نيز عهدهدار بحث از معاد و قيامت كبرا به صورت كلى است.
وآخر
دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمين
(صفحه ی 19)
*********