درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


گذرها و گريزهاى جامعه

در اين كتاب از ديده‏هاى خود از دانش‏گاه «جامعه» سخن مى‏گوييم. وجه قوت اين نوشتار آن است كه به ديده‏هاى مستقيم نگارنده از «جامعه» و «مردم» آن مستند است. مراد از جامعه، جامعه‏ى جهانى است و نبايد آن‏چه در اين كتاب نوشته شده است را به‏طور خصوص بر «جامعه‏ى ايران» حمل نمود. ما نخست از شناسه‏ى جامعه گفته‏ايم و راه‏كار تحقق جامعه و اجتماع سالم مردمى را نيازمند تركيبى سالم در سايه‏ى عقيده و فكر دانسته‏ايم. آن‏چه سبب مى‏شود انسان به اجتماع نياز پيدا كند ضرورت رفع مشكلات مادى است وگرنه انسان با وجود حق تعالى نيازى به ديگران ندارد. يكى از مهم‏ترين بحث‏هاى مطرح كه مربوط به نوع زندگى آدمى در ناسوت است، مسأله‏ى «تنهايى» است. در اين كتاب از تمامى اصناف جامعه سخن به ميان آمده است و كارويژه‏ى هر گروه توضيح داده شده است. هم‏چنين توضيح داده مى‏شود: اين دين اسلام است كه بى‏پيرايه و با طرح كامل و جامع خود و بر اساس سلامت جسم، روح فرد، جامعه و بر مبناى توحيد مى‏تواند همه‏ى مشكلات جوامع بشرى را به طور نسبى و متعادل برطرف كند. اسلام بر اساس اصالت انديشه در انسان و نه بر پايه‏ى حيوانى بودن او، طرح‏ريزى جامعه را پى‏گيرى مى‏كند و سعادت جوامع انسانى را با همه‏ى گوناگونى‏هاى آن بر اساس توحيد، ديانت، انديشه و فهم درست همه‏ى امور تأمين مى‏نمايد و در همه‏ى زمينه‏ها جامعه‏ى بشرى را رهبرى مى‏نمايد. اين كتاب بر دو بخش كلى مى‏باشد. بخش نخست از گذرهاى جامعه مى‏گويد و رهبرى، شرايط رهبرى، از جمله لزوم همراهى تواضع و اقتدار، ضرورت در متن بودن رهبرى، ضرورت رهبرى يگانه و فردى و نه شورايى را به بحث مى‏گذارد و بايسته‏هاى زمامدارى را به تفصيل البته به تناسب اين كتاب، توضيح مى‏دهد و از بدترين آسيب‏هاى حكومت‏هاى مذهبى و نيز چگونگى زندگى در شرايط غيبت معصوم و هم‏چنين از برخى بايسته‏هاى معاشرت به صورت صميمى با خواننده‏ى محترم هم‏كلام مى‏شود. در فصل دوم، استبداد، دروغ، ظلم، اختناق، مردم‏آزارى، گريز از دنيا، چيرگى ناشايستگان، خوارى و ذلت مردمان، جهل فرهنگى، نفاق، آسيب‏هاى جوامع عقب‏مانده، ويژگى‏هاى حكومت‏هاى پليسى، دزدان چيره‏دست، تجاوز، خيال‏پردازى، جهل عمومى و افول دين‏مدارى، خودمحورى، پيشتازى حيله‏گران، رضا و تسليم مردمى، تحقير مردم، زورگويى به مردم، بلندپروازى و قدرت‏طلبى، برخى از مهم‏ترين مباحثى است كه در ضمن گريزهاى جامعه مى‏آيد. در بخش هایی از این کتاب چنین می خوانیم:

«دو اصل «پيش‏گيرى» و «گزينش»

يكى از مسايل مهم جامعه كه بسيار دست‏خوش تغيير و تحول گرديده و نيز اين روزها در اين باب كتاب‏هاى چندى در موافقت يا مخالفت آن به بازار آمده است مسأله‏ى «كنترل جمعيت» است. كنترل جمعيت به خودى خود يك اقتضاست و علت خوبى يا بدى نمى‏باشد و به اين معناست كه مى‏تواند سبب نقص يا كمال جامعه‏اى باشد. جمعيت، مقتضى هر دو امر است؛ زيرا اگر جامعه‏اى سالم و متعادل باشد و به درستى مورد استفاده قرار گيرد، سبب كمال است و چنان‏چه ناسالم يا نامتعادل باشد و يا آن‏كه به طور صحيح مورد استفاده قرار نگيرد، سبب نقص و گرفتارى‏هاى فراوانى مى‏شود؛ پس نمى‏شود در جامعه، نسبت به رشد يا عدم آن بى‏تفاوت بود و بايد در تمامى اين جهت‏ها عوامل هماهنگ كننده‏ى مناسبى وجود داشته باشد تا اين كار را به دقت مورد كنترل قرار دهد. ابتدا بايد در جهت تحقق افراد جامعه از عوامل پيش‏گيرنده‏ى نقص‏ها، بهره‏ى كافى برد تا از رشد افراد معلول و ناتوان در جهت‏هاى روحى، جسمى و روانى به مقدار امكان كاست؛ زيرا با پيدايش اين‏گونه افراد، رشد جامعه دچار ركود مى‏شود و مى‏تواند جامعه را هم در كوتاه‏مدت و هم در درازمدت گرفتار نابسامانى‏هاى گوناگونى نمايد و حتى ممكن است جامعه‏اى را به نابودى نسبى يا مطلق بكشاند. بايد در جهت تكوين افراد جامعه و نوع ازدواج و خصوصيات آن قانون‏مندى‏هاى درستى وجود داشته باشد و افراد مشكل‏دار مورد محدوديت قرار گيرند و از اقوام سالم جهت توليد افراد جامعه بهره‏ى كافى برده شود. پس افراد جامعه در توليد مثل و مقدار آن چندان آزاد نيستند و فرد بايد تابع جامعه و نيازمندى‏هاى آن باشد؛ زيرا تحقق فرد ناقص در اختيار فرد است؛ ولى نگه‏دارى آن از اختيار وى خارج است و اين جامعه و نظام است كه بايد فرد را حمايت كند و عواطف فردى و احساسات نفسانى نبايد سبب تخريب جامعه گردد. پس افراد هرچند مى‏توانند توليد كننده باشند، نمى‏توانند تمامى مشكلات خود را به عهده گيرند و اين جامعه است كه بايد بار مشكلات را به دوش كشد؛ پس جامعه و نظام مى‏تواند افراد را در اين جهت‏ها محدود سازد و بگويد افرادى كه بيمارى‏هاى مسرى، ركود ذهنى يا ناتوانى‏هاى روحى، روانى يا جسمانى دارند، بايد در جهت توليد مثل و فرزندزايى تابع قوانين پيش‏گيرى باشند و بايد تخلف از آن جرم به حساب آيد. هم‏چنين قوانين نظام بايد نسبت به اقوامى كه جهت رشد روحى و جسمى مناسب و يا بالايى دارند، امتيازاتى در جهت توليد مثل و فرزندزايى بدهد تا جامعه در جهت افراد سالم به طور نسبى رو به رشد قرار گيرد. پس كنترل جمعيت به معناى تعطيل نمودن توليد مثل يا محدودسازى مطلق توليد مثل در جامعه نيست. هر جامعه‏اى توليد را براى جوان نگه‏داشتن افراد خود لازم دارد و تنها بايد در جهت رشد انواع سالم آن كوشش به عمل آيد؛ زيرا فراوان بودن جامعه‏ى سالم، زيان‏بار نمى‏باشد؛ چنان‏كه فراوانى افراد ناسالم جامعه مى‏تواند زيان‏آور باشد. جامعه هنگامى مى‏تواند پيشرفته باشد كه به طور نسبى داراى افراد سالمى باشد و در جهت توليد مثل، قانون‏مندى‏هاى دقيقى داشته و در جهت ركود نسل‏هاى ناسالم موفق باشد، چنان كه بسيارى از مشكلات آنان در كشورهاى در حال رشد يا عقب‏مانده از اين جهت مى‏باشد و آن‏ها را دچار بسيارى از معضلات ساخته است. پس اين شعار: «فرزند كم‏تر، زندگى بهتر» ملاك علمى درستى ندارد؛ زيرا افراد جامعه چنان‏چه ناسالم باشند، كم آن نيز زندگى را مشكل مى‏سازد و اگر فرزندان سالم و توانا فراوان باشند، مى‏توانند در جهت سلامت زندگى و جامعه با تحقق امكانات امتياز باشند؛ پس اگر نسلى ناسالم باشد، كم آن نيز زندگى را فلج مى‏كند و در صورتى كه سالم باشد، مى‏تواند نافع نيز باشد. اين‏گونه است كه مى‏گوييم فرزند هرچه سالم‏تر باشد، زندگى كامل‏تر است و زيادى و كمى افراد، موضوع اصلى بهتر بودن را تشكيل نمى‏دهد؛ هرچند زيادى در مواردى كه امكانات براى به كارگيرى آنان موجود نباشد، مى‏تواند زيان‏بار گردد؛ از اين رو بايد مقدار جمعيت به مقدار امكانات جامعه در جهت‏هاى ارضى، اقتصادى و ديگر جهات جامعه و كشور باشد. كشورى كه مشكل ارضى و كمبود زمين دارد، زيادى جمعيت، كار را بر آن مشكل مى‏سازد؛ هرچند افراد آن سالم باشند، كه كم‏ترين مشكل آن مهاجرت است. بايد همه‏ى جهت‏ها و امكانات قابل رشد و ناقابل رشد مورد رسيدگى قرار گيرد؛ زيرا امكانات جامعه بر دو قسم است: امكاناتى كه قابل بهره‏گيرى است و آن‏چه قابليت رشد و فعليت ندارد، مانند كمبود اراضى كه نمى‏شود توليد زمين كرد؛ ولى اگر زمين به مقدار جمعيت باشد، مى‏شود با توليد و بهره‏گيرى امكانات به جامعه، آن را فعليت بخشيد. در اين‏جا بايد اين امر روشن باشد كه پيش‏گيرى و كنترل جمعيت، به معناى نابودسازى جمعيتِ معلول و مشكل‏دار و عقيم‏سازىِ افراد جامعه نيست؛ زيرا نابودسازى افراد ناسالم و ناقص بعد از تحقق، در اختيار فرد يا نظامى نمى‏باشد؛ چنان كه توليد و تحقق آن در اختيار آن‏هاست. همه‏ى اختيارات در جهت تحقق است، نه در جهت نابودسازى؛ پس بايد كنترل را در جهت تحقق نطفه اعمال نمود، نه در جهت نابودسازى آن. مى‏توان نابودى آن‏چه را كه در جامعه فعلى و محقق است جايز ندانست و براى آن پى‏گرد قانونى قرار داد. پيش‏گيرى نبايد به عقيم‏سازى افراد جامعه تبديل شود؛ زيرا جامعه‏اى كه امروز جمعيت كافى دارد، ممكن است فردا كمبود جمعيت پيدا كند و در صورت عقيم‏سازى افراد جامعه، مشكل اساسى پيش مى‏آيد. زن يا مرد مى‏توانند از راه‏هاى پيش‏گيرى به نوعى كه عقيم‏سازى نداشته باشد، استفاده كنند، همان‏طور كه در برخى راه‏هاى فعلى موجود است؛ ولى نابودى نطفه يا بستن مجراى منى به طورى كه در صورت لزوم، امكان استفاده از آن وجود نداشته باشد، جايز نيست. نبايد تمام افراد جامعه را به‏طور يكسان به كمبود يا فراوانى فرزند تشويق كرد. قوانين كلى بايد در هر قوم و خانواده‏اى به كار گرفته شود تا گذشته از كنترل جمعيت، سالم‏سازى جامعه نيز رو به رشد رود. البته نبايد جمعيت و كاستن آن به جهت نبود مديريت درست مسؤولان نظام باشد و در صورتى كه نبود به كارگيرى افراد جامعه به واسطه‏ى ضعف مديريتى مسؤولان باشد، جواز مسؤوليت آن‏ها مورد سؤال قرار مى‏گيرد؛ پس بايد كنترل و كاستن افراد جامعه، تنها در جهت رشد طبيعى آن باشد. بايد مسأله‏ى «پيش‏گيرى» نسبت به كاستى‏هاى جامعه در سطح بسيار وسيع آن مطرح گردد تا مسأله‏ى «گزينش» در تمامى جهات لازم جامعه بتواند صورت مطلوب خود را پيدا كند. در اين‏جا نسبت به اين دو مسأله به طور خلاصه سخن مى‏گوييم. راه پيش‏گيرى از تمام كاستى‏ها در تمام سطوح اين است كه جامعه نسبت به تمامى افراد، حاكميت داشته باشد و فرد خود را در برابر جامعه، مسؤول و پاسخ‏گو بداند. بايد تمامى افراد جامعه نسبت به توليدات خارجى، داخلى يا انگيزه‏هاى فردى خود، ملاحظات جمعى را در نظر بگيرند. اگر فردى مى‏خواهد كارى انجام دهد يا در رشد چيزى مؤثر باشد و آن را فرهنگ عمومى نمايد يا رشدى را كنترل كند، بايد ملاحظات جمعى در نظر گرفته شود و چنين نباشد كه هر كس به هر انگيزه و يا به سبب عواطف فردى آزاد باشد تا با اجرايى كردن نظريه‏ى خود مشكلات و معضلات اجتماعى را به بار آورد. شغل نامناسب، توليد نامناسب يا غير لازم و حتى ازدواج نامناسب از بدترين عوامل نابسامانى‏هاى اجتماعى است. نبايد هيچ فردى ازدواج نامناسب داشته باشد. ازدواج بايد با نظر دولت يا اجتماع باشد و بايد طرح‏هاى كلى و چارچوب‏هاى خاصى در اين زمينه وجود داشته باشد و افراد تنها در راستاى اين طرح‏ها و در چارچوب‏هاى كلى، آزادى عمل داشته باشند. نبايد به فردى گفت با چه كسى ازدواج كند؛ ولى مى‏توان از موضع جمعى گفت: شما بايد با افراد سالم ازدواج كنيد و نبايد افراد معلول يا افرادى كه نقص جسمى و روانى دارند، به طور آزاد و بى هر چارچوبى هر ازدواجى را انجام دهند كه در اين صورت، مشكلات اجتماعى فراوان و سرسام‏آور مى‏گردد. در صورت پيش‏گيرى مى‏توان هر نوع مشكل عمومى را كنترل كرد و مى‏شود معلوليت‏هاى ذهنى، روانى يا جسمى را برطرف نمود. پس اين سخن درست نيست كه يك روز به مردم بگوييم: «فرزند بيش‏تر، اقتدار فراوان‏تر» و روز ديگر فرياد زنيم: «فرزند كم‏تر، زندگى بهتر»؛ بلكه بايد گفت: توليد فرزند بايد به مقدر مناسب و به ميزان لازم و مطلوب صورت گيرد و تمامى افراد در اين زمينه برابر نيستند. افرادى بايد فرزندان بيش‏ترى داشته باشند كه فرزندانى سالم و قوى‏ترى دارند و افرادى بايد محدود يا مسدود شوند تا مشكل بيمارى‏ها قابل كنترل شود. پس بايد در اين فكر بود كه كنترل سالم حاكم شود، نه اين‏كه جمعيت كم يا زياد شود. كشور ما و بسيارى از كشورهاى ديگر بر اثر اين مشكلات در رديف پر مصرف‏ترين كشورها در جهت حل مشكلات هستند. ما بايد به جايى برسيم كه صد ميليون جمعيت داشته باشيم، به‏گونه‏اى كه بودجه‏ى مصرفى ما يك‏پنجم بودجه‏ى موجود باشد. البته ممكن است گفته شود بودجه‏ى كشورهاى پيشرفته به مراتب بيش از ماست؛ ولى بايد دانست كه بودجه‏هاى فراوان آن‏ها در جهت رفاه و عافيت است نه در جهت رفع مشكلات و ناهنجارهاى اجتماعى؛ پس ما هرچند بودجه‏ى كمى داريم، بيش‏تر از همين كم نيز به مصرف امورى مى‏رسد كه اگر درست از آن پيش‏گيرى مى‏شد، نياز به هزينه‏ى اين بودجه در آن زمينه‏ها نبوديم. پيش‏گيرى امرى لازم براى جامعه است؛ البته در صورتى كه در چارچوبى علمى باشد؛ زيرا پيش‏گيرى‏هاى لازم در جهت رشد عواطف است؛ براى مثال اگر به فردى بگوييم ازدواجى كنيد كه مناسب شما باشد، زن سالم يا مرد سالمى را شريك زندگى خود قرار دهيد تا فردا فرزند معلولى نداشته باشيد و مجبور نشويد آن را در خيابان و محل زباله بيندازيد. اين سخن نبايد جسارتى به عواطف او برساند تا وى فردا اين كار را نكند و با ازدواجى نامناسب و با تمامى عاطفه‏ى پدرى و مادرى اين كار را عملى نسازد. افراد جامعه از اين‏گونه كمبودها رنج مى‏برند و عواطف آنان لگدمال مى‏شود و راه چاره‏اى نيز براى آن نمى‏يابند. پس پيش‏گيرى نخستين عامل سالم‏سازى جامعه است و براى رشد سلامتى و رفع مشكلات، راهى جز آن وجود ندارد. اگر بخواهيم بيمارى‏ها و معلوليت‏ها برطرف شود و به مقدار مناسب و معقولى برسد و اگر بخواهيم زمينه‏هاى افراطى جامعه متعادل گردد و جرم و عوامل جرم كاستى پيدا كند و اگر بخواهيم به جاى زندان، قتل و شكنجه‏ى افراد، مراكز سرور و نشاط داشته باشيم، راهى جز پيش‏گيرى و سالم‏سازى جامعه نداريم؛ زيرا بسيارى از بيمارى‏ها و معلوليت‏ها و فراوانى از مفاسد، بدخلقى‏ها، انحرافات و جنايت‏ها ريشه‏ى عمومى دارد و مى‏توان آن را با عوامل پيش‏گيرى به كم‏ترين مرتبه‏ى خود رساند و يا ريشه‏ى آن را خشكانيد. براى سلامت اخلاقى جامعه، بايد زمينه‏هاى پيش‏گيرى فراهم شود تا جامعه از خوبى‏ها به طور معقول لذت ببرد و از كژى‏ها نفرت پيدا كند. اگر در جامعه، پيش‏گيرى به صورت سالم، علمى و درست محقق شود، مى‏توان سخن از گزينش پيش كشيد و اين امر را پى‏گيرى كرد كه بايد در تمامى زمينه‏ها به گزينش و پى‏گيرى استعدادها دقت شود و حركت افراد بر اساس وجود استعدادها باشد و بايد كارهاى ضرورى و لازم جامعه در تمامى زمينه‏ها؛ اعم از ورزش، صحت، علم، حكمت و سخن، مورد شناسايى قرار گيرد و افراد مناسب گزينش شوند و بعد از به دست آوردن زمينه و معلومات متوسط عمومى، هر كس در جست‏وجوى كارى و راهى باشد كه مناسب استعداد اوست. بايد گروه‏هاى عمومى جامعه از گروه‏هاى خاص جامعه جدا گردند. براى نمونه، گروهى در بازى و ورزش مى‏توانند نابغه باشند، گروهى در صنعت، گروهى در انديشه‏سازى و گروهى در سياست و .... لازم است در تمامى گروه‏هاى مناسب و معقول، همه‏ى افراد خاص و نابغه در رشته‏ى مناسب خود شناسايى شوند و از امتياز خاص آن رشته بهره‏مند گردند. كسى كه فيلسوف نابغه‏اى مى‏شود يا كسى كه صنعت‏گر ماهرى مى‏گردد يا مى‏تواند ورزش‏كار تردستى شود، در صورت كسب امتيازات لازم بايد داراى حقوق خاص اجتماعى و اقتصادى شود و همان‏طور كه كسى مى‏گويد دانشمند هستم، كسى نيز بايد بتواند بگويد من ورزش‏كار هستم و همان‏طور كه دانشمند بودن حرفه‏اى به حساب مى‏آيد، ورزش‏كار بودن نيز بايد در رتبه‏ى عالى آن شغل به حساب آيد و داراى مزاياى خاص خود باشد. ورزش‏كار حرفه‏اى كه ذخيره‏ى ملى اين كشور است نبايد هم كار كند و هم ورزش داشته باشد. البته اين كار در سطح عمومى درست است؛ ولى در سطح خاص حرفه‏اى، نبايد اين‏گونه باشد. در سطح عمومى مى‏شود تمامى افراد آزاد باشند و حتى شغل‏هاى فراوانى داشته باشند؛ هرچند ما در جاى خود گفته‏ايم كه جامعه‏ى سالم و عدالت‏محور بايد افراد را تك‏شغلى نمايد؛ ولى در سطح خاص، اين امر ضرورت بيش‏ترى دارد و نبايد آنان براى تأمين هزينه‏هاى زندگى چند شغله باشند. فردى كه در يك رشته نبوغى دارد، نبايد در رشته‏ى ديگر كار كند و يا توقع رشته‏ى ديگر از او داشت؛ پس يك دانشمند نابغه و عالى بايد داراى حقوق اجتماعى خاص خود باشد، همان‏طور كه هر ورزشى در نوع خود بايد شغل به حساب آيد تا جامعه در تمامى سطوح، رشد عالى خود را داشته باشد. بر اين اساس، دو اصل «پيش‏گيرى» و «گزينش» مى‏تواند بسيارى از مشكلات عمده‏ى جوامع داراى موانع پيشرفت، چون ما را سامان بخشد و با به كارگيرى اين دو اصل، مى‏توان بسيارى از مصارف بيهوده را برطرف نمود.»

نشر آرمان‏هاى بلند اسلام در جامعه‏

ما در زمان طاغوت مى‏گفتيم تمدن عظيم، كپسول نيست كه رژيم شاهانه آن را در حلقوم مردم فرو كند؛ بلكه اين مردم هستند كه بايد خود در پى تمدن عظيم روند، گذشته از آن كه معناى مردم و تمدن براى همگان روشن نيست. امروز نيز زير پرچم حكومت اسلامى بايد گفت: اسلام و آرمان‏هاى بلند اسلامى چيزى نيست كه دولتى يا گروهى آن را بر مردم تحميل كند؛ بلكه مردم بايد خود در پى اين معنا باشند، گذشته از آن كه باز هم معناى مردم و آرمان‏هاى بلند اسلامى در لابه‏لاى گفته‏هاى متناقض و دور از عمل، خود را آن‏طور كه بايد و شايد به خوبى نشان نمى‏دهد.

دل‏بستگى به خداوند.

اگر آدمى در گرفتارى‏ها و مشكلات و حوادث شوم روزگار تنها به خداوند متعال دل‏بستگى داشته باشد، هرگز زمين‏گير نمى‏شود و هاله‏اى از يأس و حرمان اطراف او را فرا نمى‏گيرد. آن كس كه در حوادث روزگار و مشكلات زندگى مأيوس مى‏شود، يا ايمانى ضعيف به حق تعالى دارد يا ايمان درستى ندارد و يا آن‏كه ايمان ندارد، وگرنه مؤمن هيچ‏گاه تسليم ناملايمات ريز و درشت زندگى نمى‏گردد. در گرفتارى‏ها و يا تحصيل خواسته‏ها اگر آدمى به جاى بندگان خدا به حضرت حق روى آورد و به او پناهنده شود، زودتر پناه مى‏يابد و خواسته‏اش زودتر برآورده مى‏شود. اگر به خداوند مهربان مثل بندگانش التماس شود، زودتر و بهتر پاسخ دريافت مى‏شود و اگر آن مقدار كه آدمى در بعضى مواقع توجه به مخلوقات پيدا مى‏كند، به خدا توجه كند، زودتر و بهتر به كمال مطلوب خود مى‏رسد. بندگان خدا نمى‏توانند محدوديت نداشته باشند و در هر صورت، زمانى كاسه‏ى صبرشان لبريز مى‏شود. تنها حق تعالى است كه در هر صورت، گنجايش هموار كردن كاستى‏ها را دارد و غير از او هر كس كه باشد به جايى مى‏رسد كه ديگر ظرفيت بخشش و گذشت را ندارد و تنها اين خداى مهربان است كه در هر شرايطى از حضرتش اميد بخشش مى‏توان داشت. به جاى توجه به مخلوق بايد رو سوى خالق داشت و در دل، سايه‏اى جز حق تعالى را گسترش نداد و در هر شرايط و خصوصيتى راهى به سوى حق باز گذاشت و مركز همه‏ى خطوط را به حق منتهى كرد و به آن ايمان داشت. گاه مى‏شود كه توجه، التماس و انتظار آدمى به مخلوقى بيش از خالق است. در اين‏گونه مواقع، سقوط و انحطاط آدمى نزديك مى‏شود و در تحقير و شكست قرار مى‏گيرد و خود را از خود كم‏تر مى‏بيند و تسليم هر خار و خاشاكى مى‏گردد و خود را بدون خداى خود و باطل مشاهده مى‏كند. بايد رو سوى حق آورد و دل به او بست و اگر فروتنى و كوچكى باشد، در نزد حق باشد و يأس و حرمان را از خود دور داشت و در هر صورت، خود را بدون حق تعالى نديد و كسى و چيزى را جز حق تعالى مؤثر ندانست؛ چرا كه همه‏ى عالم به فرمان اوست و اوست كه بر تمام هستى حكم‏رانى مى‏كند.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است