شناسنامه کتاب:سرشناسه: نکونام ، محمد رضا، 1327. /عنوان و پدید آور: خاطره؛ نقشی بر چهره ی ذهن/محمدرضا نکونام. /مشخصات نشر: قم ، ظهور شفق، 1386. /مشخصات ظاهری: 36ص. /شابک:978_964_2807_98_7 /وضعیت فهرست نویسی:فیپا /موضوع: نکونام، محمد رضا 1327، خاطرات. /موضوع:مجتهدان و علما ،ایران ،خاطرات/رده بندی کنگره:1386س آ 8نBP/55/3/ /رده بندی دیویی:297/998 /شماره کتاب خانه ی ملی:1117930 |
پيشگفتار
الحمدللّه ربّ العالمين،
والصلوة والسلامعلىمحمّد وآله الطاهرين، واللعن الدائم علىأعدائهمأجمعين.
ذره ذرهى عوالم هستى، چون
قطره قطرهى اقيانوس بيكرانِ وجود و در رأس تمام آنها، انسان، سير نزول و صعود
مشخصى دارد كه تمامى با هم به هويت ظهورى و حقيقت اظهارى حضرت حق تشخّص مىپذيرد و
به شخصيّت جناب حق ظاهر مىگردد و عنوان مظهر مىيابد. تمام اين سير نزول و صعود
مىتواند خاطرهى وجودى حق و همهى موجودات باشد كه در حق به فعليت وجود محقّق
مىگردد.
در رأس اين مخروط، تنها
آدمى است كه خاطرات تلخ و شيرين او چهرهى گويايى از خود
صفحه ی 7
*********
باقى مىگذارد و بهخاطر ارادى بودن آن اهميّت
بسزايى مىيابد و با آن كه تلخى و شيرينى دو چيز متفاوت است، همهى خاطرات تلخ و
شيرين آن از شيرينى خاصى برخوردار مىباشد و گويى حيات سابق آدمى است كه در مقام
خاطره و به چهرهى ذهن، ظهور تازهاى مىيابد. چه شايسته است آدمى ـ اين قطرهاى
از اقيانوس بيكران هستى ـ خاطرات تلخ و شيرين زندگى خود را به ياد آورد و آن را
براى شيرينى كام ديگران عنوان سازد و ثبت نمايد. اگرچه خاطره حياتى نو در ذهن صاحب
آن مىباشد، در ديد ديگران، تنها نمودى از آن حوادث تداعى مىشود؛ بىآن كه كامى
از آن تلخى و شيرينى را بهخوبى بچشد؛ زيرا صاحب خاطره در دوران زندگى خود با
حقيقت آن حقايق برخورد داشته و در مقام پيروزى يا شكست، خود را در عينيت احساس و
ادراك آن قرار داده است؛ در حالى كه ديگران سخنى مىشنوند و الفاظى مىشنوند كه
اگر ادراك لطيفى داشته باشند، از آن واقعيت نمودى مىيابند و چنانچه بهرهاى از آن
نداشته
صفحه ی 8
*********
باشند، تنها به عنوان وقت گذراندن و پر كردن وقت
خالى از آن استفاده مىبرند.
در بيان خاطره بايد موقعيت
وجودى خاطره را در نظر داشت؛ چرا كه خاطره با آن كه تنها نمودى را از حقيقتى نشان
مىدهد، اين نمود خود حقيقتى را بيان مىكند كه وجود آن خالى از لطف نمىباشد.
سرنوشت گذشتگان مىتواند
مايهى عبرت آيندگان باشد و حيات وجودى آنان مىتواند نقشى در خاطر ديگران ايجاد
نمايد.
بسيارى از كسانى كه خاطرات
خود را عنوان مىكنند و خودى از خود نشان مىدهند، افراد صاحب قلم مىباشند و چه
بسيار افرادى بودهاند كه خاطرات بس عظيم و والايى داشتهاند؛ ولى بر اثر بىدستى
و بىرونقى قلم، يادى از آنان در ذهنها و خاطرهى تاريخ باقى نمانده است.
زورمداران ستمگر،
شعبدهبازان دروغين، صحنهآفرينان لوس و ناجوانمردان بىمزهى دنياى آدمى، مجال هر
نوع بيان حقيقى را از افراد
صفحه ی 9
*********
شايسته گرفته و كمتر موردى مىتواند به درستى خود
را در حيات شخصى يا در چهرهى خاطره عنوان سازد.
تا زمانى كه حيوانات دو پا
و گرگهاى آدمنما در دنياى آدمى نقش به ظاهر حق مىزنند و اداى صدق و صفا در
مىآورند، هرگز چهرهاى از شخصيتهاى وارسته و هويتهاى برجسته بهخوبى ظاهر
نمىگردد و تمامى چهرههاى صافى، غمبار و گردآلود باقى خواهند ماند.
اين غمبارى و گردآلودى چنان
ميدان حقيقت را تاريك ساخته است كه گويى هرچه از حقيقت شنيده مىشود شك در آن راه
مىيابد و هرچه از خوبى مطرح مىگردد آدمى را به وسواس مىكشاند؛ زيرا همهى اين
جلوهگرىها را صاحبان زر و زور ترتيب مىدهند و تنها اين افراد مىباشند كه براى
رونق بازار خود نقش خاطره مىزنند؛ بهطورى كه اين نقش گرچه در سادهلوحان عالم
مؤثّر مىافتد، ياد دردمندان بيدار را آزرده مىسازد و لوح ضمير حقيقت را تحريف
مىنمايد.
صفحه ی 10
*********
* نقش خاطره *
تمام كسانى كه از خود يا ديگران
خاطره نوشتهاند تنها چهرههاى روشنى را بدون ملاك صدق نمودار ساختهاند؛ بدون آن
كه نقاط ابهام آن را مطرح سازند.
خوبىها همانند مبالغه و
كجىها نقش درستى از خود باقى نگذاشته است، گذشته از آن كه تمام نقل تاريخ و
خاطرهها يا در دست دوست قرار داشته است و يا در دست دشمن كه هر دو در تحريف
حقيقتها كوشيدهاند. دوست، خوبىها را نقش داده و دشمن بدىها را درشت ساخته است.
بسيارى از نقلها و تاريخنگارىها، اين روش را از خود ظاهر ساخته و بهطور روشن،
مشخص نموده كه قصد ريختن آب در آسياب فرد و گروهى خاص داشته است. كمتر تاريخى را
مىتوان يافت كه نقش انصاف زده و نقل واقع كرده باشد. چرا كه يا تحريك عواطف و
عقايد او را وادار به نقل ساخته و يا در جهت مزدورى قلم در دست داشته و نقل خاطره
كرده است، بهطورى كه كمتر كتابى را
صفحه ی 11
*********
مىتوان در اين جهت خالى از اين اخلاق ناپسند ديد.
بسيارى از كرامتهاى موجود در تاريخ چون بسيارى از تهمتهاى آن، زمينههاى گويايى
در جهت شومى ذهنى و عملى صاحبان قلم داشته است. كمتر كسى قلم به دست گرفته است تا
تنها نقش خاطره زند و كمتر فردى خواسته است تنها حقيقت را عنوان نمايد؛ زيرا چنين
فردى نه صاحب قلم و مركب مىگشته و نه مجال نوشتن مىيافته است.
زمانى قلمى مركب مىيابد كه
در جهت منفعت فرد يا گروهى خاص قرار گيرد و دفاع از قول و عقيده و تخريب فرد يا
گروهى را مطرح سازد كه تنها در همين حد قلم مىيابد و قدرت عنوان پيدا مىكند.
در طول تاريخ، بسيارى از
روشندلان بيداردل خواستهاند تا نقشى از واقعيتها را عنوان سازند؛ ولى همگى يا
بىنقش از صحنهى روزگار برخاستند و يا آن كه نقشى ناقص و كمرنگ از خود باقى
گذاشتند كه باز نيز اين نقش، در صورت ثبت و بقا، به قدر امكان، خط خطى
صفحه ی 12
*********
گرديده است تا نقش اصلى خود را از دست دهد.
آنچه به عنوان خاطره يا
تاريخ نگاشته مىشود يا به دست دوستان به عنوان الگو و شخصيتى قرار داده مىشود و
يا دشمنى قلم به دست گرفته و مطلبى نسبت به فرد يا گروهى مىنويسد كه تمامى درگير
حب و بغضهاى جانبى است و كسانى كه چيزى از خود مىنويسند، چهرههاى گويايى از خود
را مطرح مىسازند، بىآن كه جهات منفى يا مثبت را با قلم و بيان خود درگير سازند.
بر اساس آنچه گذشت، بيان
خاطره و تاريخ و بازگويى آن با آن كه نمودى از حقيقت مىباشد شايسته است ديگران را
از موقعيت فرد و گروهى آگاه سازد. اين امر مىتواند در جهت ارتقاى ديگران قرار
گيرد و اگر مىشد جهات گوناگون حيات خاطره مطرح شود، به مراتب كارآيى آن بيشتر
مىشد؛ هرچند چنين رسمى در جامعهى ما مرسوم نمىباشد! و تنها به جهات خاصى اشاره
مىشود كه در همين راستا اندكى
صفحه ی 13
*********
از سرنوشت كودكى خود را به اجمال و به صورت كلى
عنوان مىسازم و بيان آن تنها نمودى براى خودم مىباشد و سوز و سازهاى فراوانى را
در آن به ياد مىآورم كه هرگز قلم و زمان، قدرت بيان و تكرار آن را ندارد.
عمرى كه ابتداى آن با سوز و
هجر و داغ و فراق همراه بود و رنج و غم و درد و آه و حسرت، سراسر وجود آن را فرا
گرفته بود و لحظهاى عشق و شوق و نظارهى چهره و رخسار يار از خاطرم دور نمىگشت!
وآخر دعوانا أن الحمد للّه
رب العالمين.
صفحه ی 14
*********