درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی>پرسش و پاسخ



۱

پرسش: نقش قوهٔ مفکره و اتاق فکر در حکومت اسلامی چیست؟

پاسخ: حکومت اسلامی برای ادارهٔ صحیح جامعه نیازمند اتاق فکر و قوهٔ مفکره است. حکومت ایران دارای سه قوهٔ مجریه، مقننه و قضائیه است. قوهٔ مقننه در رأس قوا قرار دارد و مسؤول قانون‌گذاری است؛ ولی چون قوا در هم ادغام شده‌اند نقش این قوه از بین رفته و همهٔ گروه‌ها اهل تفکر شده و از هدف خویش باز مانده‌اند. از طرف دیگر مجلسیان کارهای متعددی را بر عهده گرفته‌اند و آنان مجال لازم برای تفکر و نیز هم‌اندیشی را ندارند و نمی‌شود نقش قوه مفکره را به آنان داد. در اتاق فکر انقلاب باید افرادی حضور داشته باشند که کار اداری و اجرایی نداشته باشند و بتوانند با آرامش تصمیمات عاقلانه و راه‌گشا برای کشور بگیرند. تصمیمات عمومی که مجلس در حال حاضر نمی‌تواند آن را بر عهده گیرد.


۲

پرسش: نحوهٔ اجرای احکام دینی در جامعهٔ سالم ایمانی چگونه است؟

پاسخ: اجرای قوانین و احکام دینی در جامعه به بسترسازی و زمان‌بندی نیاز دارد و پیش از هر چیز، باید قوانین دینی را در سطح عالی علمی و بدون هیچ غرضی استنباط کرد. آمادگی و استعداد هر امری فعلیت آن نیست. خوبی‌ها و بدی‌ها تمامی نیازمند بروز استعداد است و این چنین نیست که هر کس در هر شرایطی بتواند هر کاری را انجام دهد. سالم‌سازی استعدادهای افراد جامعه، عملی است که در جوامع عقب‌افتاده به آن چندان اهمیتی داده نمی‌شود و در نتیجه، خوبی‌ها نمی‌تواند جای خود را باز یابد. کسی که آمادگی خوبی‌ها را ندارد، نمی‌تواند در این زمینه موفق باشد و جامعه‌ای که خوبی‌ها را به طور آشکار از خود نشان نمی‌دهد، هرگز نمی‌تواند جامعهٔ خوبی باشد. مردم چنین جوامعی آمادگی احکام شریعت و قوانین عقلی را ندارند و قوانین دیانت در جامعه آن‌طور که باید نهادینه نمی‌گردد. فرهنگ دینی این جوامع تنها در مرتبهٔ شعار است و حقایق آن چندان موقعیت خوبی ندارد و نمی‌شود از فرهنگ دینی به طور مطلوبی برداشت کامل و سالمی داشت. همان‌طور که خواندن نماز به طهارت، اذان، اقامه و تکبیرةالاحرام نیاز دارد، قوانین دیانت نیز زمینه‌های عملی و علمی درستی لازم دارد. طهارت، اذان و تکبیر باید آمادگی خاصی را در نمازگزار ایجاد کند تا هنگامی که وارد نماز می‌شود، به حقیقت وارد نماز گردد و صاحب قیام شود و بعد از قیام و رکوع، کمال نماز را که همان سجده است به دست آورد. همین‌طور مراحل و مراتب خوبی‌ها نیز باید محفوظ بماند و فرد و جامعه در تحقق این سیر صعودی گام بردارد و موانع را از میان بردارد و زمینه‌های سالم را ایجاد کند. از جامعه و فردی که زمینه‌های علمی و عملی ندارد، هرگز نباید توقع تخلق به احکام دقیق کمال را داشت. نباید تمامی احکام را در ظرف فعلیت دانست و باید برای تحقق قوانین دیانت، مرزبندی و مرحله‌بندی کرد و با برنامهٔ دقیق و جریانی درست، زمینه و استعداد فرد و جامعه را شکوفا ساخت. اجرای قوانین جز با چنین برنامه‌ای عملی نیست و زور و سخت‌گیری‌های خشونت‌آمیز هرگز نمی‌تواند عامل اجرای احکام دیانت شود. این‌گونه کردار غیر انسانی سبب می‌شود مردم جامعه از دین و قانون آزرده شوند و نسبت به کل دیانت بدبین گردند و از خوبی‌های دیانت رو گردانند و رمیده گردند و نسبت به دین بغض و عناد پیدا کنند و در مقابل دیانت، جبهه بگیرند و درصدد تخریب آن بر آیند. همان‌طور که رشد جامعه و فرد مراحلی دارد و نباید نسبت و اندازهٔ آن را از دست داد، رشد قوانین دین و اجرای احکام شرعی نیز مانند درخت و انسان، دارای مراحل خاص خود است. در حکومت و جامعه مردم باید زمینهٔ فهم و وجود خارجی قانون را پیدا کنند و باید با ایجاد شرایط، قانونی را مورد اجرا قرار داد و برای تحقق درست، سالم و عملی قوانین، زمان‌بندی مشخصی داشت و بعد از برداشت موانع و ایجاد شرایط اجرا، قانونی را اعلام و اعمال نمود.


۳

پرسش: شیوهٔ مذاکره با کفار به بیان قرآن کریم چگونه است؟

پاسخ: حق تعالی در قرآن کریم می فرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا، وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ». و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست. کافران حربی اگر بنای صلح و مسالمت داشته باشند، مسلمانان می‌توانند صلح را بپذیرند. البته طبیعی است کافر حربی اگر قدرت داشته باشد تن به مصالحه نمی‌دهد و کافرانی حاضر به مذاکره می‌گردند که به ضعف و ناتوانی گراییده باشند. خداوند می‌فرماید می‌توانید با آنان مذاکره داشته باشید اما باید بر خداوند توکل نمایید: «وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ». توکل در این‌جا به معنای افزایش قدرت و توان بازدارندگی است؛ چرا که کافران چون در موقعیتی ضعیف قرار گرفته و ناتوان شده‌اند به مذاکره روی آورده‌اند. آنان می‌خواهند با مذاکره، فرصتی به دست آورند تا خود را تقویت نمایند و از موضع ضعف خارج شوند، اما خداوند می‌فرماید شما با توکل، بر قدرت خود بیفزایید. شما مذاکره نمایید و قصد تجدید قوا را به رخ آنان نکشید و به آنان تهمت نزنید اما دراندیشهٔ تقویت نیروی خود باشید تا آنان همواره ضعیف باقی بمانند و معادلهٔ حاضر را همواره حفظ کنید و کفار را برای همیشه در ضعف قرار دهید. توکل در این‌جا رها کردن کفار به حال خود نمی‌باشد. فراز «حَسْبَک اللَّهُ» در آیهٔ بعد نیز که به معنای کفایت خداوند است همین معنا را می‌رساند: «وَإِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ، هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»؛ و اگر بخواهند تو را بفریبند، یاری خدا برای تو بس است. همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید. کفایت نمودن خداوند همان توکلی است که بنده بر خداوند دارد که عبارت است از همان اقتدار و توان بالا؛ از این رو می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ». تأیید خداوند همان قدرت و اقتدار دادن است.


۴

پرسش: جریان «اقتصاد» اسلامی در جامعه چگونه میسر است؟

پاسخ: محتوا، سیستم، ممیزی، اعلان، مالیات و جزا شش زیرساخت اصلی اقتصاد اسلامی است. اقتصاد اسلامی زمانی در جامعه قابل جریان است که این زیرساخت ها به طور کامل در اقتصاد اجرایی گردد.


۵

پرسش: بستر و زمینهٔ مناسب اجرای قوانین جزایی در جامعه چیست؟

پاسخ: در جامعه باید اساس مجازات را بر دشمنی و فساد نهاد؛ نه بر کمبود و حاجت. باید افراد را بر گناهی مجازات کرد که کمبودی در کنار آن نباشد و هر مجازاتی را بعد از برطرف کردن نیازمندی‌های عمومی اجرایی نمود. ابتدا باید فقر و گرسنگی نباشد، آن‌گاه دزد را مجازات کرد. باید نخست جهل و نادانی برطرف شود، آن‌گاه پاکی طلب گردد. در جامعه‌ای که سراسر آن کمبود، نیاز و حاجت است و مردم آن گرفتار تمامی بیماری‌های مادی و معنوی می‌باشند، تنبیه و مجازات، جنایت و نادانی است؛ چرا که با این کار، مردم خسته را خسته‌تر خواهیم کرد. وضع قانون جزا، جریمه، حد و قصاص باید بعد از رفع نسبی نیازمندی‌ها باشد. در جامعه باید قشر وسیع محتاج را بدون هرگونه تبصره و قانونی به مرز متوسط زندگی رسانید و تمامی امکانات دولتی را در این راه بدون اتلاف وقت در اختیار نیازمندان قرار داد و اگر امکانات دولتی پاسخ‌گو نباشد، باید از طبقهٔ ثروتمند گرفت و به نفع طبقهٔ نیازمند هزینه کرد. نباید اجازه داد تا قدرتمندان جامعه به جمع‌آوری ثروت بپردازند و مردم نیازمند روز به روز فقیرتر گردند. اگر هزاران نفر در خیابان به آرامی گام بردارند، کسی به آن‌ها جایزه نمی‌دهد؛ ولی اگر فردی به زمین افتاد، همه به او می‌خندند. هزاران رانندهٔ خوب آفرین ندارند و اگر کسی تصادف نماید، کار وی تمام است؛ در حالی که این‌گونه مجازات‌ها زمینهٔ عقلی و ارزش حقوقی ندارد. مجازات، زمانی ارزش دارد که جامعه سالم باشد. هنگامی که به انسان خوبی پاداش نمی‌دهند و نیکی ارزش حقوقی و معنوی ندارد، مکافات تصادف و بدی، خشونت و جهالت است.


۶

پرسش: آیا مدینهٔ فاضله در ناسوت و دنیا قابل تحقق است؟

پاسخ: مردم دنیا به گونه ای هستند که در شادی ها خیلی زود شادی سر می دهند، به طوری که گویا در گذشته حادثه ای برایشان پیش نیامده است و خود را چنان با موجودی خویش سرخوش می سازند که گویی بر سر کوه هستی نشسته اند و همین طور با یک حرکت یا حرفی دوباره به راه می افتند و خلاصه روز از نو، روزی از نو. غم و شادی، جنگ و صلح و دین و کفر در ما زنده نگه داشته می شود و هیچ گاه تمام نمی شود و نخواهد شد و اگر مردم دنیا آسمان را نیز تسخیر کنند ما برای همیشه در وضع و اجرا همین طور می باشیم و به راحتی در رشد و تعالی قرار نمی گیریم. اما نکتهٔ قابل توجه آن است که باید حرکت نمود و هر کس چنین نماید پیروز است؛ هرچند ممکن است شکست نصیب گردد، اما نیت خیر او همیشه دمساز وی خواهد بود و اثرات فراوان آن را خواهد یافت و کمیت و کیفیت این حرکت مؤثّر در نابودی امیال و سرکوبی فسادگران به طور نسبی می باشد؛ اگرچه عوارض و ضایعات فراوانی با هر حرکتی همراه است، چیزی از وظیفهٔ آدمی نمی کاهد و باید آنان که توان فکری و عملی دارند همیشه در توسعهٔ چنین اموری کوشا باشند و از هیچ گونه کوششی دریغ ننمایند و از هر گونه زیان و ضرر و یا شکست و نابودی به خود اندوهی راه ندهند و در اقامهٔ چنین اموری پیوسته کوشا باشند و با خود زمزمهٔ پیروزی کلی برای حق و نابودی همیشگی برای باطل را فراموش نکنند که هرگز این اندیشه عقیم نخواهد ماند؛ اگرچه به تأخیر افتد.


۷

پرسش: عوامل به انزوا کشیده شدن عالمان دینی در زمان های مختلف چیست؟

پاسخ: عالمان دینی همواره در محیط اختناق آمیز زندگی می کرده اند. آنان همیشه در عمر خود که به درازای عمر اسلام است با استبداد شاهان و طاغوتیان، استبداد دولتی، استبداد توده ای و استبداد دینی برآمده از اهل سنت درگیری داشته اند و این امر موجب می شده است عالمان نتوانند سخن خود را آزادانه طرح نمایند؛ چرا که با مخالفت مردم یا نظام مواجه می شدند. همین امروز نیز بسیاری از حقایق را نمی توان در نظام پیاده نمود؛ برای نمونه، نکاح دینی که طرح اسلام برای جلوگیری از محرومیت ها و فسادها می باشد از این زمره است ولی طرح آن موجب بدآمد افراد جامعه و جبهه گیری آنان است و این استبداد توده ای است که مانع اجرای این حکم دینی می شود. البته در همین جا نیز ایدئولوگی توانمند می خواهد که بتواند بدون ایجاد حساسیت، این امر دینی را در بین مردم نهادینه نماید و آن را به فرهنگ تبدیل سازد.


۸

پرسش: چرا در طول تاریخ مردم جوامع گوناگون با نوآوران دینی و علمی مبارزه می کردند؟

پاسخ: حق تعالی در قرآن کریم می فرماید: «وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ»؛ و هیچ تذکر جدیدی از سوی خدای رحمان برایشان نیامد جز این که همواره از آن روی برمی تافتند. هیچ پیغمبری نیست که از جانب خداوند رحمان سخن تازه ای بیاورد، جز این که قوم او آن را قبول نکنند. گویا همواره این گونه است که اقوام و ملل با تازگی ها سر سازش ندارند و از آن روی بر می گردانند. چنین انسان هایی سنتی هستند و دایم از پیشینیانشان سخن می گویند و به آن ها افتخار می کنند و اگر نابغه ای امروزی برای این افراد چیزی بگوید، از او نمی پذیرند مگر سلف صالحی باشد. البته در عصر حیات آن صالح هم چیزی را از او نمی پذیرند و هر گاه آن صالح از دنیا رفت و تبدیل به خلف صالح شد آن گاه حرف او را قبول می کنند. تاریخ هم بیانگر همین واقعیت است. ابن سینا، ملا صدرا و مانند آن ها در زمان خود مورد انکار واقع شدند و راندهٔ مردم گردیدند و آوارهٔ شهر و دیار خود گردیدند و چه بسیار بدبختی و بیچارگی را تحمل نمودند. همهٔ این ها هم برای این بود که چیز تازه ای به ذهنشان آمده بود. همین بزرگان وقتی از دنیا رفتند و افکارشان عتیقه گردید ارزش پیدا نمودند و آنان تبدیل به خلف صالح شدند، طوری که اگر امروز کسی نقدی صحیح بر سخن آنان داشته باشد باز چون گفتهٔ وی جدید و نو است پذیرفته نیست و سخن خلف صالح دربست بدون تأمل قبول است. حرف نو مانند قالی نو است که کسی آن را نمی خرد اما همین که سالیانی بر آن قالی گذشت و خاک روزگار آن را کهنه و فرسوده نمود عتیقه می شود و خریدار پیدا می کند. سخنان الهی و رحمانی همه نو و باارزش است ولی مردم کهنه خر از آن روی برمی گردانند؛ زیرا آنان عتیقه پرست هستند.


۹

پرسش: برای تحقق کارآمدی هر چه بیشتر نظام جمهوری اسلامی چه امری باید در اولویت قرار گیرد؟

پاسخ: ما امروزه باید ادارهٔ نظام اسلامی خود را بر اصول و قواعد علمی بنا نهیم و معادلات علمی را در ادارهٔ کشور نادیده نگیریم و به پی آمدهای اجتماعی برخی از قوانین مصوب توجه دقیق داشته باشیم و چنین نباشد که به حسب سلیقه، اتفاق، شانس، منافع یک گروه خاص و مانند آن دست به تصویب قانونی بزنیم و آینده و پی آمد آن را به ویژه بر اقشار ضعیف در نظر نداشته باشیم. ادارهٔ یک کشور بزرگی مانند ایران همانند بازی شطرنج است که باید تمام حرفه ای انجام شود و هیچ مهره ای جابه جا نشود مگر با فکر کافی و با نگاه به خانه هایی که به سبب این جابه جایی قوت می یابد و نیز خانه هایی که بدان سبب آسیب پذیر می شود و جابه جایی مهره ها بدون فکر و شانسی انجام نشود. کسی که به طور شانسی شطرنج بازی می کند نه با فکر و اندیشه، از نظر روان شناسی بدیمن است و چه بسا حریف حرفه ای خود را مات می کند. ما باید نظام خود را مانند ماشینی مکانیکی فرض کنیم که بدون تخصص کافی نمی توانیم اجزای آن را باز کنیم. ادارهٔ نظام بدون تخصص مانند آن است که ادارهٔ یک بیمارستان به پرستاران وا نهاده شود و اختیار از پزشکان متخصص گرفته شده باشد. طبیعی است محصول چنین بیمارستانی در کنار مداوای برخی از بیماران سرپایی، مرگ و میر انبوهی از بیماران است. هم اکنون کشور ما در عرصهٔ فرهنگ و علوم انسانی خود به فصل جراحی رسیده و استفاده از مسکن و داروهای آرام بخش دیگر جواب نمی دهد و از درد فعلی جامعهٔ فرهنگی که حدود بیست میلیون جوان تحصیل کرده و علمی و نیز جامعهٔ زنان دانش آموخته نمی کاهد. این عمل جراحی باید هرچه زودتر توسط مغزی متفکر انجام شود. این عمل جراحی به نیروهای متخصصی از حوزهٔ علمیه نیاز دارد و دینی که به کالبد بیمار جامعه تزریق می شود و حکم خون را برای آن دارد آلوده به پیرایه هاست و با فطرت و عقلانیت جامعه سازگار نیست، از این رو بازخوردهای آن در جامعه قابل مشاهده است. ما در تصویب قوانین فرهنگی خود باید توجه داشتیم با جامعه ای جوان مواجه هستیم و چنین جامعه ای به سبب جوانی خود با بیش ترین موانع مخالفت می کند و به حریم منع ها بیش تر نزدیک می شود. این گونه است که ما باید فرهنگ فرمانی را که بر داده های عالمان دینی غلبه دارد به فرهنگ توصیفی تحویل بریم و دین را با ترسیم و توصیف برای جامعهٔ جوان تبیین و ابلاغ نماییم، نه با گزاره هایی دستوری و فرمانی که برای جوان حساسیت زاست. باید بپذیریم فصل برخوردهای فرمانی گذشته است و ما باید دین را با توصیف ارایه دهیم. اگر ما بخواهیم برای جامعه ای که بسیار جوان است و جوانان آن نیز بسیار هستند دستور صادر کنیم، با مخالفت حتمی آنان روبه رو می شویم و برای ابلاغ پیام خود ناچار از توصیف، توضیح، توجیه، تمثیل و ارایهٔ دلیل می باشیم.


۱٠

پرسش: اطاعت پذیری صحیح مردم از درستی ها چگونه شکل می گیرد؟

پاسخ: باور، رفتار و کردار باید برآمده از حب باشد. عمل حبی چنان ارزشی دارد که حتی مرام الهی حب دانسته شده و محبت مسلمانی واژه ای اصطلاحی گردیده است. چنین حبی مسلمان را در طریق اطاعت قرار می دهد. قرآن کریم می فرماید: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (آل عمران / 31)؛ اگر خدا را دوست دارید مرا اطاعت کنید. اطاعت شما در محبت ریشه داشته باشد نه در ترس، مصلحت سنجی، سدانگاری، سیاست یا به سبب زور و فشار؛ چرا که چنین اطاعتی هیچ گاه دایمی نمی گردد. نکتهٔ ظریفی که در این آیه وجود دارد این است که می فرماید اگر «اللّه» را دوست دارید، مرا اطاعت نمایید و محبت را بر «اللّه» قرار می دهد و نه بر دیگر اسمای حسنای الهی و این بدان معناست که اگر تمامی حق را دوست دارید، نه بخشی از آن چه خوشایند شماست، مرا پیروی نمایید. نکتهٔ ظریف دیگری که در این آیهٔ کریمه است توجه به وحدت حب می باشد. خداوند می فرماید اگر «اللّه» را دوست دارید مرا اطاعت کنید و نمی فرماید «اللّه» را اطاعت کنید. انسان با حب و اطاعتی که با کرنش باشد به وحدت در حب می رسد. چنین حب و وحدتی است که «ولا» می آفریند. این حب و اطاعت است که ارزش ساز می شود. در صورتی که اطاعت مردم به سبب محبت باشد جامعه ولایی می گردد و اطاعتی که از سر ترس باشد یا قوانین و مقررات آن را ایجاب نماید پشتوانهٔ معرفتی و ولایی ندارد و کسی که به سبب ترس از توبیخ، اطاعت پذیر می شود در واقع سربازی معمولی است و برای تمامی مردم دنیا امر مرسومی است اما این عشق است که دستور نمی پذیرد و اسم و رسم ندارد و چشم، گوش و مصلحت سنجی نمی خواهد. در مسلمانی که باور، رفتار و کردار بر مدار حق و از روی محبت باشد، عشق و ولایت زاییده می شود و رابطهٔ میان بنده با خدا و بنده با مردم و بنده با خود گرم می گردد. هم اینک تنها کشوری که طلایه دار فرهنگ محبت و ولایت است ایران اسلامی می باشد. کشور ما باید به نام مبارک امام حسین علیه السلام فرهنگ سازی کند و مهد شکوفایی دیانت به شمار رود و پایهٔ حکومتی خود را بر اساس حب و اطاعت از آموزه های ناب اسلام استوار نماید و از دنیا و ابرقدرت های آن باکی نداشته باشد و ناوگان آن را از ناودانی کم تر بداند و آن را پوشالی بشمرد. البته مردم ایران عزیز صداقت خود را نشان داده اند و گواه آن، رشادت ها و صحنه هایی مالامال از عشق و صفاست که در هشت سال دفاع مقدس آفریده شد و معیار و ملاک آن نیز عشق، ولایت، حب و دیانت بود؛ یعنی همان فرهنگی که از هزار و چهارصد سال پیش از حضرت زهرا و امام حسین علیهماالسلام در پدران و مادران ما ریشه گرفته است.


صفحات:صفحه قبلصفحه بعد

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2013 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است