پيشگفتار
هرچند عالم هستى حيران حق
است، رجوع به حق هرگز مورد غفلت كسى و چيزى قرار نمىگيرد و توجه به دو سير نزول و
صعود آدمى و تمام موجودات و ذرات جهان موجود هر انديشمندى را به فكر فرو مىبرد و
هيچ متفكرى نمىتواند نسبت به آن بىتفاوت باشد؛ چنانچه كلام ملكوتى «إنّا للّه
وإنّا إليه راجعون»(1) به اين دو معنا توجه مىدهد.
اصل معاد و حيات دوبارهى آدميان و بازگشت آنها به عالم آخرت
يا پيوستگى سير وجودى انسان و جهان در همهى دورهها و عوالم وجودى، حقيقتى ملموس
است كه گذشته از آن كه مورد انكار و فراموشى قرار نمىگيرد، سرنوشت كلّى همهى
مردمان نيز به آن بستگى دارد و آدمى نمىتواند نسبت به آن بىتفاوت باشد.
اصل وجود جهان و انسان، خود
دليل گويايى بر پيدايش دوبارهى زندگى در عالم آخرت مىباشد؛ همانطور كه از
گذشتههاى بسيار دور نيز اين انديشه با چهرههاى گوناگون در ميان همهى آدميان با
هر فكر و انديشه و عقيده و مرام و مسلكى، آشنا، ملموس و رايج بوده است و هر دسته و
گروهى به فراخور انديشه و موقعيت مرام و مسلك خود از آن بهگونهاى ياد كرده و آن
را دنبال مىنموده است.
1ـ بقره / 156.
صفحه ی 11
*********
مىتوان اين طور بيان داشت
كه انگيزههاى روانى و جذبههاى آثارى و نماى خصوصيات اصل معاد در رديف انديشهى
مبدءشناسى و خدايابى بوده و اين دو بحث در همهى دورههاى تاريخى دوشادوش يكديگر
توجه عالميان را به خود جلب كرده است. همانطور كه بحث مبدء و معاد با يكديگر
همبستگى فلسفى دارد و هر دو نمودى از سير و حركت فعال و غايت انسان مىباشد، در
جهت آثار و خصوصيات عواقب نيز با يكديگر هماهنگى كامل دارد و آدمى نمىتواند در
راستاى پيدايش وجود نسبت به آن و غايت آفرينش بىتفاوت باشد.
بر اين اساس، اصل معاد
واقعيتى كلّى و بحثى عمومى است و از اين رو بايد پذيرفت كه برداشتها و دلايل معاد
نيز از گوناگونىهاى فراوانى برخوردار است و چنين نيست كه همهى آدميان در طول
تاريخ حيات خويش، يك نوع برداشت از آن داشته باشند و با يك تصور آن را دنبال كرده
باشند. دلايل معاد و برداشتها و تفسيرها از چگونگى آن در همهى جهاتِ سير طولى و
عرضى انديشه نمىتواند مقولهى واحد و نوع خاصى را دنبال كرده باشد و هر طرز فكرى
بهطور قهرى به زبانى از آن ياد كرده و طرحى داده است كه از دلايل ساده، عمومى و
همهفهم شروع مىشود و هر يك از تازگىهاى دقيق فلسفى يا لسان شرعى و دينى و
نمودهاى علمى و تجربى و ديگر شواهد و برداشتهاى مطلق و نسبى ذهنى و واقعى
مىتواند نمودى از طرز فكر فرد يا گروهى بوده باشد.
البته، شايان ذكر است كه
همگى برداشتها و بافتههاى تاريخى دربارهى اصل معاد يا ويژگىهاى آن نمىتواند
از صحت كامل برخوردار باشد، گرچه مىتوان از همگى آن وجود واقعى و حقيقت ملموس
معاد را بهخوبى باور داشت. حضور دايمى اصل معاد در صحنهى انديشه و عقايد آدمى،
خود گواه گويايى بر حقيقت آن مىباشد.
صفحه ی 12
*********
از اين زمينهى كوتاه
مىتوان دو امر را به خوبى دريافت: نخست آن كه انديشهى معاد همچون انديشهى مبدء
براى عالم نمونهاى از بحثهاى ريشهاى و انديشههاى زندهى مهم، قديمى و پيچيدهى
ذهن آدمى مىباشد و از عقايد قشر و گروه و فرهنگ خاصى نمىباشد و ريشه در فطرت
همهى آدميان دارد.
ديگر اين كه در جهت برداشت
درست از اصل معاد و خصوصيات آن و نوع صحيح دلايل اين امر مهم بايد تحليل و كاوش
كامل و صبورانهاى داشت تا با نقد و بررسى هرچه بيشتر گوياترين طرح سالم و مستدل
ارايه گردد.
نقش هويّت
روح در معاد
معاد آدمى هر طور كه باشد
حقيقت آن را روح آدمى دنبال مىكند و اين روح انسان است كه به حقيقت آن استمرار
مىبخشد.
حقيقت روح آدمى از موقعيت
بالايى برخوردار است و تحقق وجودى آن، خصوصيّات و آثار فراوانى دارد كه در رأس
همهى آن تجرّد و دورى از ماده و ثقل، چهرهى مشخص آن است كه حيات انسان را در
همهى عوالم و در طول عمر هستى استمرار مىبخشد.
پس ديگر خصوصيات و آثار
ماهوى روح نسبت به اصل تجرد فرعيت دارد و نوعيت حقيقى انسان و كشش وجودى حيات آدمى
و سير تكاملى آن در گرو اصل تجرد روح و روان وى مىباشد.
پس از اثبات تجرد نفس،
مهمترين بحث معاد كه گذشته از پيچيدگى و سنگينى، از اهميت خاصى نيز برخوردار است،
بحث خلود و ابديت عالم آخرت و بهخصوص خلود كفار و معاندان حق در آتش و دوزخ و
حرمان ابدى آنان، و ديگرى بحث معاد جسمانى آن گونه كه قرآن مجيد ـ اين تنها كتاب
آسمانى كامل و سالم و شناسنامهى مفصل و گستردهى آفرينش و هستى ـ آن را ترسيم
مىنمايد است.
صفحه ی 13
*********
نگارنده، بحث خلود را در
رسالهاى با نام «خلود دوزخ و آتش و عذاب جاويد» بهطور مفصّل طرح نموده و جهات و
زواياى گوناگون آن را مورد تحليل و بررسى قرار داده است و در اين پژوهه بر آن است
تا بحث معاد جسمانى را هماهنگ با قرآن مجيد و به شيوهاى فلسفى و بهدور از هر
گونه تأويل و توجيه مدلل سازد و همهى جهات مختلف آن را طرح نمايد و ديدگاهها و
پندارهاى همگان را در اين زمينه مورد نقد و بررسى كامل قرار دهد.
اين بحث، يكى از مهمترين
موضوعاتى است كه مورد اختلاف همهى اهل نظر؛ اعم از متكلّمان، فيلسوفان و عارفان
قرار گرفته است.
اصل وجود معاد روحانى و
لذايذ معنوى يا حرمان اخروى، در نزد فيلسوفان و عارفان الهى امرى پذيرفته و حقيقتى
معقول، مستدل و مسلم است و اختلاف آنان در وجود مادى معاد و پذيرش معاد جسمانى است
كه در پذيرش و تفسير انديشارى آن گوناگونىهاى فراوانى به خود راه داده و هر يك به
نوعى آن را مورد اثبات و انكار يا سكوت، توجيه و تأويل قرار دادهاند.
برخى از متكلمان و اهل
ظاهر، آخرت و روح را فقط مادّى مىدانند و بسيارى از آنان، معاد روحانى و لذّت و
عذاب تجردى را انكار مىنمايند.
اين دسته از متكلمان چيزى
به نام مجرد نمىشناسند و روح و ديگر حقايق تجردى را به نوعى مادى مىدانند و تجرد
را امرى مىشناسند كه تنها براى جناب حق تعالى ثابت است. آنان اگر منكر معاد
روحانى هستند به خاطر آن است كه روح را مادى مىدانند و در ميان مخلوقات، موجودات
امكانى و مجردى را آنطور كه حكيم و فيلسوف ترسيم مىكنند نمىپذيرند؛ همانطور كه
«قديم» را نيز در محدودهى موجودات امكانى باور ندارند و تنها حق تعالى را قديم
مىپندارند.
صفحه ی 14
*********
اين گروه، تجرد روح را به
گونهاى تصوير و تفسير مىكنند كه در نظر آنان هيچ موجود امكانى نمىتواند مجرد يا
قديم باشد.
با اين توضيح مختصر به دست
آمد كه اين رساله، نخست معناى تجرد و تجرد روح و عدم منافات وصف تجرد و قديم بودن
با امكانى بودن وجود مخلوقات را برمىرسد تا بتواند زمينه را براى پذيرش معاد
روحانى براى متكلمان فراهم سازد و در ادامه، معاد جسمانى و لذايذ يا عذاب مادى و
بهشت و دوزخ جسمانى را به گونهى ابدى و آنطور كه مورد ترسيم قرآن مجيد قرار
گرفته است ثابت مىنمايد.
با اين توضيح به دست آمد
همانطور كه مشكل فيلسوف و عارف در خلود ماده و معاد جسمانى در ابديت است، مشكل
متكلم و اهل ظاهر در تجرد روح و معاد روحانى مىباشد.
اصل تجرّد و تجرد روح آدمى
و بسيارى از موجودات امكانى و معاد روحانى همانطور كه مورد انكار عقل و انديشه نمىباشد
و قرآن مجيد نيز از آن با عالىترين بيان ياد مىكند و آن را مورد شناسايى قرار
مىدهد، بايد مورد بازشناسى قرار گيرد تا توهّمات بسيارى از متكلمان و ديگر اقشار
اهل ظاهر در جهت انكار و اهمال آن برطرف گردد و معلوم شود كه احراز آن در جهت نفى
اينگونه امور، بىاساس مىباشد.
همچنين بايد معاد جسمانى
با خصوصياتى كه در كتاب آسمانى قرآن آمده مورد بازشناسايى قرار گيرد تا اجمال و
اهمال يا انكار و توجيهگرايى و تأويلهاى فراوانى كه از ناحيهى فيلسوفان و اهل
عرفان ارايه شده برطرف گردد تا گذشته از آن كه اين گره كور و بنبست تاريك و عنوان
غير معقول دربارهى معاد جسمانى از ميان برداشته مىشود، موقعيت بلند و شفاف حقايق
قرآنى نيز در ساختار انديشه و مباحث وجودى آشكار گردد و روشن شود كه اين طرح قرآن
مجيد نيز مانند همهى طرحهاى
صفحه ی 15
*********
ديگر
آن در زمينههاى گوناگون بهطور كامل با عقل و انديشهى سالم همگام مىباشد.
پس در اين رساله، معاد
روحانى و جسمانى آنطور كه مقتضاى عقل، انديشه و زبان قرآن و شريعت مىباشد اثبات
مىگردد تا طرحى هرچه گوياتر در اين زمينه بهدست آيد.
اگرچه مشكل اصلى ما در اين
بحث، اثبات معاد جسمانى و تحليل آن مىباشد، بحث نخست و تجرد روح و معاد روحانى
نيز به اجمال بررسيده مىشود تا زمينهى طرح اين بحث كامل گردد.
اين نوشتار سعى دارد سيماى
درستى از معاد جسمانى نشان دهد؛ طرحى كه هماهنگ با آموزههاى قرآن مجيد و سنت
حضرات معصومين عليهمالسلام باشد كه ناچار بايد مشكلات فلسفى موجود را از نظر دور
نداشت و در راستاى رفع آن كوشيد و بدون تأويل و دستبرد در ظواهر شرعى، بررسى درستى
را پيرامون چنين معادى با در نظر گرفتن گفتارهاى فلسفى دنبال نمود.
پس ما تنها در پى ارايهى
نظريهاى از معاد خردپذير نيستيم، بلكه در كمين سيماى درست معاد جسمانى مورد نظر
قرآن كريم مىباشيم كه با دادههاى فلسفى هماهنگ باشد بدون آن كه نياز به تأويل يا
توجيه يا جمع تبرعى باشد.
اشكالاتى كه بر معاد جسمانى
مورد نظر قرآن كريم مىشود، مشكلاتى است كه از پيشفرضهاى نادرست اين دو علم به
فرهنگ كلامى و فلسفى رايج راه يافته است.
چكيدهى
ديدگاهها
مىتوان نظرات موجود در بحث
معاد را چنين خلاصه نمود: برخى مىگويند نفس آدمى با همهى دريافتها؛ اعم از
لذتها و دردها، به
صفحه ی 16
*********
جسم
تعلق مىگردد، بى آن كه نفس ارتباطى با بدن دنيوى خود داشته باشد يا بدن اخروى با
نفس در دنيا رابطهاى داشته باشد.
برخى از متكلمان، روح را
مجرد نمىدانند و تجرد را ويژهى خداوند متعال به شمار مىآورند و هنگامى كه از
آنها پرسيده مىشود: چگونه مىشود كه روح، ماده و مادى باشد، مىگويند: روح، جسمى
لطيف لطيف است. اينان كه از واژهى مجرد مىهراسند يا معناى آن را در نمىيابند و
يا از واقع آن مىگريزند كه در اين صورت، لطيف لطيف دانستن آن كارگشايى ندارد و به
بيان آنان بايد به صراحت گفت: روح، واقعيتى مادى است گرچه سنگينى ديگر مواد را
ندارد و اگر از واژهى آن گريزانند بايد آن را با واژهى همانند ديگرى سرگرم ساخت.
بعضى نيز بدن اخروى را عين
بدن دنيوى و بعضى ديگر آن را مثل هم مىدانند.
كسانى كه به مثليت قايلند
پايه و بنياد آدمى را نفس مىدانند كه هميشه موجود است و بدن، هرچه باشد، براى آن
تأثيرى ندارد؛ زيرا نفس آدمى تنها بدن مىخواهد و وى با هر بدنى مىتواند افعال
خود را در خارج محقق سازد و بيش از اين نقش عمدهاى در بقاى فعلى نفس و كارآيى
كردار آدمى ندارد.
كسانى نيز مىگويند: بدن
اخروى غير از بدن دنيوى مىباشد، برخى از آنان مىگويند: بعد از خراب بدن دنيوى، روح
به بدن ديگرى تعلق مىگيرد كه از آن با عنوان تناسخ ياد مىشود.
معتقدان به معاد هم روحانى
و هم جسمانى بر دو دسته هستند: گروهى كه دليل بر معاد روحانى را هم عقل و هم شرع و
دليل بر معاد جسمانى را تنها شرع مىدانند، و اينان يا سخن از امكان آن پيش
نمىآورند و يا داعيهى امكان را نيز دارند و موضوع آن را اعادهى اجزاى اصلى
مىدانند.
صفحه ی 17
*********
گروه دوم كسانى هستند كه
داعيهى ارايهى دليل عقلى بر اثبات معاد جسمانى دارند. برخى از آنان مانند شيخ
اشراق، نظريهى قالب مثالى را ارايه داده است و برخى نظريهى وجود تلطيفى را
دادهاند.
جناب فارابى و شيخ اشراق
مىگويند: نفس پس از جدا شدن از بدن به جرم افلاك يا هوا يا دود و دخان طبيعت
آسمانى ـ به حسب اختلاف مراتب نفوس ـ تعلق مىگيرد، بدون آن كه نفس آدمى مدبّر
مادهى تازهى بدنى نفس باشد و موادى كه بدن جديد اين نفوس مىشود تنها موضوع و
منشأ بروز ادراكات حسّى نفس مىگردد و بيش از اين رابطهاى با هم ندارند و اين
مانند رابطهى بدن مادى دنيوى پيش از مرگ با نفوس نمىباشد.
البته اين امر تنها براى
نفوس فرودست مىباشد و عرفاى راستين و مؤمنان مخلص از چنين بدنى بىنياز هستند و لذات
تجردى و اخروى، آنان را براى هميشه سرمست ساخته است.
برخى نظريهى قالب مثالى را
ارايه دادهاند و مىگويند لازم نيست نفس آدمى با مادهاى همراه باشد و داشتن
صورتى مثالى براى آن بسنده است.
قالب مثالى، ميان ماده و
مجرد است و همهى شكلها و هيأتها را دارد و بى آن كه ماده و ثقلى داشته باشد از
كارآيى بيشترى برخوردار است و مانند صورتها و قالبهاى رؤيايى است كه در خواب
نصيب آدمى مىگردد و مانند زمان بيدارى موضوع همهى ادراكات، حركات، لذتها و
دردها مىباشد، با اين تفاوت كه از ثقل و ماده بهدور است و كارآيى بيشترى دارد،
همانطور كه نفس آدمى در خواب با بدن مثالى خود همهى كارهاى خويش را انجام
مىدهد، بى آن كه بدن و تن در آن كمترين نقشى داشته باشد.
صفحه ی 18
*********
نفس آدمى در بيدارى با بدن
مادى و در خواب با بدن و قالب مثالى كار مىكند و بدن مادى در فعاليتهاى آن
دخالتى ندارد. كسانى كه قالب مثالى را طرح كردهاند در واقع عقيدهاى ميان عينيت و
مثليت را دنبال مىكنند و سنخيت را به صورت مىدانند ـ خواه با اين بدن باشد يا با
بدنى ديگر ـ اگرچه نقش ماده و بدن مادّى را انكار مىنمايند.
اينان بدن اخروى نفوس را به
صورتهاى مثالى وابسته دانستهاند؛ بهطورى كه همهى نفوس عالى و دانى از چنين
بدنى برخوردار مىباشند.
در اين زمينه بايد از
نظريهى ملاصدرا ياد كرد. وى با رويكردى عقلى بهطور جدّى خواسته است همت بر حل
اين مشكل گذارد.
او نظريهى جسم اختراعى را
كه آن را از مظاهر نفس مىداند و از آن با عنوان جسم نورى ياد مىكند را موضوع بدن
اخروى مىشمارد.
وى بدن آدمى را در سايهى
هويت نفسانى و ظهور آن مىداند كه دور از مادّه و مادّيت است و تنها با اختراع نفس
آدمى است كه چنين بدنى را موجود مىسازد.
وى معتقد است كه اين نفس آدمى
است كه بدن خود را مىسازد و حقيقت آدمى همان نفس آدمى است كه هميشه از خود چنين
بدنى را ظاهر مىسازد، بدون آن كه به غيريت و يا مثليتى قايل باشد يا ماده و ثقلى
را صاحب هويت و حقيقت بداند و براى آن عينيت قايل است.
نوشتار حاضر همهى
ديدگاههاى موجود را به بررسى و نقد مىگذارد و با بررسى تفصيلى ديدگاه قرآن كريم
پيرامون معاد، در پايان نظريهى مختار و برگزيده را كه ويژهى اين نوشته است ارايه
مىدهد.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه
ربّ العالمين
صفحه ی 19
*********