درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


زن؛ پردیس زیبایی و تربیت

زن، انسانی است چون مرد و زن و مرد اگرچه انسان هستند، هر یک با دیگری معنای کاملی را می‌یابند و زن بدون مرد و مرد بدون زن نمی‌تواند تکامل پیدا کند. مرد بر اثر شداید گوناگونی که به‌طور مختلف در اجتماع برای او پیش می‌آید، حالت ضربه‌پذیری بسیاری پیدا می‌کند و زن در صورت پاکی و خوبی، تنها نیرویی است که می‌تواند زمینه‌ی رفع تدریجی تمامی مشکلات موجود را فراهم سازد و در صورت ناپاکی، بی‌وفایی و نادرستی، می‌تواند به بهانه‌ی مشکلات، زمینه‌ی نابودی و یا شکست مرد را فراهم سازد.

تعین زن و مرد

زن و مرد، به لحاظ جنسیتی بر دو گونه‌اند و به لحاظ نگاه به مراتب هستی نیز چنین می‌باشند؛ اما گذر از یک مرتبه و ورود به مرتبه‌ی دیگر و نیز تنزل از مرتبه‌ی فراتر به مرتبه‌ی فروتر ممکن است. چه بسیار مردانی که روحیاتی زنانه دارند و چه بسیار زنانی که برخی از صفات آنان به مردان شبیه‌تر است. این امر در میان حیوانات نیز دیده می‌شود و برخی از حیوانات به طبقه‌ی انسان‌ها شباهت بسیار دارند و برخی از انسان‌ها نیز در واقع حیوانی هستند که در چهره‌ی آدمی ظهور یافته‌اند. کم‌تر زن و مردی را می‌توان یافت که صد درصد مرد یا صد درصد زن بوده و در مرتبه‌ی خود قرار گرفته باشند. میان زن و مرد و خلق و خوی آنان تفاوت فراوانی وجود دارد و در بسیاری از جهات، آن‌قدر گسترده می‌باشد که آدمی در این‌که این‌دو یک حقیقت هستند، شک می‌کند؛ اگرچه در واقع یک حقیقت هستند. زنان، موجودات شگرفی هستند و شناخت آنان چندان آسان نیست و با ضعف و ظرافتی که دارند، می‌توانند قوی‌ترین مردان را به خاک مذلت بنشانند و آن‌ها را گرفتار سازند. زن‌ها این قابلیت و اقتضا را دارند که زود هواهای مختلف را در دل خود هموار می‌سازند و از آن‌ها می‌گذرند و به هر چیز دل می‌بندند و از هر چیز دل می‌بُرند و مهار چنین اقتضایی جهادی سخت و پر از پیکارهای متنوع در میدان هواها و هوس‌های نفسانی را می‌طلبد. باید بر واژه‌ی «اقتضا» که در این‌جا آمده است دقت داشت؛ زیرا در تربیت و تبدیل خُلق، مسیر اقتضا به نوعی نقش خاص خود را دارد.

آن‌چه نوشتار حاضر در مورد زنان و روان‌شناسی آنان می‌گوید، تمامی به اقتضاست و نه به گونه‌ی علت تامه؛ بنابراین مسیر اقتضایی، همان‌گونه که قابل تبدیل است، تخلف می‌پذیرد. اگر در مطالعه‌ی این نوشتار، به نکته‌ی حاضر (اقتضا) دقت کافی نشود و به اهمال و غفلت از آن رد شود، انحراف‌ها و بدفهمی‌هایی در مورد شناخت زنان را موجب می‌شود و به ظلم به آنان ـ دست‌کم در مرتبه‌ی شناخت تعین زنانه ـ می‌انجامد. مراد از «اقتضا» معنایی است که در برابر «علیت تام» و «جبر فلسفی» قرار می‌گیرد. اقتضای هر پدیده‌ای بر اساس طینت، جبلی، فطرت و وراثت حاصل از نطفه و لقمه، با دیگری تفاوت دارد؛ همان‌طور که هر انسانی در استعدادهای خود یا در زیبایی و زشتی و تناسب اندام خویش با دیگری متفاوت است یا برای نمونه، به بنزین اقتضای اشتعال و شعله‌ور شدن داده‌اند، ولی آب این اقتضا را ندارد، هرچند بنزین را می‌توان خاموش نگه داشت و آب را به آتش کشید و این اقتضا سبب جبری نمی‌شود. چنین اقتضایی را نباید علت تام دانست و اختیار و آزادی اراده در آن جریان دارد. بنابراین این‌که گفته می‌شود مرد اقتضای ستم‌گری و ظلم دارد و زن اقتضای تأثیرپذیری از محبت دیگری یا هوس‌های نفسانی خویش، می‌توان این صفات اقتضایی را با تدبیر درست و حُسن اختیار و انتخاب، به یک فرصت کمالی تبدیل نمود؛ همان‌گونه که تمامی امکانات، خوبی‌ها، بدی‌ها و افراد به صورت اقتضایی در سرنوشت آدمی مؤثر هستند و علت تام نمی‌باشند و تمامی این اسباب جزیی مغلوب اراده‌ی آدمی است و تا آدمی خود آن را اختیار ننماید، مؤثر نمی‌گردند و دخالت تمامی آن‌ها جزیی است و دلیل عمده‌ی پیروزی یا شکست هر کسی خود اوست؛ چرا که آدمی با قوت اراده و اختیاری که دارد می‌تواند از تمامی امکانات و نیروهای خود بهره برد و با تصمیم صحیح، راه درست را برگزیند. «اقتضا» هیچ گاه قدرت انتخاب و اراده را از آدمی نمی‌گیرد و انسان که دارای انواع اقتضاءات وراثتی، فطرتی، جبلی و طینتی می‌باشد، چون دارای قدرت اراده است، فردای قیامت باید پاسخ‌گوی تمامی افعال خود باشد؛ همان‌طور که خداوند به انسان توان انجام گناه داده است و چنین توانی برای انسان قدرت و کمال است و نشانی از مقام جمعی اوست که حتی فرشتگان آن را ندارند، اما انجام و فعلیت گناه، نقصی است برای او، که وی را به هبوط می‌کشاند. خداوند قدرتی به انسان داده است که هر کاری خواست انجام دهد و پشتوانه‌ی این توان نیز خود اوست و این انسان‌ها هستند که با سوء استفاده از این قدرت، به ضلالت و گمراهی کشیده می‌شوند. باید توجه داشت که میان غایت و اقتضا تفاوت است و نباید آن دو را به هم آمیخت، همان‌طور که نباید علیت را با اقتضا خلط کرد و فعلیت را با استعداد در هم آمیخت که این سه امر کلی؛ یعنی استعداد و فعلیت و نیز علیت و اقتضا و هم‌چنین سعادت و شقاوت، با آن‌که هر یک با دیگری ارتباط دارد اما دخالت کلی با هم ندارند و موازنه‌ی عملی میان آن‌ها محفوظ است. عقاب، ثواب، فعلیت، سعادت و شقاوت به جهات عملی و ارادی فرد مرتبط است و جهات استعدادی، اقتضایی یا قهری، از شخص مورد پرسش قرار نمی‌گیرد؛ مگر آن‌که با اراده و اختیار، عملی گردد. به هر روی، تمامی اوصاف گفته‌شده در این مقاله، برای زنان اقتضایی است و به لحاظ اقتضایی بودن، می‌توان آن صفات را ترک کرد یا آن را انجام داد. این اقتضا یک حقیقت است؛ ولی چنین نیست که اقتضای صفات ناسالم، فرد را مجبور یا مجبول به بدی‌ها نماید. این اقتضا تنها جهت اعدادی دارد، نه نقش علّی و جبر فلسفی. زن‌ها را می‌توان از جهات مختلفی مورد شناسایی قرار داد و حالات اقتضایی آنان را بررسی کرد و از حالات خودنمایی آن‌ها و از نوع لباس پوشیدن و رنگ آن و لباسی که به تن دارند و از قامت، اندام، رنگ، پوست بدن و موها، آنان را شناخت. هم‌چنین سرپیچی از سنت‌ها در نوع یا نوآوری، گوناگونی زنان را بیان می‌کند؛ البته در صورتی که خود، عامل بروز آن‌ها باشند و تقلیدی در کار نباشد. نوع بدن، اندام، رنگ و روی زن، پوست، لهجه، مو و رنگ آن، خود حکایت‌های فراوانی دارد که شرح آن، مثنوی را هفتاد من می‌کند و این امر را باید در مقام مناسبی (دانش زبان بدن) به طور دقیق و گسترده مورد شناخت قرار داد. زنان و مردان اگرچه در هر یک از قومیت‌ها و فضاهای مختلف، خلق و خوی خاصی می‌گیرند، از کلیت و نوعیت طبایع خود دور نمی‌شوند و زن در هر صورت زن است و مرد نیز مرد.

از لحاظ روان‌شناسی، زن و مردی می‌توانند زندگی پایدار زناشویی با هم داشته باشند که هیچ کدام از مرتبه‌ی خود عدول نکرده و مرد صفات مردی و زن صفات زنانگی خود را از دست نداده باشد؛ وگرنه به تناسب دور شدن از جایگاه و موقعیت ویژه‌ی خود، با یک‌دیگر نزاع و درگیری خواهند داشت؛ چرا که زن برای مرد، زنانگی نمی‌کند و مرد در آرزوی زنی می‌ماند که برای او زنانگی و همسری نماید و زن نیز در آرزوی مردی است که مردانگی و صفات مردی داشته باشد.

این امر در تربیت فرزندان نیز بسیار مهم است و باید کودک را در سنین کودکی بر محور معقولی آزاد گذاشت تا لذت بچگی و بچه بودن را ببرد. انسان، انسان است؛ اگرچه بر دو عنوان مختلف زن و مرد می‌باشد. زن با مرد متفاوت است و هردو نیز انسان هستند و عناوین زن و مرد و پدر و مادر یا زن و شوهر با هم مختلف است. دختر، پسر، زن، مرد، پدر، فرزند، شوهر و دیگر عناوین این‌چنینی، با آن‌که لحاظ وصفی دارد، از اصالت حقیقی برخوردار است و هر یک آثاری را در پی می‌آورد که با درک آن اوصاف، می‌شود بهره‌برداری خوبی از آن نمود و با بودن آن، نابسامانی‌های افراد ظاهر می‌گردد.

خودنمایی و عشوه‌گری

نخستین صفت تعین زنانه، بعد از زیبایی، صفا و لطافت آنان، عشوه‌گری و خودنمایی است. زنان زیبا و لطیف و باصفا آفریده شده‌اند و زیبا تاب مستوری ندارد و سبب می‌شود زن، که زیباترین پدیده‌ای الهی است، اقتضای خودنمایی داشته باشد. زمینه‌های خودنمایی در زنان فراوان است. آنان گاه با لباس، گاهی با بدن و بعضی اوقات با شوهر، فامیل، پول، خانه و دیگر امور خارجی، به خودنمایی می‌پردازند که چنین اموری برای آنان دارای اهمیت خاصی است. بهترین راه شناسایی زنان، خودنمایی آن‌هاست. زن با خودنمایی، آسیب‌پذیرتر می‌گردد و بیش‌تر گرفتار هوا و هوس می‌شود. هرچه ظاهرنمایی زن بیش‌تر باشد، کم‌تر می‌تواند در برابر هوس‌ها مقاومت کند و خودنمایی زن، از ضعف پاکی او حکایت می‌کند و نباید به چنین زنانی چندان اعتمادی داشت. خودنمایی زنان جلوه‌های مختلفی دارد: گاه با تفاخر همراه است و گاه با عفت‌نمایی و کمال‌پردازی. بعضی اوقات نیز با بی‌عفتی و جلف بودن جلوه‌گر می‌شود. این نمودها در شرایط و محیط‌های مختلف تفاوت می‌کند و شعور باطنی و ناخودآگاه زن، او را به طرف مناسب وی راهنمایی می‌کند؛ بدون آن‌که در بعضی از جهات آگاهی داشته باشد. هر خودنمایی در زن، از نبودن آن امر در زن حکایت دارد. باید توجه داشت خودنمایی به عفت، غیر از عفت است؛ همان‌طور که خودنمایی به حجاب، غیر از حجاب و پوشش است.

هم‌چنین تظاهر به خوبی و پاکی، امری ورای خوب بودن و پاک زیستن است. گاه تظاهر به بدی نیز در زن وجود دارد که امری جدا از بد بودن است که البته کم‌تر پیش می‌آید. زنی که تعین زنانه‌ی خود را پاس می‌دارد، اعتماد به نفس دارد. زن در جلب توجه شوهر و عشوه‌گری برای او، مهارت چشم‌گیری دارد و در این کار استاد است؛ به‌طوری که باید او را در این رابطه دانش‌آموخته و فارغ‌التحصیل دانست. البته باید گفت: بعضی زن‌ها، آن هم به چشم بعضی از شوهران، این‌گونه هستند.

سرچشمه‌ی عشوه‌گری زن، حق‌تعالی است و اوست که زن را این‌گونه آفریده است تا به واسطه‌ی بالاترین عشوه‌ی بشری خود، منبعی غیر مادی را متحول و متحرک کند.

رنگ، رو، نقش و نگارِ ظاهر آدمی، می‌تواند بیان‌گر بروز و ظهور همه‌ی نقش‌های اصلاب و اجداد او باشد. نقش، نگار، رنگ، بو، ظهور و بروز آدمی، چهره‌ها و پرده‌های صورت و ساز باطن آدمی است و آن باطن، خود صورتی از گذشتگان و پیشینیان اوست. چیزی که از این بیان به دست می‌آید، این است که هر گُل یک بو و طعمی دارد و هر بو و طعمی نیز از گلی است. زنان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. ظاهر زن، جلوه‌ای از باطن اوست؛ بر این اساس، باطن زن را از ظاهر او می‌توان شناخت. انتخاب رنگ لباس در زن‌ها می‌تواند نشان‌گر باطن آن‌ها باشد؛ البته به شرطی که در انتخاب لباس، خود آنان نقش اساسی را داشته باشند و جبر شوهر، چیرگی فساد، تربیت، تأثیرپذیری از دوست و مد روز و دیگر امور، در آن دخالت ننماید. بر این پایه، خودنمایی با لباس، موقعیت باطنی زن را بیان می‌دارد. تحرک، زرنگی، تیزی در امور و چالاکی در کارها و در حل مشکلات عملی و فکری، نشانه‌ی سلامت فرد و ملاک موفقیت اوست؛ به‌خصوص در زن که وابستگی فراوانی به شوهر، فرزند و خانه‌ی خود دارد. رنگ و صورت و سر هر پدیده‌ای از خُلق و خو و سجایای باطن آن حکایت دارد. درشتی، خردی، کلفتی، نازکی، بزرگی و کوچکیِ سر و صورت هر یک از پدیده‌ها، خود زبانی از باطن آن‌هاست. این احکام و قوانین، منحصر به انسان نیست؛ اگرچه انسان از ظرافت خاصی برخوردار است و درک ویژگی‌های آدمی چندان آسان نیست.

عاطفه و حس شدید محبت‌پذیری

زن، موجودی است عاطفی. زنان، سرشار از عاطفه و احساسات هستند. عاطفه‌ی زن، یکی از امتیازات اوست تا بتواند برای فرزندان خود به نیکی و به شایستگی مادری کند و او را با مهر و عطوفت تربیت نماید. عواطف و احساسات زن چنان گویا و سرشار است که نیازمند بیان نیست. ظاهر آراسته‌ی خلقت زن و زیبایی او، خود حکایت از این احساسات و عواطف دارد. در زندگی زناشویی، عده‌ای به زن که گل هستی و منبع احساسات و عواطف است، یک‌سویه نگریسته‌اند و تنها او را برای استفاده‌ی مادی و شهوانی می‌خواهند و هیچ کاری به نیازهای روحی و جسمی و عاطفی او ندارند و برایشان رابطه‌ی عاطفی و سخن گفتن و دیگر روابط، غیر از رابطه‌ی جنسی و نزدیکی، مهم نیست و کاری به راه رفتن و سلامت جسم زن ندارند و برای آنان تفاوتی ندارد که او چه می‌کشد. اگر شَل می‌شود بشود، دیوانه و خل می‌شود بشود، آن‌ها تنها به لذت خود می‌اندیشند؛ هرچند زن نابود شود. این روش خودخواهی و شهوت‌پرستی است؛ نه همسرداری و زن‌خواهی.

با توجه به عاطفه‌ی شدید زن، وی مانند گل آفتاب‌گردان است و به هر سو معرفت و شناخت، بلکه عاطفه‌ی او مایل شود، او نیز به همان سو حرکت می‌کند.

به‌طور نمونه، اگر مرد بگوید چرا امشب غذای مناسب آماده نکرده‌ای، زن نیز در پاسخ می‌گوید باید گوشت مرغ، گوشت بره و زبان و مغز بگیری تا من غذای خوبی آماده کنم. اگر همین مرد در طول زمان و آرام آرام به همسر خود بگوید من شب‌ها غذا نمی‌خورم تا سبک باشم و به نان و پنیر قانعم، یا برخی شب‌ها شام نخورد، در این صورت باز همان زن به سوی نخوردن رو می‌آورد. اگر زن هنگامی که غذای خوب آماده می‌کند، ببیند شوهر از آن نمی‌خورد و نسبت به غذا بی‌میل است، او نیز نسبت به آماده کردن غذا در شب بی‌رغبت می‌شود؛ چون زن عاطفی و احساسی، با تشویق شوهر است که انگیزه برای کار کردن دارد و تلاش پیدا می‌کند تا هرچه بیش‌تر در نظر شوهر خوب جلوه نماید و زمانی که شوهر به بخشی از امور زن توجه نکرد، آن استعداد در وی خاموش می‌شود و در صورتی که به جانب دیگری توجه کرد، آن قسمت در زن رشد می‌کند. بر این اساس است که می‌گوییم زن، مانع تحصیل و شغل شخص نمی‌شود؛ بلکه این خود مرد است که نوع زندگی خود در خانواده و روش برخورد خود با جامعه را در کنار همسری عاطفی و احساسی که دارد، تعیین می‌کند.

زن بودن تعین زنانه

در هر جایی که زن‌ها زن نباشند، کلفت خواهند بود و در هر جایی که مردها مرد نباشند، بوالهوسی و رسوایی خواهد بود. اگر زن، زنانگی نکند و مرد مردی نداشته باشد، خانه خانه نیست، فرزند فرزند نیست، جامعه جامعه نیست و از تمامی این امور، جز صورت و شعاری باقی نیست. شعار و تظاهر، گوش فلک را کر می‌کند و رسوایی پی در پی دل می‌زند.

متأسفانه امروزه برخی زنان زنانگی نمی‌کنند و تعین زنانه ندارند و زن و مرد یا کلفت هم گردیده‌اند و یا تنها برای میهمانی‌ها به خود می‌رسند. چنین همسرانی حاضر به تحمل هم نیستند و یک‌دیگر را در حضور دیگران ضایع می‌سازند. در خانه زن و شوهر باید به‌گونه‌ای با هم تعاون داشته باشند که سبب غفلت، انحراف و تضییع هم نگردند. چه بسیار می‌شود که زنی سی ساله به پیرزنی شصت‌ساله می‌ماند و ماده‌ی کائنات و تعین زنانه‌ی او ضایع شده است. در این صورت، اگر سر تا به پای او نیز طلا گرفته شود، تنها دل‌خوشی او آن است که آن را در عروسی یا روضه نشان دهد؛ وگرنه هیچ دل‌خوشی دیگری ندارد؛ زیرا بروز و ظهوری نسبت به ذات زنانه‌ی خود ندارد و زنی که چنین نشاطی ندارد، احساس مردگی و پژمردگی دارد.

اگر زنْ زن نباشد و زنانگی نکند، دنیا و آدمی‌زادی نخواهد بود. دنیا به زن و تعین بانشاط زنانه‌ی اوست که آباد است. مرد با نیروی انگیزشی زن و زن بودن او بود که پا بر ناسوت گذاشت. زینت و زیبایی انسان و عالم به زن و تعین زنانه است؛ اگرچه زن از مشکلات و تلخی‌ها جدا نیست و این امر نیز از لطایف آفرینش زن است.

نگاه و خلوت؛ دلال هوس‌های اقتضایی

از اقتضاءات بارز تعین زنانه، هوس‌محور بودن است. هوس‌محوری سبب می‌شود زن زود دل می‌بندد و زود دل برمی‌گیرد. چشم‌های زن بیش‌ترین نقش را برای دل‌بستن هوس‌آلود وی بازی می‌کند. اسلام برای مهار این اقتضا توصیه می‌نماید که زن‌ها باید از نگاه‌های ابتدایی در برخورد با نامحرم و نگاه پایدار و استمراری به صحنه‌هایی که مهیج است، خودداری کنند و چنین شرایطی نباید برای آنان فراهم شود. نگاه‌های مداوم و مستمر، اثرات زیان‌بار و جبران‌ناپذیری را به دنبال دارد. اسلام در این موارد به نکات مهمی اشاره کرده است و در برخوردهای زنان و مردان، حد و مرزهایی قرار داده و احکامی در این زمینه وضع نموده است. این احکام می‌تواند بهترین زمینه‌های روان‌کاری را نسبت به زن‌ها ارائه دهد. زن هرچه مناظر فریبنده را نبیند، بهتر است و نیز بهتر است از مردان نامحرم نیز هرچه بیش‌تر پرهیز داشته باشد؛ چرا که در این صورت است که سالم می‌ماند.

زنی که صحنه‌ای فریبنده را دیده است، نیازمند توجه سالم است؛ وگرنه به تباهی و گمراهی کشیده می‌شود و باید او را از نظر اخلاقی محافظت نمود. باید زن را از هرگونه جلوه‌های ناسالم اجتماعی ـ به‌خصوص در مواقع حساس و بحرانی ـ دور نگاه داشت. محیط خلوت و تنهایی برای زن باید از هرگونه خطر احتمالی مصون باشد. در این زمینه از جانب اسلام، احکام و آموزه‌هایی نورانی و دقیق رسیده است که به حقیقت‌ها و واقعیت‌های موجود در زن اشاره دارد. هم‌چنین زن برای مهار نفس مقتضی سرکشی و هوس‌آلود، نیاز به پوشش مناسب دارد. زن و مرد باید پوشش مناسبی داشته باشند؛ به‌گونه‌ای که با حفظ حیا و عفت، از کارهای ویژه‌ی خود نمانند.

یکّه‌شناسی زن و محبت زناشویی

هویت تعیّن زنانه و حقیقت آن، تنها با یکه‌شناسی زن و وفاداری به یک مرد و محبت به او محفوظ و پایدار می‌ماند. زن تنها برای کسی که به او دل سپرده است زن می‌باشد و اگر آن شخص، همسر او نباشد، یکّه‌شناس نبودن وی سبب می‌شود هویت زنانگی خود را از دست دهد و دیگر نمی‌توان نام زن را بر او نهاد.

زنی که یکه‌شناس نباشد، چون زن نیست، زنانگی نیز نخواهد داشت. از همین روست که اسلام نیز چندشوهری هم‌زمان را برای یک زن، تجویز نمی‌کند. اگر آدمی به فردی یا چیزی علاقه و محبتی داشته باشد، در مقابل آن تحمل پیدا می‌کند و نارسایی‌های او را می‌پذیرد و در برابر آن نارسایی‌ها بردباری می‌نماید و به‌راحتی از آن می‌گذرد. در این‌گونه موارد، محبت‌های کاذب با اندک مسأله‌ای جدایی خود را نشان می‌دهد و دو نفری که با هم بوده‌اند، از هم می‌گذرند؛ در صورتی که محبت‌های واقعی، از هرگونه جدایی جلوگیری می‌کند. بر فرض جدایی، دیگر شدت علاقه، آدمی را آرام نمی‌گذارد و او را عذاب می‌دهد و محبت، کار خود را انجام می‌دهد و جدایی را برطرف می‌نماید.

وفا در زنان، به لحاظ چیرگی عاطفه بر آنان، به صورت اقتضایی وجود ندارد و باید آن را با تحمل فشارها و به گونه‌ی تربیتی کسب کرد؛ از این رو کم‌تر می‌شود روی مهر و محبت غالب زن‌ها حساب کرد و عهد و قول آنان را پذیرفت. کم‌تر می‌شود زنی را یافت که یکه‌شناس باشد و مرد را به عنوان مرد ببیند. بسیاری از زنان، مرد را به عناوین مختلفی جز مرد بودن می‌شناسند این امر در بیش‌تر خانواده‌ها وجود دارد؛ مگر آن‌که زنی تربیت جوانمردانه، ولایی و معنوی داشته باشد و این نوع تربیت بر اقتضایی که در ذات زنانه‌ی آنان وجود دارد، با تلاشی معنوی، چیره شود.

محبت در زنان، مختلف است و اهمیت محبت به علت وجودی آن است و استمرار و بقای محبت را باید در همین جهت ملاحظه نمود و خصوصیات گوناگون این عوامل، به‌ویژه در «زن» بیش‌تر باید مورد مطالعه قرار گیرد. در جهت محبت و بقا و استمرار آن، باید طرحی کلی را در نظر داشت تا تمامی جهت‌های وجودی محبت را در بر گیرد و آن هم محبتی است که از معنویت بجوشد و دل‌باختگی به حقیقت معنویت باشد. محبت، علاقه و اعتقادی که نسبت به حق‌تعالی پیدا می‌شود، ایمان و عشقی که نسبت به چهره‌های به‌حق معنوی پیدا می‌شود، هرگز قابل زوال، تغییر و دگرگونی نیست و در جهت استحکام و ثبات رشد می‌یابد.

محبتی که به‌حق و در مسیر صحیح باشد، هرگز آسیب‌پذیر نیست و می‌شود به‌خوبی روی آن حساب کرد و در مواقع حساس، آن را پشتوانه‌ی خود دانست و از آن استمداد جست. محبت، علاقه، عشق و ایمان به امور معنوی و چهره‌هایی که دارای حقیقت و باطن می‌باشند و به‌ویژه محبت به حق‌تعالی، سراسر جان و دل آدمی را در حصاری از استحکام و قوت قرار می‌دهد و نشاط آن، موجب صبوری می‌گردد و در هر مقامی، شکل یأس و ناکامی را از حریم باطن آدمی دور می‌سازد. چنین محبتی است که جان آدمی می‌گردد و ذات انسانی می‌شود و ابد و همیشگی انسان را صورت می‌دهد و در زوایای خود انسان قرار می‌گیرد.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است